خانه / بایگانی برچسب: یاران امام حسین(ع) (صفحه 4)

بایگانی برچسب: یاران امام حسین(ع)

سفیرِ دوباره

صبوری میوه‌ی معرفت است و در خطر و خوف ایستادن ره‌آورد از خودگذشتن و از خویش به در آمدن. آن‌که پرواز می‌داند و می‌تواند، قفس‌شکسته‌ی بندگسسته‌ای است که دل از خاک کنده و فتح آبی زلال آسمان را به بال و پر همّت خویش سپرده است. عبدالرّحمن به فراستی مؤمنانه، فردای کوفه را می‌دید. دلواپس دست‌ها بود؛ نگران سستی و ...

ادامه نوشته »

هدیه را پس نمی‌گیریم

مادر کنار میدان ایستاده بود. هنوز غبار، سنگین و غمبار در فضا پرسه می‌زد. مسلم بن عوسجه، پیر مجاهد پاکباز، چهره در خون شسته بود و زن تماشاگر شهادت او. در سیمایش نشانی از اندوه نبود. گویی قتلگاه را ندیده است و از سلوک خون و فاجعه نیامده. نگاهش را از میدان گرفت. امام و یاران صلابت و شکوه حرکتش ...

ادامه نوشته »

جندب بن حجیر کندی(جندب بن مجیر کندی)و پسرش حجیر

جندب بن حجیر کندی(جندب بن مجیر کندی)و پسرش حجیر از شهیدان نبرد نخستین پدر جان، تو پیامبر را دیده‌ای. با علی در صفین بوده‌ای، با حسن در نخیله و اینک همراه با حسین(ع). چه‌قدر خوشبختم که چنین پدری دارم و چه سعادتی که همسفر او در همراهی با حسین و فرزند رشیدش علی اکبر هستم. ماه ذی‌الحجه به نیمه رسیده ...

ادامه نوشته »

با او باش!

تا هشتاد سالگی فاصله‌ای نیست؛ امّا مرد هنوز نشان چابکی و چالاکی دیروزین را با خویش دارد؛ چالاکی روزهایی که در آذربایجان پیش از آن‌که همرزمان اسب‌ها را لگام کنند، شش تن از سپاه دشمن را از پای درآورد و هزار شیهه دلهره در قلب سواران افکند. از احُد تا حنین و از حنین تا جمل و صفّین و نهروان، ...

ادامه نوشته »

از محضر رسول تا مشهد عاشورا

پدرش از یاران مخلص و فداکار پیامبر بود و او هرگاه خاطرات پدر را یاد می‌کرد، گویی سیمای متبسّم و صبور رسول را پیش رو داشت که در سخت‌ترین و هولناک‌ترین حوادث استوار و نستوه ایستاده است و یاران را به مجاهدت در راه خدا دعوت می‌کند. شهر کوفه ابوعمره را می‌شناختند؛ پیری پرهیزگار و پارسا که ذهن‌ها و خاطره‌ها ...

ادامه نوشته »

جابر بن حجّاج تیمی

جابر بن حجّاج تیمی از شهیدان نبرد نخستین جابر از بنی‌تیم‌الله ثعلبه بوده است در کوفه، و زادگاهش ناظر حوادث گوناگون. دوران جوانی او معاصر با حکومت امیرالمؤمنین در کوفه بود. او شهادت حضرت مسلم‌بن‌عقیل و هانی را در کوفه شاهد بوده‌است. جابر‌بن‌حجاج رزم‌دیده و میدان‌چشیده بود. شجاع و سوارکار، باهوش و زیرک و در قرآن و روایت دستی داشت. ...

ادامه نوشته »

نیزه‌ها را شکیبا باش

شب از کرانه‌های غفلت سر برآورده بود. مارهای خفته جان گرفته بودند. زهر و زخم، بیدار بود و مرهم گم و ناپیدا. خفّاشان حکم می‌راندند و ظلمت دیجور، زشت و شوم و پلشت قهقهه می‌زد. چه ساده فراموش می‌شوند خوبی‌ها و زیبایی‌ها و چه پرشتاب چیره می‌شوند درشتی‌ها و پلشتی‌ها. مگر چند سال از روزگار روشن رسول گذشته است؟ مگر ...

ادامه نوشته »

دو ستاره

ما سرودخوانان قافله‌ی عشقیم؛ راهنوردان جاد‌ّه‌های شوق؛ پایکوبان دشت‌های وصل و تشنگان دیدار محبوب. از کوفه آمده‌ایم با شعله‌ی طور در دل، اشتیاق یعقوب در جان، نیایش و نغمه‌ی داود بر لب و اراده‌ی نوح در گام‌ها و ره‌سپردن‌ها. مجمّع همراه طرّماح، فرزندش عائذ، عمر بن خالد، جناده بن حارث، واضح و سعد، از کوفه بیرون زده بودند. طرّماح پیشتر ...

ادامه نوشته »

هلال شب‌های کربلا

از کوچه‌های کوفه می‌گذشت، قامت رشید، زیبایی چهره و ملاحت و فصاحت او همه‌ی چشم‌ها را به سویش می‌چرخاند. قاری قرآن بود و کاتب حدیث، نبردآزموده و اصیل و این همه ویژگی در کمتر کسی فراهم می‌آید. چه تجربه‌های عظیم در جمل و صفین و نهروان اندوخته بود. هرکس او را می‌دید باور نمی‌کرد که این جوان برومند، در آزمونگاه ...

ادامه نوشته »

شهیدی از دیلمان ایران

قرآن که می‌خواند، صدای محزون و شیرینش دل‌ها را به بیکرانگی ملکوت گره می‌زد. پژواک دلربای صدایش هر رهگذری را به درنگ می‌خواند و هر جانی را به شیفتگی و شگفتی. آشنای جنگل‌های انبوه دیلم، بیشه‌زاران رازناک و چشمه‌ها و رودهای خروشان بود. روحش مثل جنگل‌ها سبز، مثل چشمه‌ها زلال و جوشان، و به صلابت کوه‌های رفیع، افراشته و سرفراز ...

ادامه نوشته »