خانه / شعر های عاشورایی / غزل (صفحه 14)

غزل

خورشید فروزان (فاضل نظری)

آن کشته که بردند به یغما کفنش را تیر از پی تیر آمد و پوشاند تنش را خون از مژه می ریخت به تشییع غریبش آن نیزه که می برد سر بی بدنش را پیراهنی از نیزه و شمشیر به تن کرد با خار عوض کرد گل پیرهنش را زیباتر از این چیست که پروانه بسوزد شمعی به طواف آمده ...

ادامه نوشته »

برگزیده( مرتضی حیدری آل کثیر)

وسعت مکه تب آلود مقید شدنت هیجان دو جهان لال زبانزد شدنت آیه در آیه به تدریج، به معراج بر آ دهن جن و ملک آبِ موکد شدنت تو به دریای لک الحمد، تعلق داری کمر جذر شکست، از خبر مد شدنت تو همان نور زمین آمده ی حق هستی که به فانوس دل افروخته باید شدنت زنده در گور ...

ادامه نوشته »

ایها العزیز(مریم سقلاطونی)

پر کن دوباره کیل مرا ایهاالعزیز دست من و نگاه شما ایهاالعزیز رو از من شکسته مگردان که سالهاست رو کرده ام به سمت شما ایهاالعزیز جان را گرفته ام به سر دست و آمدم… از کوره راه های بلا ایهاالعزیز وادی به وادی آمده ام از درت مران وا کن دری به روی گدا ایهاالعزیز چیزی که از بزرگی ...

ادامه نوشته »

قافیه‌ی درد (علیرضا بدیع)

یا حضرت عبّاس، بگو محتشم‌ات را از جوهره ی علقمه پر کن قلم‌ات را جاری شود از دامنه‌اش چشمه‌ای از خون بر دوش بگیرد اگر الوند غم‌ات را یک دست تو در آتش و یک دست تو بر آب دندان به جگر گیر و به پا کن علم‌ات را آن جا که علی اصغر شش ماهه شهید است شاعر یله ...

ادامه نوشته »

خون خدا(آل کثیر)

سرهای بر نی رفته! رفتید از جهان بالا دنیا چه تاریک است! می بینید از آن بالا؟ ما را که در سرهایمان دف می زند عصیان از دار دنیا رفته است ایمانمان بالا روزی که آتش را به زخم آب پاشیدند زد خون خورشید از گریبان جهان بالا هفتاد ملت راه بر نور علی بستند هفتاد و دو اختر زدند ...

ادامه نوشته »

چند ستاره(لطیفیان)

بعد از تو گوشواره به دردم نمی خورد رخت و لباس پاره به دردم نمی خورد ای آفتاب بر سر زینب طلوع کن این چند تا ستاره به دردم نمی خورد نزدیک تر بیا که کمی درد دل کنیم تنها همین نظاره به دردم نمی خورد ما را پیاده کن، سرمان سنگ می خورد این بودن سواره به دردم نمی ...

ادامه نوشته »

جگرسوخته(علی اکبر لطیفیان)

مرهم حریف زخم زبان ها نمی شود اصلا جگر که سوخت مداوا نمی شود گریه مکن بهانه به دست کسی مده با گریه هات هیچ مداوا نمی شود خسته مکن گلوی خودت را برای آب با آب گفتن تو کسی پا نمی شود این قدر پیش چشم کنیزان به خود مپیچ با دست و پا زدن گره ات وا نمی ...

ادامه نوشته »

ناقه‌ی غمگین(رضا جعفری)

تا خیمه زد به ساحل خطبه کلام تو خوابید موج های خروشان به نام تو از کوفه تا به شام فقط سنگ می زدند مدفون کنند تا همه جا سیر گام تو جز با عنایت تو به چوب کجاوه ات دست نمی رسید به بالای بام تو خطبه مخوان به مردم از سنگ پست تر این جا نمی دهند جواب ...

ادامه نوشته »

پیشکش به آستان ضامن آهو(مریم سقلاطونی)

السلام علیک یا شمس الشموس… باد زانو می زند…گلدسته را بو می‌کند دست هر آشفته‌ای را پیش تو رو می‌کند در لباس خادمان مهربانت، صبح ها صحن و ایوان طلا را آب و جارو می‌کند می نشیند کنج بست” شیخ حر عاملی” یاد معصومیت آن بچه آهو می‌کند تا اذان صبح..مانند نگهبان درت ذکر برمی‌دارد و …آهسته “یاهو” می‌کند خادمی ...

ادامه نوشته »

گربه رقصانی (پانته آ صفایی)

هنوز این آسمان آلوده ی پرهای کرکس هاست وَ از خون تو تَر، دامان خشکی ها و اطلس هاست جهان تشنه ست، ماه آسمان تشنه ست، امّا آب – هنوز آن سوی دست بیعت خشکه مقدس هاست چنان پاشیده از هم نقش های روزگار انگار – زمین یک کاشی افتاده از طاق مقرنس هاست در آن سو گربه رقصانی شامی ...

ادامه نوشته »