خانه / سخنرانی / متن سخنرانی / نگاه خدایاب حسین(ع)ویاران(بخش۱)

نگاه خدایاب حسین(ع)ویاران(بخش۱)

اعوذ باالله من شیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم وصل‍َی الله علیک یامولای یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک، السلام علی خامس اصحاب الکساء، السلام علی غریب الغرباء، السلام علی شهید الشهداء، السلام علی المرمل بالدماء، السلام علی مسلوب العمامه والرداء، السلام علی مهتوک الخباء، السلام علی من بکته الملائکه السماء.

توصیفی ازشب عاشورا شب شگفت و شورانگیز و شیرینی آفرین عاشوراست، شب شیرین دهنانی است که کام را برای نوشیدن عسل فردا آماده می‌کنند. آنسان که نوجوان برومند امام مجتبی(ع) در تفسیر شهادت و در گفتگو با عموی بزرگوارش داشت، شب کندوهای عسل است؛ در توصیف امشب گفته‌اند: «لهم دویٌ کَدَوی النحل»، گویی شب کندوهای عسل است و پرواز زنبورهایی که از زیارت گل‌ها و ضیافت شهد نوشین گلزارها برمی‌گردند. امشب قدم زدن ابوالفضل‌العباس(ع) چه صدای دلنشینی در گوش خیمه‌ها پیچانده است. صدای گام‌های ابوالفضل(ع) در گوش کودکان آرامش می‌ریزد و در جان دشمنان وحشت و دهشت و هراس. شب زمزمه‌ی ابوالفضل‌العباس(ع) است. امشب که شب عاشوراست در شب عاشورای ۶۱ هجری، شب جمعه(!) است و ابوالفضل می‌خواند: «الهی و ربی من لی غیرک، اسئلهُ کشف ضرّی و النظرفی امری»۱٫ ستاره‌ها ایستاده‌اند تا به نجوای ابوالفضل(ع) و صدای دلنشین قدم زدنش گوش و دل بسپارند. امشب شب زمزمه‌های قرآن اباعبدالله(ع) است؛ امام، آل عمران می‌خواند:«ولا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیرٌ لاَنفسِهم إنما نملی لهم لیزدادوا إثما ولهم عذاب مهین؛ البته نپندارند آنان را که مهلت و فرصت دادیم سودمند و اثر بخش است برایشان. هرگز، این مجال، مجال افزودن اثم براثم است.» گناه افزایی می‌کنند و رسواگرایی‌های فردا را اندوخته می‌نمایند. و امشب زینب هم نجوا دارد: «یا عمادَ من لا عمادَ له ویا سندَ من لا سندَ له.» زینب در زیر آسمان در حال زمزمه با خدای خویش است. امشب شگفت‌ترین شب تاریخ عالم است! امشب، زمین، آسمان است. لیلهالقدر کربلاست. تمام فرشتگان خدا امشب پایین می‌آیند تا به نجوای یاران اباعبدالله گوش بسپارند، تا تماشاگر اشکی باشند که بر محاسن سپید حبیب‌بن مظاهراسدی می‌چکد؛ تا به نجوای کودکان کربلا گوش بسپارند. حتی دستان کوچک رقیه امشب دعا می‌کند. شب، شب عزیز و بزرگی است. یادمان باشد شب عاشورا، شب عبادت است. امام در امانی که امروز غروب توسط برادر بزرگوار و رشیدش، ابوالفضل‌العباس(ع) از دشمن گرفت، فرمود که: «ما عاشقان نمازیم، ما شیفتگان عبادتیم، و امشب را مهلت می‌خواهیم تا با خدای خویش راز و نیاز کنیم، ما عاشقان قرائت قرآنیم.» و امشب هرچه در کربلا جریان دارد، نسیم نفس‌هایی است که عاشقانه با خدای خویش گفت‌ وگو می‌کنند تا خود را برای فردایی سترگ و بزرگ آماده کنند و این خود یک درس بزرگ است که هر وقت تصمیم بزرگی در زندگی دارید پیش از رسیدن به مرحله‌ی عمل، پشتوانه‌های عمل را که اتصال و ارتباط با محبوب است، استوار کنید؛ “تا از گذرگاه زمزمه‌های ناب نگذشته‌اید منتظر عملی بزرگ و تأثیرگذار نباشید.” این پیام شب عاشورای اباعبدالله(ع) است و این تفسیر آن سخن امیرالمؤمنین(ع) است که در توصیف انسان‌های آسمانی و حماسه آفرینان تاریخ می‌فرماید: «زاهدان شب‌اند و شیران روز.» یعنی؛ هر کسی شب بزرگ ندارد، روزی بزرگ را تجربه نخواهد کرد. آری، همیشه انسان‌های بزرگ خورشیدهای خویش را در شب جستجو می‌کنند. چنین نیست که خورشید فقط در روز باشد، خورشید درشب انسان‌های بزرگ می‌تابد و تابش این خورشید به یمن و لطف ستارگانی است که طلوع می‌کنند، ستاره‌های اشکی که بر گونه‌ها طلوع می‌کنند. خدا عاشق اشک است و اشک را دوست دارد و خدا نکند ما از آنانی باشیم که حضور اشک را بر گونه‌های خویش نبینیم. در روایتی داریم:«جمود العین من قسوه القلوب وقسوه القلوب من کثره الذنوب و کثره الذّنوب من حب الدنیا.» هرکس چشمش خشک است و نمی‌تواند گریه کند، علامت این است که قلبش سنگ شده و آنچه در سینه‌اش می‌تپد دل نیست گل است. خدا نکند آنچه همسایه‌ی سینه‌های ماست، دل نباشد.

الهی سینه‌ای ده آتش افروز                    از آن سینه دلی و آن دل همه سوز

هر آن دل را که شوری نیست دل نیست     دل افسرده غیرازآب وگل نیست

کرامت کن درونی درد پرور                         دلی درآن، درون درد وبرون درد

خدایا سینه‌ای درد آشنا ده                      ز هر کس درد بستانی به ما ده

امشب هر چه درد است در عالم، در قلب زینب خیمه زده است. هرچه اندوه است، مهمان شصت خیمه‌ی کربلاست. شصت خیمه که چراغ اشک در آن‌ها روشن است. گفته‌اند: امشب ۱۲ نفر با شنیدن صدای زمزمه‌های اباعبدالله(ع) از سپاه عمرسعد جدا شده‌اند و به اباعبدالله(ع) پیوسته‌اند؛ که این یکی از ابعاد و تابلوهای هنری کربلاست، که باید آن را دید و من امیدوارم که بخشی از سخن من در این موضوع باشد و توفیق پیدا کنم که فضائل و عظمت یاران اباعبدالله(ع) را مرورکنم. به‌خصوص امشبِ آن‌ها که چه عشق بازی‌هایی با اباعبدالله داشتند و چه گفتگوها و نجواهایی با پروردگارشان داشتند. از حضرت سکینه -سلام‌الله‌علیها- نقل است که: «شب عاشورا کسی نخوابید، همه بیدار بودند، یا در خیمه‌هایشان مشغول عبادت بودند، یا به هم سرمی‌زدند، به هم دلداری می‌دادند و با هم از فردا گفتگو می‌کردند، و خودشان را برای عاشورای بزرگ آماده می‌کردند.»

گزارشگران کربلا

ما در جلسات پیشین بحثی را آغاز کردیم با این موضوع که برخی از یاران اباعبدالله(ع) زنده ماندند؛ که اتفاقاً گزارشگران کربلا عمدتاً از این دسته هستند. بعضی ها کسانی هستند که زخمی شده بودند. یکی از این چهره‌ها، حسن مثنی است، فرزند امام حسن مجتبی(ع) که به دلیل هم نامی با پدر بزرگوارشان(امام حسن مجتبی(ع)) به ایشان حسن مثنی؛ یعنی حسن دومی گفته‌اند. حسن مثنی، دختر اباعبدالله(ع) را در بین راه از ایشان خواستگاری کرده، ظاهراً برادر ایشان حضرت قاسم هم دختر امام را خواستگاری کرده است و این که علاّمه شیخ جعفر شوشتری(ره) این نکته را مطرح می‌کند و از این عروسی سخن می‌گوید، به اعتبار این حادثه‌ی بین راه است. و اشکالی هم ندارد چون عروسی یک وجه‌ مثبت است و ازدواج امر بسیار پسندیده‌ای است. (برخلاف آن چه امروزه باب شده و متأسفانه سن ازدواج بالا رفته است که امیدوارم، تلاش‌های جدی اتفاق بیفتد تا سن ازدواج  پایین‌تر آمده و مقداری مسائل ساده‌تر دیده شود. همان‌گونه که سنت مقدس اسلامی ماست و در سال‌های آغازین انقلاب هم این سنت به عنوان یک جریان حسنه در جامعه‌ی ما جاری بود.) به طور کلی، امر خیر هر جا اتفاق بیفتد خوب است، حتی اگر در صحنه‌ی نبرد و جنگ باشد. مثل اتفاقی که برای حنظله افتاد؛ او می‌توانست اصلاً ازدواج نکند، اما ازدواج کرد و بعد به میدان جنگ رفت و شد “حنظله‌ی غسیل الملائکه”؛ و این هیچ امر بدی نیست. ما حتی متولد شده‌ی کربلا داریم؛ کودک شهیدی که در کربلا به دنیا آمده است. کودک دیگری هم هست که بعد از کربلا به دنیا می‌آید و شهید می‌شود؛ در کنار کوه جوشن در سوریه، مزاری وجود دارد که روی آن نوشته شده «مُحَسِّنِ بن الحسین یا مُحْسِن بن الحسین»،این کودک در راه متولد شد؛ یعنی، همسر اباعبدالله در کربلا باردار بود و بعداً این کودک متولد شد. این امور را نباید ناپسند و نکوهیده تصورکنیم. امور جاری شرعی هستند که می‌توانند در هر زمان و موقعیتی اتفاق بیفتند. حسن بن الحسن، بعد از اذن گرفتن از عمو وارد میدان شد و در هنگام نبرد دو تیر به بدنش خورد و پس از چند ضربه‌ی شمشیر،افتاد. دشمن تصور کرد از دنیا رفته است(شهید شده). روی زمین بود تا روز یازدهم که عمرسعد دستور داد سرها را جدا کنند. در این جا لازم به توضیح است که در کربلا، چند سر را بلافاصله پس از شهادت جدا کردند. یکی سر«حبیب بن مظاهر» بود که وقتی سر این یار بزرگوار و استثنایی اباعبدالله الحسین(ع) را جدا کردند، روی آن دعوا بود و هر کس می‌خواست بگوید من کشته‌ام و این افتخار را به نام خودش ثبت کند تا بعد در کوفه مطرح کند؛ به خاطر همین دعواها و برای حل مسئله عمرسعد گفت: «هیچ کدام از شما به تنهایی او را نکشته‌اید. شما آن‌قدر جرأت نداشتید که با او به تنهایی بجنگید و جمعی، او را به شهادت رساندید یا او را کشتید.» بنابراین هر کس سر را به اسب خودش بسته و در میدان کربلا مانور می‌داد؛ به طوری که گفته‌اند: دوازده نفر سر حبیب بن مظاهر را به اسب خود بسته و در میدان چرخیدند. دیگری سر «عبدالله بن عمیر کلبی بود» که در روز عاشورا از تنش جدا کردند، یکی هم سر«عمروبن‌جناده‌ی‌انصاری»، نوجوان یازده یا دوازده ساله‌ی کربلا و آخرین آن‌ها هم سر عبدالله بن‌حسن(ع)بود. این چند سر را خود روز عاشورا جدا کردند ولی اصل جدا کردن سرها در روز بعد بوده که عمربن سعد دستور داد: «سرها را جدا کرده بر نیزه افراشته کنید تا حرکت کنیم.» ۲ شخصی که روز یازدهم آمد تا سرحسن بن الحسن را جدا کند، تا نشست و خنجر کشید، متوجه شد نفس می‌کشد و هنوز زنده است؛ فریاد کشید وگفت: «این زنده است که من دارم می‌کشمش.» د رهمین زمان کسی رسید که حسن بن الحسن را می‌شناخت و نسبت خویشاوندی با او داشت؛ گفت: «او را نکش و در اختیار من قرار بده، من او را با خودم به کوفه خواهم برد، یا امیر(عبیدالله بن زیاد) او را به من می‌بخشد، که امیر بخشیده! یا آنجا فرمان قتلش را می‌دهد، که تفاوتی نمی‌کند. پس او را در اختیارمن قرار بده.» بنابراین او را با خود به کوفه برگرداند، بعداً مرهم گذاشته، او را درمان کردند و سلامتی خویش را باز یافت. و با فاطمه صغری، دختراباعبدالله(ع) که بسیار زیبا بود و حضرت اباعبدالله(ع) او را بسیار دوست داشت ازدواج کرد اباعبدالله(ع) درباره‌ی فاطمه صغری می‌فرمود: «هر وقت به او نگاه می‌کنم یاد مادرم فاطمه(س) می‌افتم.» زیرا شباهت‌هایی به حضرت زهرا(س) داشت. حسن بن الحسن را در سن ۳۵ سالگی مانند پدر بزرگوارش مسموم کرده به شهادت رساندند و پیکرش در بقیع به خاک سپرده شد. فاطمه صغری یکسال بر مزار همسرش چادر ‌زد و مرثیه‌های کربلا را برای پسرش عبدالله می‌خواند. بخشی از گزارش‌های کربلا توسط این دختر؛ یعنی فاطمه‌ی صغری داده شده و اطلاعات جالب و ظریف و ریزی را در طول راه قافله‌ی اسیران از زبان فاطمه‌ی صغری می‌توان شنید. دو نفر و به قول بعضی سه نفر از یاران اباعبدالله(ع) اسیر شدند و بعد از اسارت به شهادت رسیدند.یکی از آن‌ها “سوّار بن مُنَعِم یا مُنعَم” است؛ که این شخص اسیر شده و بعد از گذشت مدتی به شهادت می‌رسد. و دیگری به نام “مُوَقِّع یا موقِع بن ثمامه صیداوی” است؛ که او هم اسیر می‌شود و یک سال در اسارت می‌ماند و بعد از آن به شهادت می‌رسد. بعضی از اصحاب هم زخمی شدند، و بعد از جنگ بر زخم‌هایشان مرهم زدند و خوب شدند و بعدها گزارش کربلا را داده‌اند. یکی از آن‌ها حسابدار اباعبدالله در کربلا بود. مجموعه بایگانی نامه‌های کربلا هم با ایشان بوده است. تمام نامه‌هایی را که حضرت اباعبدالله(ع) با خود داشت به این فرد که «عُقْبَهِ بنِ سُمْعان» نام داشت، سپرده بود. حضرت اباعبدالله با بزرگواری خود تمام این نامه‌ها را در غروب عاشورا در خندق ریخت و سوزاند تا سندی در دست کسی نباشد و افرادی که امام را دعوت کردند، نامشان بر زبان‌های دیگران بیفتد و شرمنده شوند؛ با این‌که چهار هزار نفر از نامه‌نگاران در کربلا حضور داشتند و در اوائل ورود به کربلا نقاب به چهره زده بودند. وقتی عمرسعد به بعضی از آن‌ها می‌گفت: بروید با حسین(ع)صحبت کنید؛ می‌گفتند: «ما شرمنده‌ایم،ما نامه داده‌ایم.» اما چند روز بعد نقاب‌ها را از چهره برداشتند. و این تعلیم و درس و نکته‌ی بزرگی از عاشوراست؛  که “اگر کسی در جریان باطل قرار گرفت، بعد از مدتی گستاخ خواهد شد و اندک اندک پرده‌های شرم را پس خواهد زد و بی پروا در مقابل حقیقت عریان قرار خواهد گرفت.”افرادی در کربلا همین وضعیت را داشتند. واقعاً قصه‌ی شگفتی است کربلا. نوشته‌اند تعدادی پیر مرد بودند که نزدیک کربلا روی تپه‌ها زارزار گریه می‌کرند و از خدا می‌خواستند که امام حسین(ع) را پیروز کند!

منبع: روز دهم۲، مجموعه سخنرانی های عاشورایی دکتر محمد رضا سنگری، مرکز پژوهش ونشر فرهنگ عاشورا، خورشید بارن، زمستان۸۶،صص ۱۵۶-۱۴۹ –

۱- فرازی از دعای کمیل

۲- شب یازدهم، حضرت زینب(س)وخانواده‌اش که هشتاد و چهار نفر زن و کودک بودند و ظاهراً نوزده تن ایشان زن است، که اگر مجالی بود اسامی اینها را مطرح کنم، مسائل شگفتی در کربلا برای شما معلوم خواهد شد. من از خواهران خودم خواهش می‌کنم روی این زمینه تحقیق کنند. من جلسه‌ی گذشته خواهش کردم سال آینده افراد با تحقیق وارد این محافل شوند. دنبال یک موضوع بروید و پژوهش کنید. ببینید این زن‌ها که بودند؟ چرا به کربلا آمدند؟ چه نقشی در کربلا داشته‌اند؟ ملیکه در کربلا چه کسی است و چه کار می‌کند؟ فاطمه‌ی صغری چه نقشی در کربلا دارد؟ این مسائل جای کار و مطالعه دارد.

telegram

همچنین ببینید

حضرت علی اکبر(ع)

سخنران: دکتر محمدرضا سنگری   فرزندان امام حسین(ع): بر اساس منابع تاریخی‌ معتبر امام‌حسین(ع) نه ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.