خانه / شعر های عاشورایی / رباعی (صفحه 15)

رباعی

زبان آب(حسن حسینی)

هـر چـند ز غربتت گزند آمده بود زخمت به روان دردمـند آمده بود گـویند کـه از هیبت دریـای دلـت آن روز زبـان آب،بــند آمـده بـــود حسن حسینی    

ادامه نوشته »

دست تو(سلمان هراتی)

زان دست که چون پرنده بی‌‌تاب افتاد بر سـطح کــرخــت آب‌هــا تــاب افـتاد دســت تــو چـو رود تا ابد جــاری شد زان روی کــه در حمـایــت از آب افــتاد سلمان هراتی    

ادامه نوشته »

شرم(شکوه کرمانشاهانی)

آن‌قدر نرفتــیـم کــه مــرداب شــدیم همرنگ سکوت محو مهتاب شـدیم هربار نشستـــیم و مـــرورت کـردیم از شرم لبـــان تشــنه‌ات آب شدیم شکوه کرمانشاهانی    

ادامه نوشته »

شبیه مصطفی( عباس عبادی)

چون اذن پدر گـرفـت، خنــدان شـد و رفت افروختــه روی و دامن افشان شد و رفـت بـا آن ‌کـه شـبـیـه مـصـطـفـی بــــود، امّــا زیـبـایـی چهـره‌اش، دو چندان شد و رفت عباس عبادی

ادامه نوشته »

قامت او(عباس عبادی)

تا خواست کند عزم سفر، قامت او… جا کــرد در آغــوش پــدر، قـامت او… الحــق کــه تماشایی و زیبا شده‌بود تشــریــف بــلنــد عشـق بر قامت او عباس عبادی   

ادامه نوشته »