سخنرانی دکتر محمدرضا سنگری در اولین سوگواره شعر فاطمی شهرستان دزفول
مدتی منابع اهل تسنن را مرور می کردم. خواستم ببینم روضه هایی که دربارهی حضرت زهرا می خوانیم چهقدر استناد دارد. چقدر می شود به این روضه ها تکیه کرد؟ آیا واقعاً حضرت زهرا را بین در و دیوار سیلی زدند؟ آیا واقعاً حضرت زهرا را کتک زدند؟ آیا واقعاً حضرت زهرا سیلی خورده؟ واقعاً به صورت دختر پیغمبر سیلی زدند؟ آیا واقعاً او را در کوچه کشیدند؟ آیا خطبه خوانی های حضرت زهرا(س) در مسجد، در منابع اهل تسنن هم ذکر شده است؟ و بعد از آنجا سیری داشتم به سمت متون شیعی خودمان، ببینم در متون خود ما چه خبر است. نتیجهی عجیب این بود که اتفاقا حتی حرف هایی فراتر از برخی شنیدههای شما دربارهی حضرت زهرا(س) در متون اهل تسنن وجود دارد. جا دارد در مجال دیگری به این مطالب پرداخته شود اما در این سیر و حرکت روایات و تبیین متون، روایتی دیدم از امام صادق(ع) که برای خودم بسیارتکان دهنده بود. امام صادق(ع) می فرماید:………
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. إنا اعطیناک الکوثر فصل لربک و انحر إن شانئک هو الابتر.
سلام و صلوات و تحیت الهی تقدیم به کوثر علوی، پارهی وجود نبوی، ام ابیها، آنکه خداوند نظام بهشت و جهنم را به دستش سپرده است و آب های همه ی عالم مهریه ی اوست و یک چهارم هستی را خدا به نام او امضا کرده است. سلام بر او که ما امروز هرچه داریم، از منظومه هایی که می چرخند تا سلسلهی انبیایی که آمدند تا خاتم الاوصیایی که همه ی ما چشم به راهش هستیم، اسوه و مقتدای خودشان را فاطمه(س) برگزیدند. سلام به او که رسول خدا فرمود:«اقتدوا بالزهره»، کوشش کنید مقتدای خودتان را زهره انتخاب کنید و سلام بر او که مولای ما امام زمان، صاحب این روزها و همهی روزها و زمانها، فرمود: «فی ابنه رسول الله لی اسوه حسنه»: من در عصر ظهور، الگوی خودم را زهرا انتخاب خواهم کرد و اسوهی من آن وجود مقدس و نازنین خواهد بود. و سلام به محضر شما دوستداران و پیوستگان و باورمندان و سالکان راه حضرت زهرا سلام الله علیها.
صمیمانه تشکر می کنم از حضور همه ی شما، از همه ی دوستان خوب و عزیز شاعرم که ارادت و اخلاص خودشان را به ساحت فاطمی ابراز کردند و روز خیلی خوبی را برای همه ی ما رقم زدند.
جمعه، سید ایام جمعه است. بهترین روزها جمعه است. روز متعلق به مولایمان رسول خدا(ص)، پس از او متعلق به امام زمان(عج)، روز ظهور، و خیلی خوب است که آدم روز جمعهاش را، زیباترین روز را، در محضر کسانی باشد که نفس نفس زدن هایشان، ترنمشان، حنجرهشان و ذهن و زبان خودشان را وقف آل الله و مصروف اهل بیت(ع) داشتند. از همه شان تشکر می کنم. واقعاً مجلس خوبی بود. گرچه شهریار بزرگ گفته است: این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم. باید بگوییم این هم از عمر دمی بود، روزی بود که ما حالی کردیم و بهره گرفتیم و استفاده کردیم. ان شاءالله که این جوشش شاعرانه و این تکاپوی ذوقی افزون تر باشد و دوستان عزیز شاعر سهمی از بهترین لحظه های زندگی شان را به سرودن برای آل الله اختصاص بدهند. به خصوص برای حضرت زهرا(س).
قبل از اینکه بحثم را طرح کنم برای اینکه جایگاه سوگواری حضرت زهرا سلام الله علیها را بدانید، چون ما در زیر مجموعهی مؤسسهی عاشورا هستیم و شاید هم به ذهن برسد که چه نسبتی است بین برگزاری سوگوارهی شعر فاطمی با مجموعه ای که برای حضرت اباعبدالله(ع) و برای کربلا و عاشورا کار می کنند. این روایت شگفت را می خواهم مطلع سخن خودم قرار دهم و بعد ان شاء الله در طی فرصتی که هست و امیدوارم که ان شاء الله شکیب و حوصلهی همه ی شما باشد، نکاتی را در باب شعر فاطمی مطرح کنم.
مدتی منابع اهل تسنن را مرور می کردم. خواستم ببینم روضه هایی که دربارهی حضرت زهرا می خوانیم چهقدر استناد دارد. چقدر می شود به این روضه ها تکیه کرد؟ آیا واقعاً حضرت زهرا را بین در و دیوار سیلی زدند؟ آیا واقعاً حضرت زهرا را کتک زدند؟ آیا واقعاً حضرت زهرا سیلی خورده؟ واقعاً به صورت دختر پیغمبر سیلی زدند؟ آیا واقعاً او را در کوچه کشیدند؟ آیا خطبه خوانی های حضرت زهرا(س) در مسجد، در منابع اهل تسنن هم ذکر شده است؟ و بعد از آنجا سیری داشتم به سمت متون شیعی خودمان، ببینم در متون خود ما چه خبر است. نتیجهی عجیب این بود که اتفاقا حتی حرف هایی فراتر از برخی شنیدههای شما دربارهی حضرت زهرا(س) در متون اهل تسنن وجود دارد. جا دارد در مجال دیگری به این مطالب پرداخته شود اما در این سیر و حرکت روایات و تبیین متون، روایتی دیدم از امام صادق(ع) که برای خودم بسیارتکان دهنده بود. امام صادق(ع) می فرماید:
«و ان کان یوم السقیفه و احراق النار علی باب امیر المؤمنین و الحسن و الحسین و فاطمه و زینب و ام کلثوم فضه و قتل محسن بالرفسه اعظم و ادهی و امر لانه اصل یوم العذاب [۱]»
روز سقیفه و آتش به پا کردن بر در خانه امیرمؤمنین و حسن و حسین و فاطمه و زینب و ام کلثوم و فضه سلام الله علیهم و کشتن محسن سلام الله علیه با لگد، بالاتر و سخت تر و تلخ تر است چرا که اصل روز عذاب و سختی آن روز است.
مقداری قبل از این روایت سخن دربارهی عاشوراست. بعد می فرماید «و ان کان یوم سقیفه» در عرب رسم بوده که همیشه حادثه های خیلی بزرگ را به عنوان«یوم» مینامیده است و یوم همیشه به معنی یک روز نیست. مثلاً مجموعه ی جنگ بدر را «یوم البدر» می گویند، در حالی که ما می دانیم لشکرکشی و جنگ زمان بَر است از اُتراقی که کنار چاه های بدر دارند تا درگیری ها و پس از آن. جنگ خندق و احزاب را نیز یوم الاحزاب و یوم الخندق می گوییم. این یوم به معنی روز نیست بلکه، یوم گسترهی زمانی بیست و چهار ساعته یا گسترده تر از این است. به حادثه ی خیلی بزرگ نیز چنین میگویند. امام می فرماید:«و ان کان یوم سقیفه و احراق النار علی باب امیر المؤمنین[۲]». (به کلمات خیلی دقت بفرمایید که چه افقی را ترسیم میکند.) امام صادق(ع) می فرماید: «و احراق النار علی باب امیر المؤمنین و الحسن و الحسین » یعنی کنار در خانهی امیرالمؤمنین آتش روشن کردند. یعنی کاملاً از این روایت معلوم می شود که لحظهی آتش زدن هم امام حسن(ع) حضور داشته هم امام حسین(ع) و فاطمه و زینب و امّ کلثوم و فضه. یعنی اسم اینها را یک به یک برده و معلوم می شود که در لحظهی آتش زدن و شعله ور شدن، این افراد حضور داشتند. نام خود حضرت علی را اینجا طرح نکرده. این معلوم می شود کسانی که الآن شاهد این شعله هستند، کنار این شعله یا درگیر این موضوع و مسئله هستند، خود حضرت زهرا، امام حسن، امام حسین، حضرت زینب، ام کلثوم و فضه هستند. «و قتل محسّن[۳] بالرفسه….» . رفسه به معنی لگد زدن است. یعنی امام صادق (ع) میفرماید: به در لگد زدند و بر اثر لگد، محسن به شهادت رسید. کودک هنوز چشم بازنکردهی حضرت زهرا سلام الله علیها.
می فرماید: این اتفاق یعنی اتفاق یوم سقیفه و آتش روشن کردن کنار در خانهی فاطمه و کشته شدن فرزند حضرت زهرا سلام الله علیها، اعظَم است. یعنی این اتفاق از عاشورا بزرگتر و مهم تر است. امام صادق(ع) میفرماید:«و ادهی» وحشتناک تر از آنجاست. این دیگر خیلی عجیب است. ما وقتی میخواهیم توصیف کنیم، حتی دوستان عزیز ذاکر و مداح ما از روضهی حضرت زهرا به کربلا گریز میزنند، یعنی از نظر ما کربلا داغ خیزتر و دردناک تر از حادثه ی حضرت زهرا(س) است. اما از این روایت امام صادق ما داریم در مییابیم که این سخت تر است. و صفت سوم خیلی مهم است. سه تا صفت را مطرح می کند: «اعظمَ، ادهی و امرَّ».
امرَّ، مُر یعنی تلخ، حادثهای که اتفاق افتاده کنار در خانهی حضرت زهرا(س)، تلخ تر از عاشوراست. قطعا این گفتهها، کل ذهنیت شما را به هم می ریزد، همچنان که وقتی خودم این روایت را می خواندم، واقعاً برایم تکان دهنده بود. من پای این روایت نشستم و گریه کردم که عجب غفلتی داشتم. من چقدر کم توجهی داشتم. و در ادامه در جملهای عجیب می فرماید:«لأنّه (یعنی این حادثه که اتفاق افتاد) اصل یوم العذاب». اصلا قیامت شد. با این اتفاقی که کنار در برای حضرت زهرا افتاد قیامت برپا شد. البته یک مفهوم دیگر یوم العذاب این بود یعنی همه ی دردها و رنج های بعدی از این جا شروع شد. به زبان ساده تر کربلا از همین جا آغاز شد. همه ی کسانی که ناله های حضرت زینب و سوگواری اش را در کنار گودال قتلگاه شنیدند، میدانند وقتی که حضرت زینب(س) رسید با تن پاره پاره ی اباعبدالله که سر را جدا کرده بودند، مواجه شد وقتی آن ناله ها و سوگواری را برگزار کرد، گفت: جانم فدای کسی که او را در روز دوشنبه غارت کردند. «فی یوم الاثنین نهبا…» یوم الاثنین یعنی دوشنبه خوب همه ی ما می دانیم که عاشورا روز دوشنبه نبود. قطعاً روز عاشورا دوشنبه نبوده، می شود جمعه چون حضرت ابا عبدالله روز پنج شنبه وارد کربلا شد. همهی گزارشگران تاریخی نوشته اند ورود حضرت اباعبدالله روز پنج شنبه بوده که می شود دوم محرم، طبیعتاً بر این اساس روز عاشورا، روز جمعه می شود. اصلاً(این که عاشورا دوشنبه باشد) با هیچ کدام از معادله ها و محاسبه ها نمی خواند. این دوشنبه، دوشنبهی یوم سقیفه است. سقیفه روز دوشنبه اتفاق افتاده است. یعنی حضرت زینب وقتی الآن غارت شدن گودال قتلگاه را می بیند در حالی که همه چیز را سرقت کردهاند، حتی آن لباسی را هم که مشهور است مادرش فاطمه(س) برایش آماده کرده بود، و امام با خنجر پاره پاره کرد، مبادا که به آن دل ببندند و از تنش جدا کنند؛ به سرقت بردند. کلاهخود امام را که پر از خون بود، کفش های امام و شمشیر امام را بردند. در گودال قتلگاه چیزی نگذاشتند، امام برهنه بر زمین افتاه بود. قبل یا همزمان با شهادت امام، غارت خیمه ها هم اتفاق می افتد. حضرت زینب کبری سلام الله علیها خطاب به اباعبدالله میگوید: جانم فدای تو که روز دوشنبه تو را غارت کردند؛ یعنی این قصه از همان جا شروع شده است.
معلوم است که واقعه خیلی تلخ است برخی از صحنههای دشوار که در کمال تعجب در منابع اهل تسنن نیز به آنها پرداخته شده، خدمت حاضرین محترم طرح می کنم. همین جا تعدادی از دوستان سؤالاتی مطرح میکردند که مثلا: آیا واقعاً در آن لحظه علی(ع) در خانه، بود؟ چرا وقتی آمدند خود حضرت علی(ع) نرفت در را باز کند؟ چرا فاطمه(س) در را باز می کند؟
تهدید می کنند که اگر در را باز نکنید ما آتش خواهیم زد و در را هم حتماً باز خواهیم کرد. این کار را هم کردند. در این موقعیت تعدادی از اصحاب هم در خانهی امیرالمؤمنین(ع) حضور دارند اما کسی که جلو میرود حضرت زهرا(س) است. چرا خود حضرت علی نمی رود؟ خوب این درست است که دست هایش را بستندو برای بیعت بردند اما این آدم، فاتح خیبر است. او کسی است که «عمرو بن عبدود» را از پا درآورده است، کسی است که رسول خدا(ص) او را تکیه گاه لحظات جنگ می دید. چرا این ذوالفقار در نیام خوابیده است؟ چرا دست های علی(ع) را می بندند و تا مسجد می کشند، اما عکس العملی به خرج نمی دهد. اینها واقعاً تلخ است.
اولین مسأله عبرت آموز در این زمان، این است که فاصلهی بین چشم بستن رسول خدا و چشم گشودن فتنه، بسیار بسیار کوتاه است. هنوز بدن پیغمبر خیس است. عجیب این است که در غسل رسول خدا(ص) با وجود این همه صحابی هیچ کس نیست، علی تنهاست. و عجیب این است که در این ماجرا بزرگترین چهرهها هم غایبند.
گفتن برخی نکات بسیار دشوار است حتی به نوعی وقتی حضرت زهرا سلمان را می بیند، به او می گوید: بی معرفت تو کجایی؟ به سلمان می گوید سلمانِ منا اهل بیت! می دانید چه کسی بیش از همه جوش می زد که علی شمشیرت را بکش و بجنگ؟ بابا تو قهرمان بدر و حنین و خیبری! تو قهرمان جنگ احزابی، تو همانی که پیغمبر به تو گفت: «ضربه علی فی یوم الخندق افضل من عباده ثقلین»: یک ضربهی علی در خندق از تمام عبادت انسان ها در تاریخ فراتر بود. تو صاحب آن شمشیری چطور است که قیام نمی کنی و علی آرام سرش را می انداخت پایین، میسوخت و آه میکشید و میگفت:« سلامت دین برایم مهمتر است. میخواهم دین را حفظ کنم». آن کسی که این پیشنهاد را میداد، ابوسفیان بود. ابوسفیان بیشتر از همه تلاش میکرد که حضرت علی(ع) حرکت کند. و اینجا تنها یک مدافع وجود دارد، آن هم زهرا(س) که با تمام وجود از دین و از علی(ع) دفاع می کند. خود علی(ع) نمیتواند کاری بکند. لشکر روم پشت دروازه ها اردو زده. آخرین روزهای زندگی پیغمبر(ص) ، پیغمبر فرماندهی لشکر را به یک جوان هیجده ساله سپرد. بعداً هم این جوان خیلی در راه نماند و منحرف شد و مشکلاتی برایش پیدا شد، به اسم «اسامه». پیغمبر فرمود: «لعن الله من تخلف عن جیش اسامه»: خدا لعنت کند که تخلف کند از فرماندهی اسامه.
اصلاً معنادار است. پیغمبر در آخرین لحظات یک نوجوان را (گفتهاند هنوز موهای صورتش خیلی کامل نرسته بود)، فرمانده می کند. اردوی روم الآن پشت دروازه های اسلام است که وارد بشوند این اسلام نوپا را که پیغمبرش هم تازه چشم بسته تمام کنند. علی باید در این موقعیت چهکار کند؟ باید این دین را حفظ کند و برای حفظ این دین باید بعضی چیزها را بپذیرد.
من اشاره ای خواهم کرد که در این روزها بر حضرت زهرا(س)چه می گذرد. خوب همین است که ما هم در زیارت عاشورا وقتی ردیف می کنیم ستمگران را، اول میگوییم:«اللهم خصَّ انت اول ظالم» »(این خیلی مهم است، اختصاصی، خص یعنی به شکل ویژه و خصوصی) این خیلی گویاست و خیلی مهم است یعنی بنیان ظلم از همین موقعیت گذاشته می شود.آغاز کج روی ها از همین زمان است. امیرالمومنین(ع) مشغول شست و شوی پیغمبر است. شما فکر می کنید اگر در این موقعیت علی(ع) هم بلند می شد و به سقیفه می رفت واقعاً چه اتفاقی می افتاد؟ در چنین موقعیتی آنها توطئه را چیدند و کودتا اتفاق افتاد، اما مولا در این زمان یک محافظ بزرگ دارد که اولین شهیدهی راه دفاع از آرمانها و ارزشها هم اوست و این عظمت حضرت زهرا(س) است.
پیشنهاداتی برای موضوع اشعار فاطمی
مقدمه مقداری طولانی شد، بنابراین اشارات کوتاهی داشته باشم و پیشنهاداتی برای ادامه این حرکت و موضوعات آینده.
حقیقت این است که من منابع مختلف را برای جمع آوری اشعار حضرت فاطمه(س) جستجو کردم با این هدف که به جای پرداختن به اشعاری که درباره حضرت زهرا(س) گفته شده، به اشعار خود آن حضرت بپردازیم. پس از این جستجو مجموعا هفتاد و دو بیت شعر از حضرت زهرا(س) یافتم. حضرت زهرا(س) شاعر بوده و با کمال تأسف باید بگویم که یکی از ظلم های آشکار همین بود که در دورهی عثمان تمام حاشیههایی را که حضرت زهرا(س) بر قرآن نوشته بود، و توصیف و تفسیر آیات قرآن بود که از پدر بزرگوارش شنیده بود، از بین برده و آتش زدند. با این بهانه که خود کتاب کافی است و دیگر به این حاشیهها احتیاج نداریم تمام را از بین بردند و همین بود که خود کتاب نوشتهی شدهی زهرا هم غیب شد. حضرت زهرا کتابی دارد با عنوان مصحف زهرا(س) که ان شاء الله مولایمان در هنگام ظهور این کتاب را به همراه دارد. این مصحف سه برابر قرآن است. یعنی اگر قرآن موجودی که به خط عثمان طه است، ۶۰۴ صفحه است مصحف زهرا ۱۸۱۲ صفحه است. گاه گاه امام صادق(ع) سخنی دربارهی آینده میگفت، مسائلی را پیش بینی میکرد، به موضوعی اشاره میکرد، وقتی از ایشان سؤال میکردند که این را از کجا طرح میکنید؟ حضرت میفرمود: از مصحف مادرم زهرا. مصحف حضرت زهرا غیب شد. امام زمان که آمد این کتاب را با خود خواهد آورد. و خوب است بدانید کل این کتاب ۱۸۱۲ صفحه ای را، حضرت زهرا در ۷۵ تا ۹۵ روز نوشته است، یعنی در فاصلهی رحلت پیغمبر تا شهادت خودش. چون تمام این روزها جبرئیل بر حضرت زهرا نازل میشد. حضرت امام(ره) یک بار فرمودند که هیچ پیغمبری این خصوصیت را نداشته. شما میدانید پیغمبر عزیز خودمان، گاهی وقت ها با انقطاع وحی مواجه میشد: «بسم الله الرحمن الرحیم والضحی و اللیل اذا سجی ما ودعک ربک و ما قلی» این ما ودعک ربک و ما قلی مربوط به انقطاع وحی است. یک مدت اصلاً جبرئیل نمیآمد پیغمبر پریشان و واقعاً بیتاب شده بود. اما تنها کسی که پشت سر هم جبرئیل ۷۵ روز یا ۹۵ روز، ایام فاصله بین رحلت پیغمبر تا شهادتش، هر روز بر او نازل می شد و با او سخن میگفت، حضرت زهرا(س) بود. حضرت زهرا مینوشت یا به مولا میگفت و آن حضرت مینوشت. و نتیجهی این نوشتهها در مصحف زهرا(س) گرد آمد.
بحث درباره اشعار فاطمه(س)بود. ۷۲ بیت از حضرت زهرا باقی مانده است. که موضوع اشعار در چند حوزه است:
حوزهی اول، حوزهی لالاییهای حضرت زهرا(س) که جای کار و مطالعه دارند. امیدوارم با این مسئلهای که من الآن میخواهم طرح بکنم برای موضوع سال آینده، یکی از عزیزان یا چند نفر از عزیزان داوطلب بشوند و در باب لالاییهای حضرت زهرا(س) پژوهش نمایند. یعنی با توجه به رابطهی عاطفی و فکری با کودک، پیش از شکلگیری ذهنی و در کنار گهوارهی فرزندش، اندیشههایش را برای آینده القا میکند. گاهی با فرزندش سخن میگوید. گفته شده گاهی وقتها پیغمبر(ص) وارد میشد، میدید حضرت زهرا دارد با کسی حرف میزند. میپرسید با چه کسی صحبت می کنی؟ میگفت با این کودکم که هنوز متولد نشده. و گاهی اوقات نور این کودک به در و دیوار میتابید. یکی از مطالب عجیبی که دربارهی حضرت زهرا(س) گفته شده همین است. نمی دانم واقعاً منزلت این بانو در چه حدی است که به این دلیل فاطمه نامیده شده است، ما از کنه فهم او ناتوانیم. «فطَمَ» یعنی جدا شدن. ما جدا شدهایم از اینکه او را ادراک بکنیم. میگویند وقتی حضرت زهرا(س) نماز میخواند، امیر المؤمنین(ع) میآمد کنار زهرا قرار میگرفت تا نور حضرت زهرا(س) در هنگام برپا کردن نماز بر او بتابد. علی(ع) از زهرا(س) روشنی میگرفت. حضرت زهرا(س) در پنج نوبت، پنج نوع نور داشت. صبح یک نوع درخشش داشت، وسط روز درخشش حضرت زهرا(س) فرق میکرد، شب که میشد تابش حضرت زهرا(س) کاملاً دگرگون میشد. حضرت علی(ع) میآمد در کنارش قرار میگرفت تا بر او بتابد. اگر اجازه بدهید یک پله فراتر بروم و حقیقت عجیبتری را بگویم یک بار وقتی حضرت علی(ع) وارد خانه شد، حضرت زهرا(س) مطالبی را برایش مطرح کرد که امیرالمؤمنین(ع) شگفتزده از خانه بیرون زد و به سمت مسجد و نزد پیغمبر رفت. گفت: «دختر تو خیلی عجیب است، از اسراری سخن میگوید که برای من تازه است.» خوب دقت بکنید. پیغمبر(ص) فرمود: «هنوز کجای عظمت دختر مرا دیدهای؟! هنوز بسیار ناگفتهها دربارهی او هست.» این را که گفت، حضرت با شتاب به خانه برگشت. تا به خانه رسید ، حضرت زهرا(س) گفت: «می خواهی به تو بگویم که پدرم به تو چه گفت؟ و تو با پدرم چه گفتی؟ و در تمام این راهی که طی کردی و برگشتی در درون تو چه گذشت ؟» ما منزلت این بانو را درک نمیکنیم اما همینهایی که هست، این ظواهر در حد فهم خودمان، درک خودمان، باید بیاییم کار بکنیم. یکی از حوزههای وجودی حضرت زهرا(س) در حوزهی شعر، شعرهای فی البداهه اوست که کنار گهواره میگوید. یکی از اینها خیلی مشهور است. شاید این لالایی را شنیده باشید. بنده چندبار این لالایی را مطرح کردهام. یک بار گفتم تفاوت نسل امروز و تفاوت رفتار خودمان را با حضرت زهرا (س) میتوانیم در همین لالایی ببینیم. حضرت زهرا(س) کنار گهوارهی امام حسن(ع) است، دارد همین طور که گهواره را تکان میدهد، برای او این شعر را میخواند:
أَشْبِهْ أَبَاکَ یَا حَسَنُ وَ اخْلَعْ عَنِ الْحَقِّ الرَّسَنَ
وَ اعْبُدْ إِلَهاً ذَا مِنَنٍ وَ لَا تُوَالِ ذَا الْإِحَن[۴]
روی همین یک نمونه لالایی اگر کسی کار بکند چه ابعاد زیبایی را میتواند از آن استخراج کند. وقتی دارد به فرزندش در گهواره میگوید: «اشبه اباک یا حسن!» ای حسن عزیزم سعی کن مثل پدرت باشی. شما از همین یک جمله میتوانید روابط حضرت زهرا(س) را با حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) دریابید. من چند جا به شوخی میگفتم: امروز معمولاً خانمها به بچههایشان میگویند: خدا کند مانند پدرت نشوی و احیاناً آقایان به بچههایشان میگویند: نگرانی من این است که تو مثل مادرت بشوی؛ یعنی دارند همدیگر را نفی میکنند. اما در زندگی حضرت زهرا(س) به عنوان یک الگو، به فرزند خودش القا میکند که سعی کن مثل پدرت باشی و جالبتر این که گفته شده همین روزها و شاید هم در آخرین لحظه ها وقتی سر حضرت زهرا(س) بر زانوی امیرالمؤمنین(ع) است و هر دو دارند گریه میکنند و این اشکها با هم گره میخورد، مولا دارد گریه میکند. اشک هایش بر اشکهای حضرت زهرا افشانده میشود. حضرت زهرا اشکهای حضرت علی را پاک میکند، امیرالمؤمنین اشکهای حضرت زهرا را. همین موقع سوالی میپرسد. سوال حضرت زهرا این است در آخرین لحظهها، میگوید: پسرعمو من نُه سال کنار تو بودم(شما میدانید نُه سال کنار پدر، نُه سال کنار امیرالمؤمنین بوده است. من به جرأت میگویم یعنی فاطمه جمع بین پیغمبر و علی است. نُه سال پیغمبر، نُه سال علی اینها معنادار است برای ما. جمع بین علی و پیامبر را در حضرت زهرا می یابیم.) می گوید: «پسر عمو، نُه سال من با تو زندگی کردم، یک بار شد دل تو را آزرده باشم؟» می گوید: «نَه، دختر پیامبر، من غیر از خوبی و محبت و بزرگواری از تو چیزی ندیدم». پیغمبر فرمود: «اقتدوا بالزهره، اقتدوا بالزهره»: اقتدا کنید به فاطمه. شما فکر میکنید اگر ما همین یک نمونه را در زندگیهایمان رعایت کنیم، اینقدر مشکل خواهیم داشت؟ اصلاً دیگر به نظر شما قوهی قضاییه نیاز داریم ؟ شاید به نظر من اگر همین یک مورد را دقیقاً رعایت کنیم یک رکن حکومت ما تعطیل بشود.
«واخلع عن الحق الرسن»
واخلع: خلع کن. عن الحق الرسن: ریسمان از گردن حق باز کن. از حالا و در گهواره دارد به بچهاش القا میکند که سعی کن نه ستم بپذیری نه اجازه بدهی به کسی ستم بشود. هرجا میتوانی رشتهای را از گردن کسی باز کنی، از گردنش بردار، آدمها را آزاد کن ، اجازه نده ظلم پا بگیرد. و اخلع عن الحق الرسن: هرجا دیدی ریسمان بر گردن حق است و دارند حق را پایمال میکنند، محکم بایست و از حق دفاع کن.
و اعبد الها ذا منن…: پسرم عبادت کن خدایی را که برتو منت دارد. در عبادت منت نگذارید. ما یک نماز میخوانیم، چقدر منت میگذاریم. یک صدقهی کوچولو می دهیم، چقدر منت میگذاریم. یک کار میکنیم، فکر میکنیم آدم و عالم باید الآن در مقابل ما سرخم بکنند.
«وَ اعْبُدْ إِلَهاً ذَا مِنَنٍ » آن خدایی را عبادت بکن که برتو منت می گذارد. حالا منن چیست و منت چیست؟ الآن وقت بحثش نیست.
«و لا توال ذالاحن»،( ببینید این چهار مصراع فقط همین یک شعر را بگیرید چه پیام های زیبایی دارد.) دوستدار و همراه کسی نباشید که« ذاالاحن» یعنی دایم اخم روی چهرهاش است. با کسانی که اخمو، بداخلاق ، بدرفتار و سخت گیرند، نجوش! با اینها همراه نباش. همین یک پیام را که بگیریم، و بخواهیم بر اساس این جملات کلاس آموزشی برای پدر و مادران داشته باشیم، ابعاد روانشناسانه این لالایی آنقدر وسیع است که روانشناسی به افق فهم این مسائل نمیرسد. اصلاً این در افق فهم روانشناسی نیست چون سطوح حرکتی روانشناسی، همین تحلیل و آنالیز رفتار ظاهری است. اینها در افق دیگری است.
این یک نمونه، از اشعار حضرت زهرا (س) است. بخشی از سرودههای حضرت زهرا سوگ سرودهها و مرثیههای بسیار زیبایی است که برای پیغمبر (ص) دارد.
امیدوارم با یاری دوستان و بزرگواران حاضر در جلسه و با عنایت خود حضرت زهرا (س) توفیق ادامه این برنامه نصیبمان شود. من دوستان عزیزی را در اینجا میبینم که هم روح فرهنگی دارند هم مدیریت شهر را به عهده دارند. بزرگوارانی که همّ و غمّشان همین قضایاست. من دست همهشان را میبوسم. همهی این عزیزان و بزرگواران. همین خواهران خوبی که برادر عزیزم جناب آقای ده بزرگی اشاره کردند. میبینیم چقدر عاشقانه، صادقانه، مخلصانه دارند کار میکنند. بیایید مسئلهی حضرت زهرا (س) را جدی بگیریم . دوباره این جمله را تکرار میکنم اگر ما منتظر امام زمان هستیم، امام زمان میگوید الگوی من و اسوهی من کیست؟ حضرت ما زهراست: «فی ابنه رسول الله لی اسوه حسنه»: اسوهی حسنهی من در آخرالزمان حضرت زهراست. خوب هم داریم به سمت ظهور نزدیک میشویم پس روز به روز مسئلهی حضرت زهرا جدیتر و مهمتر می شود. به این موضوع بها بدهیم، وقت بگذاریم، کار بکنیم و برای یک کار بزرگ و خوب باید برنامه ریزی دقیق داشت. یعنی درست زمانی که این برنامه تمام شد، باید بنشینیم و کار برای برنامه بعدی را از همین الان آغاز کنیم. حق این شهر این است که یک پایگاه بزرگ حسینی و یک پایگاه بزرگ فاطمی بشود. ما به این فرهنگ نیاز داریم. این بحرانهایی که امروز داریم، [نتیجه کمتوجهی به فرهنگ حسینی و فاطمی است.]
اخیراً در جامعهی ایران، هفده بحران را لیست کردهاند، من یقین دارم اگر فاطمهشناسی را راه بیندازیم، گذر از این بحرانها آسان است. مگر حسین کشتی نیست؟ مگر ما نمیگوییم حسین سفینه النجاه است؟ بحران یعنی موج، موجهای اجتماعی؛ با حسین میشود از این موجها گذشت. مگر هر بحرانی یک تاریکی نیست؟ و مگر حسین مصباح هدایت نیست؟ مگر زهرا، زهره نیست؟ زهره یعنی چه؟ زهره یعنی آن درخشش ستارهای که معمولاً چراغ راه طیکنندگان راه بیابان بود. کسانی که در بیابان راه طی میکردند، به چه نگاه میکردند؟ «و بالنجم هم یهتدون» با همین ستاره، راه را پیدا میکردند و میرفتند. راه را با فاطمه پیدا کنید. ما نیازمند طرح فرهنگ حضرت زهرا (س) هستیم. در جایی صحبت میکردم، از جمع سوال کردم. گفتم: کدام یک از شما میتواند، پنج جمله از حضرت زهرا (س) بگوید؟ یک نفر بلند نشد. ما در حق حضرت زهرا(س) ظلم نکردهایم که فرهنگ حضرت زهرا(س) را نمی شناسیم؟!
موضوع سال آینده را « سیرت و سلوک حضرت زهرا(س)» قرار بدهیم. و دوستان کارهای تحقیقی و پژوهشی در این زمینه انجام بدهند. ما واقعاً ببینیم حضرت زهرا رفتارش چطور بود. حضرت زهرا در پنج حوزه، سلوک ویژه داشته است. پنج حوزهای که قرآن دعوت کرده است سلوک داشته باشیم. ما پنج تا شبکهی ارتباطی بیشتر در زندگیمان نداریم:
۱- ارتباط با خود
۲- ارتباط با دیگران
۳- ارتباط با طبیعت
۴- ارتباط با خدا
۵- ارتباط با تاریخ
قرآن این پنج ارتباط را مطرح کرده است. دوستان کار بکنند که حضرت زهرا در هر کدام از این ارتباطهایش چگونه بوده است. با خودش چطور ارتباط برقرار میکرد؟ چون ما گاهی وقتها لازم است با خودمان خلوت کرده و گفتگو کنیم، به خودتان سلام بکنید، سعی کنید با خودتان خداحافظی نکنید. فقط سعی کنید به خودتان سلام بکنید. من گاهی وقتها بیایم خودم را بررسی کنم ببینم حضرت زهرا(س) چه کار میکرد. حضرت زهرا با فرزندانش چگونه رفتار میکرد؟ غروب که میشد با حسن و حسین چه میکرد؟ شب با بچههایش چه میکرد؟ با همسرش چه نوع ارتباطی داشت؟ با پدرش، با جامعه، با مردمی که اذیتش کردند؟ همهتان شنیدید، امام حسن(ع) میفرماید: شب- در همین شب ها – می دیدم مادرم پاهایش آماسیده بود از بس ایستاده بود و عبادت میکرد. بعد من میدیدم دارد همسایهها را یکی یکی اسم میبرد و برایشان دعا میکند. همین همسایههایی که همین روزها به علی میگفتند: بگو فاطمه یا روز گریه کند یا شب گریه کند. حضرت فرمود دیگر چند روزی بیشتر نمانده است. دیگر این صدا را نخواهید شنید. همین حضرت زهرا برای این همسایهها، همسایههای بی مهر دارد این گونه مهربانی میکند، دعایشان میکند. و امام مجتبی(ع) میفرماید اسمشان را که میگفت، مشکلاتشان را میگفت. یعنی حضرت زهرا (س) مشکلات را میشناسد، درد مردم را میداند، با مردم مرتبط است.
این ابعاد وجودی حضرت زهرا را کار بکنیم، مطالعه بکنیم، دوستان عزیز شاعرم. الآن شعرهای خیلی خوبی خوانده شد. من واقعاً لذت بردم. الحمدلله افق ذوق ادبی دوستان ما خیلی شکفته شده و آثار شاخصی میبینیم. من تقاضایم این است که دوستان بر ابعاد تازهای از حضرت زهرا مطالعه کنند. در این سه دههی شعر انقلاب ما، واژگان شعر فاطمی ایران به پانزده کلمه بیشتر نمیرسد و این یک ضعف جدی است. معلوم است که خود دوستان شاعر ما-عذرخواهی میکنم البته از دوستان- مطالعهشان دربارهی حضرت زهرا (س) خیلی کم است. میبینید یاس میگویند، کبود میگویند، در و دیوار و بازو و سیلی و بیشتر از این ندارند. حضرت زهرا اینها نیست. حضرت زهرا را ببینید چه دارد، چه افقی دارد، با قرآن چه میکند، لحظههایش چطور است، مناجاتهایش چطور است، خوابش چگونه میگذرد، بیداریهایش روابطش… اینها را ان شاءالله مطالعه بفرمایید. با شناخت و معرفتی وسیعتر از حضرت فاطمه(س) و افقهای تازهتری را در شعر رقم بزنید. دوستان هم همه کمک کنند.
ان شاءالله که لطف مولایمان امام زمان(عج)، صاحب این روز عزیز، و نام مبارک حضرت زهرا(س) که زمزمهی فرشتگان است و روشنای آسمان و زمین، صاحب روز قیامت صاحب همین دنیا و همین عالم صاحب همهی قلبها و همهی عظمتها و فضیلتها و خوبیها، یاریگر همهی ما باشد که بتوانیم این راه را به خوبی طی کنیم.
[۱] . (نوائب الدهور، ج۳، ص۱۵۷)
[۲] . خب این مسئله یک چیزی را که بعضی از اهل تسنن هم گفته اند اصلاً خانه در نداشته است کاملاً رد می کند. گرچه در منابع اهل تسنن به باب اشاره شده. این را الآن وقتش نیست، جایش نیست. من فقط به سبب اینکه در این روایت به باب اشاره شده می گویم. باب هم اصلاً این جوری نبوده که شما می بینید. این نقاشی هایی که عمدتاً از در خانه ی زهرا نشان می دهند، واقعاً این جوری نبوده. ببینید درِ خانه، دری بوده که شتر می توانسته از آن وارد بشود. چون در خانه ی حضرت زهرا شتر نگهداری می کردند. خود حضرت زهرا شخصاً به شتری که در خانه بود رسیدگی می کرد. اسب در این خانه وارد می شد. بنابراین نمی تواند این سردرهایی که معمولاً نشان می دهند یا درهای کوچکی که … خوب البته اینها سمبلیک و نمادین است، نشان می دهند، نشان دهنده ی در خانه ی حضرت زهرا باشد. در بزرگ بوده، لنگه های در هم، لنگه های بزرگ بودند. از میخی هم که صحبت میکنند، میخ غیر از تصوری است که ما ممولاً از میخ داریم. هنوز بعضی از این درهای سنتی را در برخی از مناطق روستایی شما می توانید ببینید. در بزرگ بوده است. وقتی من الآن می گویم در بزرگ بوده، آن وقت شما می توانید بفهمید لگد زدن به چنین دری و برخورد چنین دری با خانمی باردار می تواند چگونه باشد و چقدر متفاوت است ولی سوگ و درد و تراژدی بالاتر از آن چیزی است که شما تصور می کنید یا احیاناً با این تصاویری که معمولاً از در هست به ذهن من و شما خطور می کند.
[۳] . حالا ما می گوییم محسِن اما اصل نام محسّن است.
[۴] . مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج۳، ص: ۳۸۹
لینک صوتی سخنرانی