خانه / admin (صفحه 22)

admin

نبرد در غبار

گرد و غبار که فرونشست، آفتاب ارغوانی یاران شهید در افق میدان می‌درخشید. پیش از او جون، سیاه سپیدموی عاشورا، یار و همراه ابوذر غفاری، به میدان رفته بود. امام از میدان بازمی‌گشت؛ از کنار جون با دامنی خونین و دستانی که آخرین بار بر پیشانی عرق‌گرفته و زخم‌خورده‌ی یاور ابوذر کشیده بود. هنوز ساعتی از نماز ظهر نگذشته بود. ...

ادامه نوشته »

این ابرها علامت باران است (آراسته نیا)

وقت است ای حقیقت نورانی بر ظلم شب، سپاه بشورانی این ابرها علامت باران است خواهد سیاه باشد و توفانی در جای جای معرکه می خوانم نامت بلند ای شه روحانی بر لب نشست طعم خوش نامت شیرین تر از حلاوت سوهانی – اینجای کار قافیه سوهان شد بانو سلام، برکت ایرانی- تا جمکران پرید و دلم واشد بر کفتر ...

ادامه نوشته »

روح محمد(ص) (محسن رضوانی)

رُخش سبزه ست و مویش مشکی و لب: قرمزِ اُخرا کأنّ المصطفی قد عادَ یولَد مرّهً أخری یقین روح محمد رفته در جسم علی اکبر اگر ما می‎پذیرفتیم مفهوم تناسخ را هزاران خسرو و فرهاد و یوسف، می‎شود مجنون همینکه زادۀ لیلا هویدا می کند رخ را سپاه شمرِکافرکیش، مات جلوه‎ی حُسنش سوار اسب خود، وقتی نمایان می‎کند رخ را ...

ادامه نوشته »

ماه لالایی های میکائیلی

ماه لالایی های میکائیلی شهر شعبان است و هنگامه ی شور و شعف و شکفتن؛ شکفتن خجسته ی گل‌های ملکوت در باغ بارور هستی. ماه پایان دردهای دردائیلی است به برکت تبسّم طبیبی که لبخنده‌هایش مرهم زخم ها و درمان شکسته بالی فطرس هاست. ماه لالایی های میکائیلی است؛ ماه گهواره جنبانی جبرائیلی است. ماه ولایتِ ماه است؛ ماهی که ...

ادامه نوشته »

اگر تو بخواهی…

خداوندا امشب بی شکیب باده گسارت هستم و می دانم که خطوط تمنای، در لا به لای روشنایی ستارگانت محو خواهد گشت. خداوندا امشب می خواهم به ضریح نورانی معصومیت بنده ات دست بکشم؛ و یا رب را آنجا سر دهم. می خواهم او را شافع اعمالم سازم و در روز رستاخیز مهمان ضیافت نور باشم. ای آخرین منجی! سر ...

ادامه نوشته »

میلاد حضرت علی اکبر(ع)

«اگر هزار فرزند بیابم نام همه را علی خواهم گذاشت.»؛ این جمله‌ای بود که پدرت حسین(ع) در روز ولادتت و در پاسخ به پدرش علی(ع) و در دفاع از حریم ولایت سرود و نام تو را “علی” گذاشت و تو علی اکبرِ حسین(ع) شدی. می‌گویم علی اکبر حسین(ع)، آخر تو بی ‌وجود پدر و بی‌ترنم نام او برای خود زندگی ...

ادامه نوشته »

روز شیرین

بازوان نیرومند، شانه‌های ستبر، قامت رشید و بلند، نگاه نافذ و چالاکی و بی‌باکی به او شخصیّتی محبوب و آشنا بخشیده بود. اصالت یمنی داشت و تا آن‌جا که به خاطر می‌آورد در کوفه زیسته بود و چهره‌ی آشنای حادثه‌ها و نبردهایی خونین بود که این شهر پشت سر گذاشته بود. روزی که کوفه همه خیانت و تزویر شد، اندوه ...

ادامه نوشته »

ای عزیز سفرکرده ای روح الله!

 تو عاشق‌ترین کسی بودی که می‌شناختم. عشق به اسلام، عشق به ایران و عشق به مردم، خلاصه‌ی همه‌ی زندگی تو بود. ای روح بلند و آسمانی، تو بر بلندای اندیشه و در اوج حکومت و رهبری بر دستانی که پینه بر آن نشسته بود بوسه می‌زدی. برای تو حکومت‌کردن چیزی جز برقراری عدالت و اجرای فرامین الهی نبود. تو هیچ‌گاه ...

ادامه نوشته »