قصّههای مهربانی؛ مهربان پنجم: امام حسین(ع) گناهکار حسن گفت: «اسم من حسن است.» حسین هم جواب داد: «من هم حسین هستم.» سپس هر دو خندیدند. مرد گناهکار خوشحال شد. نگاهی به دور و بر خود انداخت و با التماس گفت: «چه خوب شد که شما را دیدم. من خیلی گرفتارم. ای عزیزان پیامبر کمکم کنید.» حسن و حسین از حرف ...
ادامه نوشته »