ای قصه قصه قصه قصه ای عاشقونه از دو برادری که شدن ماه زمونه یکی امام حسین و یکی حضرت عباس یکی یه شاخهی گل یکی عطر گل یاس وقتی خدا عباس و به حضرت علی داد امام علی به عباس یه درس خوشگلی داد قنداقهی عباس رو دور حسین میگردوند ماه بنی هاشم و به دور نور میچرخوند یعنی ...
ادامه نوشته »لباس کهنه
لباس کهنه میرسد خودش پدر هدیه میدهد به من میدهد به من خودش روسری و پیرهن باز هم به موی من دست میکشد پدر بوسه میزند به من با همان لب و دهن بس که راه سخت بود کفشهام پاره شد این لباس کهنه را داشتم فقط به تن خسته بودم، آه، داشت میشکست زانویم مثل آینه آسمان بود روی ...
ادامه نوشته »تشنه ترین پدر دنیا
تشنه ترین پدر دنیا یارِ امام برادرش حُر و علیاکبرش برای ما مسلمونا برای قرآن و خدا تا باقی باشه دین ما دین پیامبر خدا حالا امامِ خوب ما تنها میون دشمنا کشته شدن دور و برش حتی علی اصغرش آخر شهید شد اون آقا رفت آسمون پیش خدا دشمنای دین خدا اون آدمای بیحیا بچهها رو، زدن کتک هیچکی ...
ادامه نوشته »ماه سه ساله
ماه سه ساله ماه در خرابه دید دختری سه ساله بود بس که گریه کرده بود روش، مثل لاله بود گفت: ای رقیه جان! چیست قصهی تو، چیست؟ چیست داستان آن دختری که میگریست؟ گفت من رقیهام ماه! ماه مهربان! دختر حسینیم آه… قصهی مرا بدان… آسمان به موی او شب، ستاره بسته بود روی گوش او، پدر گوشواره بسته ...
ادامه نوشته »” عین ” مثل عاشورا
” عین ” مثل عاشورا “عین” مثل امام علی که خیلی مهربان بود “عین “مثل عباس که خیلی پهلوان بود “عین” مثل علی اصغر که کوچولو و خندان بود “عین “مثل علی اکبر که که شجاع و جوان بود “عین” مثل عاشورا که عجیب ترین روز دنیا بود (نسرین دهقان زاده)
ادامه نوشته »