خانه / آيينه داران آفتاب / عباس بن جعده جدلی (جولی)

عباس بن جعده جدلی (جولی)

در جبُانه‌ی کوفه پرچم‌ها افراشته‌اند. هانی بن عروه دستگیر شده. مسلم از خانه‌ی هانی بیرون آمده است. سپاه می‌آراید و رزم با عبید ا… را تدارک می بیند.
مسلم، سپاه را آماده کرد؛ پرچم قبیله‌ی کنده و ربیعه را به عمروبن عزیز کندی سپرد. مسلم بن عوسجه اسدی پرچم‌دار قبیله‌ی مذحج و اسد شد. پرچم قبایل تمیم  و همدان به دستان توانمند ابوثمامه‌ی صائدی داده شد و آخرین پرچم، دستانی علم‌گیر و مردانه و نبردآزموده می‌طلبید و سرانجام «عباس بن جعده‌ی جدلی»، مردپنجاه ساله‌ی قبیله‌ی جدیله، پرچم تیره‌ی مدینه را به کف گرفت.
تهدید و تطمیع، تزویر و توطئه کار خویش را کرد. سست عهدان گسستند و رفتند و عباس بن جعده در اندوه و درد، می‌دید که آرام آرام چهارهزار جنگجوی همراهش به بهانه وخدعه می‌گسلند و درخم کوچه‌هاگم می شوند.
بزرگان سرشناس کوفه، وابستگان حکومت اموی، با شایعه‌ی آمدن سپاه از شام و ویران کردن خانه و قتل و عام  خویشاوندان و طرفداران مسلم، مردم را پراکنده کردند.
نزدیک دارالإماره با عباس بن جعده بیش از سیصد تن همراه نمانده بود. غروب غمبار هفتم ذی الحجه، از راه رسید. در سیطره‌ی ترس و وحشت و تهدید، مسلم تنها شده بود. عباس نزدیک دارال‍إماره جز معدود یارانی نداشت. به فرمان عبیدا…، بزرگان کوفه پرچم‌های امان برافراشتند. اندک یاران باقی مانده نیز گسستند و به سایه‌های سیاه پرچم‌های سپید پیوستند.
روزهای بعد کوچه‌های کوفه در بهت و سکوت و بی تفاوتی نظاره‌گر تن دو شهید عزیز، مسلم و هانی بودند که برخاک کشیده می‌شدند. فرمان تعقیب همراهان و سربازان مسلم، به ویژه فرماندهان و پرچم‌داران صادر شد. پس از یک هفته جاسوسان مخفیگاه عباس را یافتند. پرچمدار مسلم با هجوم شبانه‌ی سپاهیان در حلقه‌ی محاصره افتاد. عبیدا…خشنود از دستگیری عباس، فرمان داد تا او را به جبانه‌ی کوفه در میدان‌گاه قبیله‌ی کنده بیاورند.
عباس در زنجیر،آرام و صبور و بی هراس پیش می‌آمد. دار آماده شد، پرچم‌دار غیور کوفه، در محاصره‌ی نگاه‌های تهی از حمیت و غیرت کنار گورستان کنده متوقف شد.
پیک عبیدا…فرا رسید. فرمان امیر آن است که به جای آویختن بر دار، در مقابل نگاه مردم، با شمشیر سر از تنش جدا شود. جلاد نزدیک شد. تیغ از نیام  برکشید. چشم به جاده‌ای دوخت که محبوب و مطلوبش حسین را انتظار می‌کشید.
دست بر سینه نهاد و صدای گرم او با بغض فرو نهفته در سینه، فضا را پرکرد:
السلام علیک یا اباعبدالله، بنفسی انت یامولا!
شمشیر جلاد فرا رفت و فرود آمد. خط خون او نرم و آرام به همان سویی راه سپرد که پیش‌تر سلام عاشقانه‌اش راه سپرده بود.

telegram

همچنین ببینید

قلّه‌نشین عظمت و افتخار

عثمان بن علیّ‌بن ابی‌طالب پدر به یاد صحابی بزرگ پیامبر، عثمان بن مظعون، او را ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.