فَمَنْ یَکُونُ أَسْوَأَ حَالاً مِنِّی إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلَى مِثْلِ حَالِی إِلَى قَبْرِی [قَبْرٍ] لَمْ أُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتِی وَ لَمْ أَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ لِضَجْعَتِی وَ مَا لِی لا أَبْکِی وَ لا أَدْرِی إِلَى مَا یَکُونُ مَصِیرِی وَ أَرَى نَفْسِی تُخَادِعُنِی وَ أَیَّامِی تُخَاتِلُنِی وَ قَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ [فَوْقَ ] رَأْسِی أَجْنِحَهُ الْمَوْتِ
خدایا چقدر سیاه است حال من و چه بد است عاقبتم. از من تیره روزتر و تبهکارتر کیست؟ ای وای بر من، چگونه با این حال و با این اعمال به سوی قبری خواهم رفت که با اعمال نیک فرش نشده است؟ “و مالی لا ابکی” آخر چرا نگریم؟ چرا ننالم؟ چرا به خود نپیچم؟ چرا زاری نکنم؟ در حالی که نمیدانم چه سرنوشتی در انتظار من است و چه عقوبتی را باید گردن نهم؟
چرا نگریم در حالی که شیطان نفس مرا فریب داده و مرگ بالهایش را بالای سرم گسترده است؟ و کیسهی حسناتم خالی و بار گناهم انبوه است.
فَمَا لِی لا أَبْکِی أَبْکِی لِخُرُوجِ نَفْسِی أَبْکِی لِظُلْمَهِ قَبْرِی أَبْکِی لِضِیقِ لَحْدِی أَبْکِی لِسُؤَالِ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ إِیَّایَ
چرا نگریم؟ میگریم بر جان سپردنم. میگریم بر تاریکی گورم. میگریم بر تنگی جایم. میگریم بر پرسشهایی که پاسخ آنها را نمیدانم.
أَبْکِی لِخُرُوجِی مِنْ قَبْرِی عُرْیَاناً ذَلِیلاً حَامِلاً ثِقْلِی عَلَى ظَهْرِی أَنْظُرُ مَرَّهً عَنْ یَمِینِی وَ أُخْرَى عَنْ شِمَالِی إِذِ الْخَلائِقُ فِی شَأْنٍ غَیْرِ شَأْنِی لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَهٌ ضَاحِکَهٌ مُسْتَبْشِرَهٌ وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَهٌ تَرْهَقُهَا قَتَرَهٌ وَ ذِلَّهٌ
می گریم بر حال و روزم آنگاه که از قبر بیرون میآیم.
بار گناهان بر دوش، لحظهای به راست و لحظهای به چپ مینگرم، هیچ کس با دیگری کار ندارد و همه سرگرم کار خویشاند. حتی مادر نگاه به فرزندش نمیکند. چه قدر سخت وهولناک است آن روز. چقدر دشوار است آن روز. گروهی شادمان و خندان و گروهی غبارآلود و پریشان حال و گریان.
سَیِّدِی عَلَیْکَ مُعَوَّلِی وَ مُعْتَمَدِی وَ رَجَائِی وَ تَوَکُّلِی وَ بِرَحْمَتِکَ تَعَلُّقِی تُصِیبُ بِرَحْمَتِکَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَهْدِی بِکَرَامَتِکَ مَنْ تُحِبُّ
خدای عزیز من، ای همهی آرزویم. ای همهی توکلم. ای همهی امیدواریام. ای همهی علاقهام. در آن روز سخت تنها تویی که هر چه خواهی انجام میدهی و هر که را بخواهی از سر لطف میبخشی و بهشتش عطا میکنی. خدا در آن روز مرا نیز در خیل آنان که با رحمت خویش میبخشایی قرار ده، هر چند خود میدانم که لایق آن نیستم.
خدایا، از تو میخواهم به لطفت، آن روز دشوار دشوار دشوار را برای من آسان کنی و در آن روز، مرا، همراه با پیامبر و اهل بیتش به بهشت، راه دهی.
فَلَکَ الْحَمْدُ عَلَى مَا نَقَّیْتَ مِنَ الشِّرْکِ قَلْبِی وَ لَکَ الْحَمْدُ عَلَى بَسْطِ لِسَانِی أَ فَبِلِسَانِی هَذَا الْکَالِّ أَشْکُرُکَ أَمْ بِغَایَهِ جُهْدِی [جَهْدِی ] فِی عَمَلِی أُرْضِیکَ وَ مَا قَدْرُ لِسَانِی یَا رَبِّ فِی جَنْبِ شُکْرِکَ وَ مَا قَدْرُ عَمَلِی فِی جَنْبِ نِعَمِکَ وَ إِحْسَانِکَ [إِلَیَ ] إِلَهِی إِنَّ [إِلا أَنَ ] جُودَکَ بَسَطَ أَمَلِی وَ شُکْرَکَ قَبِلَ عَمَلِی سَیِّدِی إِلَیْکَ رَغْبَتِی وَ إِلَیْکَ [مِنْکَ ] رَهْبَتِی وَ إِلَیْکَ تَأْمِیلِی وَ قَدْ سَاقَنِی إِلَیْکَ أَمَلِی وَ عَلَیْکَ [إِلَیْکَ ] یَا وَاحِدِی عَکَفَتْ [عَلِقَتْ ] هِمَّتِی وَ فِیمَا عِنْدَکَ انْبَسَطَتْ رَغْبَتِی وَ لَکَ خَالِصُ رَجَائِی وَ خَوْفِی وَ بِکَ أَنِسَتْ مَحَبَّتِی وَ إِلَیْکَ أَلْقَیْتُ بِیَدِی وَ بِحَبْلِ طَاعَتِکَ مَدَدْتُ رَهْبَتِی [یَا] مَوْلایَ بِذِکْرِکَ عَاشَ قَلْبِی وَ بِمُنَاجَاتِکَ بَرَّدْتُ أَلَمَ الْخَوْفِ عَنِّی فَیَا مَوْلایَ وَ یَا مُؤَمَّلِی وَ یَا مُنْتَهَى سُؤْلِی فَرِّقْ بَیْنِی وَ بَیْنَ ذَنْبِیَ الْمَانِعِ لِی مِنْ لُزُومِ طَاعَتِکَ فَإِنَّمَا أَسْأَلُکَ لِقَدِیمِ الرَّجَاءِ فِیکَ وَ عَظِیمِ الطَّمَعِ مِنْکَ الَّذِی أَوْجَبْتَهُ عَلَى نَفْسِکَ مِنَ الرَّأْفَهِ وَ الرَّحْمَهِ فَالْأَمْرُ لَکَ وَحْدَکَ لا شَرِیکَ لَکَ
خدایا، اگر مرا ببخشایی به این بخشایش از همه سزاوارتری و اگر عذابم کنی هیچ کس حق ندارد و نمیتواند در برابر داوری عادلانهات از تو پرسش کند. ولی من میدانم و یقین دارم و امیدوارم که مرا میبخشی آخر قبل از من خیلیها را بخشیدهای واصلاَ بخشش مال توست و تنها، صفت تو.
خدایا، در این دنیا بر تنهاییام ببخش و در هنگام مرگ برسختی اندوه و حسرتم برای آن چه در دنیا اندوختهام و باید بگذارم و بروم، و وقتی در بستر مرگ تنها به یاری دوستان حرکت میکنم و آن هنگام که در غسالخانه بیاختیار مرا میشویند و وقتی که دوستان و خویشاوندان زیر تابوتم جمع میشوند و مرا به سوی قبر میبرند بر من ببخشای و لطف خویش از من بیکس و تنها دریغ مکن.
خدایا وقتی در گور قرارم میدهند بر تنهایی و وحشتم از آن جای تنگ و تاریک و سخت و نمور، با آن پرسشهای انبوه، بر من ببخش و سخت مگیر و در هنگامی که نامهی عملم را خجالتزده و پشیمان در دست گرفتهام بر من مرحمتی کن و مرا مورد لطف خویش قرار ده، که تو بهترین بخشایندگانی.
خدایا به عزت و جلالت سوگند اگر مرا به جرم گناهکار بودن را بازخواست کنی، من نیز تو را به دلیل انبوه عفو و کرمت بازخواست خواهم کرد و اگر کوچکی و فرومایگیام را به یادم آوری من نیز بزرگی و عظمتت را به همه خواهم گفت و اگر مرا به دوزخ بفرستی و در آن جا هزار بار بسوزانی و خاکستر کنی، باز در هر بار زندهشدن به همهی دوزخیان خواهم گفت که من تو را دوست دارم. و خدای من مهربان است و مرا خواهد بخشید.
خدایا حال نماز و دعا را از ما مگیر. خدایا ما را در مجالس خوبانت راه ده. خدایا یک لحظه ما را به خویش وامگذار. خدایا عاقبتمان را ختم به خیر بگردان. ما را با عشق اهل بیت بمیران و در آخرین لحظات چشم فرو بستن لبخند رضایت علی(ع) را به ما عنایت فرما.
آمین یا رب العالمین
عبدالکریم خاضعی نیا