خانه / admin (صفحه 142)

admin

مسجد نورانی سهله

پس از صرف صبحانه کوفه را برای زیارت سهله ترک می‌کنیم تا به کربلا برویم. مسجد سهله پس از مسجد کوفه از مهمترین مساجد در اسلام است و برای آن، مثل مسجد کوفه اعمالی معین شده‌است. در ابتدای مسجد اندکی درباره‌ی مقامات موجود در این مسجد برای زوّار صحبت می‌کنم. ترجیح می‌دهم توضیحات نقطه به نقطه را با یک عراقی ...

ادامه نوشته »

اصغر(اطمینان زاده)

این از اسرار دست نیافتنی است تنها این را می‌دانم که تو می‌دانستی اصغر جز از نوک سه شعبه سیراب نخواهد شد اما چگونه رضا به این شدی؟ چه می‌گویم این از اسرار است گویا از دید تو اصغر نیز قطره‌ای است که برای ماندن باید به دریا برسد این نهایت دلسوزی تو بود برای اصغر کوچک اگر او ذبیح ...

ادامه نوشته »

کنار علقمه (حسین دارند)

دسـتــی کــه طـرح چشم تو را مسـت می‌کشید صد آسـمان ســتــاره از ایــن دســت می‌کشـیــد بُــــرد بــلـنـــد شــرقـــی پیــــشــانــیـــت،‌ بـــه‌روز خورشـــیــد را بــه کـوچـه‌ی بن‌بسـت مـی‌‌کشـید دســــت هــــزار عــاطـــفــه در کــارگــاه عــشـــق هــر جــلــوه را بـه نــام تـــو در بـسـت می‌کشـید امّـــا … کــنــار عــلــقــمــــه، دســــتـــان روزگـــار تــصــویـــر یــک شـجاعــت بی‌دســت می‌کشید ! خــون مــی‌گـرفــت صــورت عــبـــاس و او هــنــوز ...

ادامه نوشته »

حبیب اله معلمی

حبیب معلمی فرزند نصیر به سال ۱۳۰۵ه.ش در شهرستان رامهرمز دیده به جهان گشود. دروس ابتدایی را در مکتب‌خانه گذراند و ادامه‌ی آن‌را تا سیکل قدیم پی‌گرفت و پدرش که معلم قرآن بود او را با این کتاب آسمانی آشنا کرد. ذوق و قریحه‌ی شاعری از اوان جوانی در وجود ایشان بود ولی تشویق‌های یکی از دوستان پدرش که خود ...

ادامه نوشته »

نگاه خدایاب حسین(ع) ویاران (بخش۲)

دیدار لحظه به لحظه‌ی خدا قصد دارم چند مورد از فضیلت‌ها و ویژگی‌ها و امتیازات اصحاب حضرت اباعبدالله الحسین(ع) را محضر شما تقدیم کنم. یکی از ویژگی‌های یاران اباعبدالله این‌که، همیشه خود را در محضر خدا می‌دیدند و همه‌ی کارها را به نام خدا آغاز می‌کردند، به حق متصل می‌شدند و در همه‌ی موارد و عملکردهای خود از خدا کمک می‌گرفتند ...

ادامه نوشته »

بخشش

اَیُّهَاالناسُ! مَن جادَ سادَ، و مَن بَخِلَ رَذُلَ، و إنَّ أجوَدَ النّاسِ مَن أعْطی مَن لا یَرْجوهُ….

ادامه نوشته »

مسلم بن عقیل(بخش۲)

 عمربن علی بن ابی طالب به دیدنت آمده است. دیشب خواب زائر چشم تو نبوده است و اکنون در این غروب، غروب دلواپسی و نگرانی، آمده‌ای، درمسجد نشسته‌ای گوش تیز کرده‌ای تا خبرهای تازه بشنوی. عمر آرام نزدیک می شود. نرم و آهسته کنارت می نشیند و می‌گوید: مسلم با تو سخنی دارم. – خداوند جز خیر و صلاح پیش ...

ادامه نوشته »