بسم الله الرحمن الرحیم
تعزیه سال ۱۳۹۵
پیامبر کربلا
[امام (ع) – علی کبر جلو حرکت میکنند و یاران پشت سر آنان و از درب سالن وارد می شوند ] [صدای قافله] [راوی]: کاروان ابیعبدالله به نزدیکی کربلا رسیده است. خبرهای هولناک هر کدام زخمی بر قلب حسین نهاده است. شهادت مسلم، هانی، قیس بن مسهر و عبدالله بن یقطر کافی است تا ایمانهای سست را بلرزاند و یاران مردد را بگریزاند. خاندان آل الله منزل به منزل تنهاتر میشوند و اینک در محاصره نیزهها و شمشیرها به قصر بنیمقاتل رسیدهاند. حسین برای لحظاتی سر بر زین اسب مینهد و خواب چشمانش را میرباید و وقتی چشم میگشاید آیه استرجاع میخواند وعلی اکبر … [پخش نوای انالله و انا الیه راجعون….]علی اکبر(ع) : پدر جان امروز وقتی سر از زین اسب برداشتید خدا را سپاس گفتید و آیه انا لله و انا الیه راجعون خواندید . دلیل آن چه بود؟
[امام:] عزیزم علی اندکی خوابیدم در خواب سواری را دیدم که با اسب بادپای خویش پیدا شد و گفت این گروه راه را میسپارند و مرگ در پی آنها روان است دانستم که جانهای ماست که خبر مرگ میدهند.
علی اکبر(ع): پدر جان خداوند بد نیاورد آیا ما بر حق نیستیم؟
[امام] آری سوگند به خدایی که بازگشت همه بندگان به سوی اوست ، ما بر حقیم.
علی اکبر(ع) :پس هیچ باک و پروایمان نیست که بر حق میمیریم و به پای حق جان میدهیم
[راوی]: چه خوب پاسخ دادی اکبر! چه دلنشین و مودبانه و شیرین سخن گفتی! صدای تو آبشاری از آرامش در جان پدر ریخت و همه وجودش را مملو از رضایت و عشق کرد. دست بر شانهات می گذارد و دعا میکند.[امام]: خداوند به تو نیکوترین پاداشی که از پدر به فرزند میرسد عطا فرماید. عزیزم علی، نور چشم و آرامش دل من، تو افتخار و مباهات بابایی.
[ امام، علی اکبر را باز هم در آغوش میفشارد و پس از آن چند قدم دیگر جلو میآیند ناگهان حال پدر دگرگون میشود] [راوی]: خوبتر نگاه کن اکبر نزدیکتر شو، حالت پدر دگرگون شده است، چه اتفاقی افتاده است؟ با نگاهی عجیب زمین را می نگرد! فضا را میبوید. زمزمههایی میکند و به آسمان مینگرد. چه شده است؟می پرسد:
[امام:] این جا کجاست؟
می گویند کرانه فرات….
[امام]: نام دیگری هم دارد؟
عمورا… طف …عقر… ناگهان بر زبانی میجوشد کربلا ….[صدا اکو شود]
با شنیدن نام کربلا حسین بر خاک میافتد و پی در پی میگوید: اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلا ….
[نوای اللهم انی اعوذ بک ….]مگردر این خاک چیست که این همه پدر را بی تاب کرده است می بوید و می بوسد و می گرید. خیره خیره مینگرد و دیگر بار میبوید و میگرید و بر چهره میکشد… پدر سر از خاک برداشته است.
[امام:] این جا خوابگاه شتران ما و محل فرو انداختن بارهای ماست. اینجا قتلگاه پیران و جوانان و کودکان ماست
[راوی] پدر را دریاب علی اکبر. آه بلند او آسمان را شعله ور خواهد کرد و پشت زمین را خواهد لرزاند. مگذار آه بکشد.[علی اکبر]- پدر جان ما را تاب آه تو نیست هر چه فرمان دهی همان خواهیم کرد جان چیزی نیست که تقدیم تو کنیم.
صدای تو معجزه میکند، پدر آرام می شود و آهسته میگوید:
[امام] بایستید و پیشتر نروید به خدا سوگند همینجا خونهای ما ریخته میشود. به خدا سوگند همینجا حرمت حرم شکسته میشود، به خدا سوگند همینجا گلوی نازک کودکان ما بریده میشود، همین جا زیارتگاه دلها خواهد شد. جدم رسول خدا وعده این خاک را به من داده بود و وعده او خلاف نیست.
[آهنگ غمگین] [امام به سمت خیمهها برمیگردد، علی اکبر تنها در میان میدان میماند در حالیکه از شدت گریه بر زانو افتاده است. ناگهان متوجه چیزی میشود، بویی در کربلا پیچیده است. نوری از دور نزدیک میشود] [راوی]: بویی غریب در مشامت می پیچد بوی سیب، بوی عطری مرموز.این خاک با تو گفتگو دارد سربلند کن طواف فرشتگان را میبینی. آن روشنیها که از دور میآیند کیستند؟ پیامبر است، چهقدر به او شباهت داری! فاطمه است وعلی و حسن مجتبی. آن دو نیز که چندگام دورتر میآیند حمزه و جعفرند.
شهیدان فداکار پیامبر که از بهشت به استقبال این کاروان آمدهاند.
فاطمه دست بر کمر گرفته افتان و خیزان میآید. تاب دیدن نداری؟ گریه امانت را بریده؟ پس اگر بودی و غربت علی و تشییع غریبانهی فاطمه را میدیدی چه میکردی؟ پس مبادا عمه ات زینب بشنود که سوگهای بزرگ در راه است. صبور باش اکبر… صبور باش…
[ناگهان پیک عبیدالله وارد میشود. علی اکبر بلند میشود، دست به قبضه شمشیر میبرد. پیک با بیادبی فریاد میزند]:کدام شما حسین است؟ نامه امیرعبیدالله ابن زیاد را آوردهام
[امام جلو میآید و اشاره میکند بخوان] [پیک میخواند] ای حسین از فرود تو در کربلا خبر یافتم. امیرالمومنین یزید به من نامه نگاشته و مرا وا داشته که سر بر بالش ناز نگذارم و شکم را شبی سیر ندارم مگر اینکه تو را وادارم که یا مرگ را بپذیری یا بیعت یزید را گردن بگذاری…. والسلام . [حسین(ع) نامه را میگیرد، نگاه میکند و خشمگینانه آن را دور میافکند و با صدایی محکم میگوید] :[امام:] رستگار نخواهند شد آنانکه رضا و خوشنودی خلق را به خشم و غضب الهی خریدند
پیک: پس پاسخ نامه چه میشود؟
[امام] پاسخ نامه عذاب خدا است
[آهنگ روز واقعه] [امام و علی اکبر به سمت خیمهها بر میگردند و امام بر روی سکویی برای سخنرانی میرود و برای یاران سخن میگوید. یاران نشستهاند و امام به حالت سخنرانی میکند]خدا را به نیکوترین سپاسها میستایم و در نعمت و شادی و غم سپاس میگویم. خدایا تو را سپاس میگویم که به پیامبری کرامتمان بخشیدی و قرآنمان آموختی.
[با صدای بلند تر] باری من یارانی وفادارتر و بهتر از یارانم نمیشناسم و خاندانی نیکوکارتر و مهربانتر از خانوادهام نمیدانم. خدای بزرگ پاداش خیرشان عنایت فرماید. آگاه باشید که گمان نمیکنم بیش از یک روز مهلتمان باشد. [سپس فیکس می ایستد و مرثیه زیر پخش می شود]الا یاران من، میعادگاه داور است اینجا
بدن ها غرق خون ، سرها جدا از پیکر است اینجا
نیازی نیست گل ریزد کسی در مقدم مهمان
که صحرا لاله گون از خون فرق اکبر است اینجا
مگر نه در نماز عشق می باید وضو از خون
وضوی من ز خون حلق پاک اصغر است اینجا
شود جان عمویی همچو من قربانی قاسم
که مرگ سرخ بر وی از عسل شیرینتر است اینجا
شود حل مشکل بی آبی اطفال معصومم
که سقا با دو چشم خونفشان آب آور است اینجا
نه تنها از تن مردان جنگی سر جدا گردد
به نوک نیزه طفل شیر خوارم را سر است اینجا
عجب نبود گر ابناء بشر گریند خون بر من
که از خون گلویم رنگ، موی مادر است اینجا
[امام]: آگاه باشید که به همهی شما اجازه و رخصت رفتن میدهم. اینک شب است. سیاهی شب را شتر راهوار خود گیرید و از این دشت خطر خیز و مرگبار بروید. اینان مرا میخواهند و اگر به من دست یابند از دیگران دست باز میدارند. بروید و تنهایم بگذارید. [راوی]: حق داری اکبر. گویی آسمان را بر سرت خراب کردهاند. کاش میمردی و این جملات را از زبان پدر نمیشنیدی و مظلومیت و غربت سلاله پیغمبر را نمیدیدی ….[مکث صدای گریه یاران پخش میشود]اما نه … امید در دلت جوانه میزند. بابا تنها نیست. این که برخاسته است عباس است. عموی رشید و غیرتمند که بانگ میزند: خدا آن روز را نیاورد که ما باشیم و تو نباشی و یاران یک به یک بر میخیزند و ندای وفاداری سرمیدهند که:
لا أبقانا اللّه بعدک
لا واللّه،
لانفارقک حتى یصیبنا ما أصابک
فقبح الله العیش بعدک
لبیک یا حسین… لبیک یا حسین… لبیک یا حسین
[نوحه ” ذکر زمین ذکر سما لبیک یا حسین ……. عهد مدافع حرم لبیک یا حسین…”]یاران هر یک بر میخیزند و اعلام وفاداری میکنند سپس در حالیکه حلقه دایرهای شکل تشکیل دادهاند به دور حسین علیه السلام میچرخند] [با اتمام نوای لبیک یا حسین صدای اذان علی اکبر پخش میشود] [ علی در میانه میدان اذان میگوید ] [راوی]: اذان بگو علی. بگذار صدای جوان، خون جوان، ایمان جوان در کربلا بوزد. اذان بگو تا طلوع آفتاب کربلا صدای نازنین تو باشد وقتی اذان میگویی، گویی فرشتهها با تو دم گرفتهاند. دشمن از خیمه بیرون زده است همه میگویند ای عمر سعد این صدای پیامبر است. پیامبر به یاری فرزندش آمده است. ما با صدای پیامبر نمی جنگیم.
آشوب کردهای اکبر. همه حنجرهات را به یاری بگیر. همه تشنه شنیدن اذان تواند پدر، خیمهها و همه هستی دیشب را چشم بر هم نگذاشتهاند و منتظر اذان صبح تو بودهاند. اذان بگو پیامبر کربلای حسین … اذان بگو…
حی علی خیر العمل.
[راوی]: بشتابید یاران، بشتابید به بهترین عمل. نماز حسین بهترین عمل تاریخ انسان است. [راوی]: نماز ظهر تمام شده است. یاران یک به یک در جنگل نیزه و شمشیر و تیر غروب می کنند و گرداگرد خورشید کربلا –حسین- تنها هجده ماه بنیهاشم ماندهاند. اینک زمان سخت ترین انتخاب است. کدام عزیز نخستین مجاهد بنی هاشم خواهد بود.جوانان بنی هاشم هم را در آغوش میفشرند. اشک است و وداع، هلهله دشمن و شیون خیمهها و حسین در بین جوانان بنی هاشم…….
همه داوطلبند. اما نخستین شهید بنی هاشم چه کسی خواهد بود؟
هیچ کس تو را گمان نمیکند علی اکبر. توعزیزترین و محبوبترین جوان میدانی، آرامش خاطر خیمه و حسین.
پدر نمیتواند سیمای پیامبرانه تو را خونین ببیند . نه… تو نخستین داوطلب نخواهی بود…
چشم ها می چرخد و نگاه حسین میان جوانان بنی هاشم طواف می کند و ناگهان با نگاه تو تلاقی می کند.
دست پدر که شانهات را مینوازد معلوم میشود پدر به رسم پیامبر که در هولناکترین لحظهها علی را انتخاب میکرد، علی خویش را برگزیده است.
درآغوشت میگیرد، میبوید و میبوید. میبوسد و میبوسد. آرام نمیشود. در آغوش تو خم میشود. لرزش زانوانش را میبینی؟ لرزش دستها را و لرزش اشک پشت چشمهایش را.
دستهای رشید عمویت عباس سنگینتر از همیشه بر شانه توست. میخواهد نروی. اما چه بگوید وقتی حسین تورا برگزیده.
[مقداری وداع علی اکبر با اهل حرم و سپس بر میگردد به سمت امام. امام می فرماید قدم بزن علی…][امام] عزیزم علی قدم بزن، پیش رویم راه برو، میخواهم قد و بالایت را بهتر ببینم. بگذار تماشای قامت تو آرامم کند. سرو بلند بابا، گام بردار…
[نوحه بالا بلند بابا گیسو کمند بابا]خدایا شاهد و گواه باش جوانی را به سوی این سپاه میفرستم که در صورت و سیرت، شبیهترین انسان به پیامبر است. خدایا هر گاه دلتنگ پیامبر میشدیم به او مینگریستیم.
فرزند سعد تورا چه شده است؟ خداوند نسل تو را قطع کند. نفرینت باد که رشته نسل مرا قطع کردی و خویشاوندی مرا با رسول خدا پاس نداشتی! خداوند کسی را بر تو مسلط کند که در خوابگاهت تو را بکشد!
[راوی]: و این صدای قرآن پدر است که با آیات قرآن تو را ذریه پیامبران و برگزیده خدا میخواند.ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین ذریه بعضها من بعض والله سمیع علیم
[راوی]: اکبر زودتر به میدان برو. نکند بابا در آغوشت جان بسپارد. زودتر برو اکبر … [فایل مقتل میر داماد پخش میشود ]درآخر مرثیه آنجا که میگوید: یه وقت دیدن زینب داره میاد:
نوای وا اخی وابن اخی…. وا اخی وابن اخی…. وا اخی وابن اخی
[در پایان با مداحی نوحه جوانان بنی هاشم بیائید علی را بر در خیمه رسانید….