خانه / شعر های عاشورایی / دوبیتی (صفحه 11)

دوبیتی

ای عشق! (سیدحبیب نظاری)

علـــم را بـــر زمــیــــن بگـــذارم، اما… تـــو را دســـت خـــدا بســپارم،  اما… به چشمم تیر زد آن قوم، ای عشــق!… کـــه دســـت از دیـــدنت بردارم، اما سید حبیب نظاری

ادامه نوشته »

دادرس (محمد قاسمی)

حـسیـن آخر نفس یک همنفس داشت گلی در گوشه ی پر خار و خس داشت در آن بــــیـــدادگــاه غـــربـــت و خـــون بــــــرادرزاده اش را دادرس داشـــــــت محمد قاسمی

ادامه نوشته »

ای رود! (سیدحبیب نظاری)

تـو احســـاس مــرا دریــاب، ای رود! لـبـــم را تــــر نـــکـن از آب، ای رود! تــو کــه دسـتـــی نــداری تـا بیـفتد به سوی خیمه ها بشتاب، ای رود!  سیدحبیب نظاری

ادامه نوشته »