خانه / شعر های عاشورایی / غزل (صفحه 16)

غزل

در ساعتی شگفت…(جعفری)

در ساعتی شگفت، مکعب شکست و بعد مردی به جای قبله ی مردم نشست و بعد رکعـت شـدو نمـاز شدو حمـد و سوره شد آمـد طلسم مسجـدیـان را شکــست و بعد با یک نــفر شبیه خـودش گشـت روبرو خود را گرفت ثانیه ای روی دست و بعد آیات نوبری ز درخت انار چیـد و خواند از تشهدش:از بود و هست ...

ادامه نوشته »

میان من و عشق (سید حمیدرضا برقعی)

دنیا به کام تلخ من امشب عسل شده است شیرین شده است و ماحصلش این غزل شده است تاثیر مهر مادریت بوده بر زبان این واژه ها اگر به تغزل بدل شده است مادر!حضور نام تو در شعرهای من لطف خداست شامل حال غزل شده است غیر از تو جای هیچ کسی نیست در دلم این مسأله میان من و ...

ادامه نوشته »

میخ،پهلو،عشق،محسن (جواد شیخ الاسلامی)

تقدیم به مادر تمام مظلومان عالم، حضرت زهرا سلام الله علیها… قلب هاشان از همان اول به هم حساس بود این طرف سردار خیبر بود و آن سو یاس بود درد داری خوب می دانم ولی یک روز مرد… فتنه ها این بار هم از مردمی خناس بود درب،  آتش،  میخ،  پهلو،  عشق،  محسن،  مانده ایم عقل اینجا حکم فرما ...

ادامه نوشته »

دو بال کبوتر (مهدی رحیمی)

پرواز در دو بال کبوتر دو بخش شد یک بخش داشت با لگدی در دو بخش شد یک بخش داشت یاس که در خانه ی علی تاپشت در نیامده پر… پر… دو بخش شد دیشب هزار تار به هم بافته ولی – امشب به زور گیسوی دختر دو بخش شد هی در زدند و خانه به حیدر نگاه کرد آن ...

ادامه نوشته »

غزل دردآور (کاظم بهمنی)

درد سر ، بین گذر ، چند نفر، یک مادر… شده هر قافیه ام یک غزل درد آور ای که از کوچه ی شهر پدرت می گذری امنیت نیست ، از این کوچه سریع تر بگذر دیشب از داغ شما فال گرفتم ، آمد : دوش می آمد و رخساره … نگویم بهتر! من به هر کوچه ی خاکی که ...

ادامه نوشته »

هیبت دریا (علی اکبر لطیفیان)

موجی رسید هیبت دریا تکان نخورد آتش گرفت دامنش امّا تکان نخورد او قول داده بود فدای علی شود در پشت در به خاطر مولا تکان نخورد زهرا خودش علی ست چرا کم بیاورد چون کوه از مقابل آنها تکان نخورد با هیبت از حریم ولایت دفاع کرد طوری که آب در دل مولا تکان نخورد مسمار لعنتی به پرش ...

ادامه نوشته »

می دانی چرا؟ (علیرضا قزوه)

از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟ یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟ بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟ اشهد ان لا…شهادت اشهد ان لا …شهید محشر الله الله است می دانی چرا؟ یک بغل باران الله الصمد آورده ام نوبهار قل ...

ادامه نوشته »

تذکره ی کربلا (حسین رستمی)

تو نیستی و عید، ببخشید! عزای ما اصلا صفا ندارد عزیزم برای ما تو نیستی و خنده فراموشمان شده بر عکس، بی تو آن قَدَر این اشک های ما… با ما که نیست وَر نه همش گریه می کنیم این شهر بسته است کمی دست و پای ما حالا نمی شود که بیایی و با خودت – چیزی بیاوری شب ...

ادامه نوشته »

بهار نیست (هدیه ارجمند)

احساس می کنم که نباشی بهار نیست شعری میان دفتر این روزگار نیست معطوف می شود به شما حس واژه ها آقا خودت بگو مگر این افتخار نیست؟ من با سروده های همه شرط بسته ام بیتی بدون نام شما ماندگار نیست سین سلام سفره ی هفسین من بگو! معنای این قصیده مگر انتظار نیست؟ روزی ظهور می کنی و ...

ادامه نوشته »

رکعت به رکعت (عباس خوش عمل)

به لب از آتش دل گفتگوی کربلا دارم دلی آتشفشان در جستجوی کربلا دارم نماز عشق را رکعت به رکعت بسته ام قامت به جای قبله ی جان رو به سوی کربلا دارم غبارآسا به شوق کاروان شور و شیدایی روم منزل به منزل آرزوی کربلا دارم لهوفم در کف و چشمم پر آب وسینه در آتش به هر ماتمسرایی ...

ادامه نوشته »