خانه / مولفین و عاشورا نگاران / مولفین عاشورایی / شهاب‌الدین ابوعمر احمدبن محمد، معروف به ابن‌عبدربّه

شهاب‌الدین ابوعمر احمدبن محمد، معروف به ابن‌عبدربّه

قلم و دوات

تولد و تحصیلات

شهاب‌الدین ابوعمر احمدبن محمد، معروف به ابن‌عبدربّه در دهم رمضان سال ۲۴۶ هجری قمری در «قرطبه» و بنا به گفته‌ی برخی در همدان زاده شد. خانواده‌اش اصالتاً همدانی بوده‌اند. بعضی زادگاه او را اسپانیا دانسته‌اند اما آن‌چه مسلم است این است که او در اسپانیا، پرورش یافته است. دوران زندگی‌اش حدود قرن سوم هجری است و اثر ارزشمندش جزء آثاری است که به دوران اول تاریخ اسلام بسیار نزدیک است، بنابراین در تنظیم اثر خود از منابعی بهره برده که امروز متأسفانه بسیاری از آن‌ها از میان رفته‌اند. در روزگاری که ابن‌عبد ربّه اندلسی می‌زیسته، قرطبه کم‌کم رونق علمی خود را از دست داده و علمای بسیاری از آن‌جا به مصر سفر می‌کنند که با وجود دانشگاه الازهر محل مناسبی برای اهل علم به حساب می‌آمده است. ابن‌عبد رّبه دوران کودکی خود را در محضر برادر بزرگترش «ابوبکر یحیی» تلمذ کرد و به مدد هوش و استعداد فوق‌العاده‌اش در حدود ۱۸ یا ۱۹ سالگی به چهره‌ا‌ی آشنا در سرزمین خود تبدیل شد.

فعالیت ها

او فقیه، محدث، استاد و شاعری بود که مجموعه اشعارش به چاپ رسیده و بخشی از آن امروز در اختیار ماست. نخستین شعری که ابن‌عبد رّبه را شناساند و در میان مردم مشهور کرد شعری است که در مراسم افتتاح قصر «مُنْیَه» در شهرک «کِنْتوش» نزدیک قرطبه خواند و پس از آن شعرش درباری شد و به دربار راه پیدا کرد و به مدیحه‌گویی پرداخت و خود به خود در این مجالس شاهانه به شهرت رسید. معلوم است که مجالس شاهانه مجالس عیش و نوش و خوش‌گذرانی است و از ابزار و آلات موسیقی استفاده شده، کنیزکان زیبارو حضور داشته، در نتیجه در آغاز جوانی و شکوفایی، شعر او عمدتاً غنائی، تغزلی و عاشقانه است و از نوع سروده‌هایی است که چندان با دوره‌ی بعدی زندگی او سازگار نیست. به دلیل هم‌نشینی با بزرگان و سرودن شعر برای آن‌ها، پی‌درپی صله دریافت می‌کرد و ثروت او کم‌کم زبان‌زد شد. اموال و املاک فراوان به دست آورد و کنیزکان و امکانات فراوان داشت. این شخص آن‌قدر توانا بود که ارتجالاً و بی‌درنگ شعر می‌سرود و درباره‌ی هر موضوعی بدیهه‌سرایی می‌کرد. بسیار صریح و حاضرجواب بود و به همین دلیل بعضی او را متکبّر و خودپسند می‌دانستند که البته تا حدی هم درست می‌نماید. بسیاری از اشعار و سروده‌هایش در میان عرب ساری شد و حکم ضرب المثل یافت به طوری که «متنبی» شاعر بزرگ عرب به او لقب «ملیح‌الاندلس» یعنی نمک سرزمین اندلس را داد.

چیز عجیبی که در شخصیت و رفتار این مرد در دوران جوانی دیده می‌شود سازگاری او با انسان‌های پیرامونش است. معمولاً درباریان و شاعران درباری به هم حسادت می‌ورزیدند و سعی در تضعیف موقعیت یکدیگر داشتند و به همین علت در بسیاری از موارد در اثر سعایت و بدخواهی اطرافیان مورد بی‌مهری حاکمان قرار می‌گرفتند و چه بسا زندانی، تبعید و یا حتی کشته می‌شدند مانند مسعود سعد سلمان که سال‌ها در حبس بود. اما ابن‌عبد رّبه توانست با اهل دربار کنار بیاید به طوری که مشکلی برایش ایجاد نشود. بسیار شوخ و بذله‌گو بود، اشعار طنز بسیاری داشته که بعضی از آن‌ها کاملاً بی‌پرده و بی‌پروا هستند. نمونه‌ی اشعار فکاهی‌اش در عقدالفرید موجود است. ابن عبد رّبه بسیار اهل مطالعه و پژوهش بوده است و همین امر سبب شد که به تدوین یک دایره المعارف بزرگ یعنی، کتاب عقدالفرید بپردازد.

ابن‌عبد رّبه برخلاف بسیاری از شاعران که اهل سفر بوده‌اند و پیوسته به سرزمین‌های مختلف سفر می‌کردند تا پای درس شخصیت‌های بزرگ عصر خود بنشینند، به سفر علاقه‌ای نشان نمی‌داد و از این جهت به شاعر بلندآوازه‌ی فارسی یعنی حافظ شیرازی شبیه بوده است. در ۶۸ سالگی واقعه‌ی مهمی در زندگی او رخ داد که مسیر زندگی ابن‌عبد ربّه را تغییر داد و ناگهان شادی و سرور از زندگی شاعر رخت بربست؛ این حادثه‌ی عظیم، مرگ ناگهانی فرزندش یحیی بود که به یاد برادر بزرگش او را نام نهاده بود. علاوه بر آن در شش سال پایان حیاتش به بیماری شدیدی مبتلا و فلج و زمین‌گیر شد. این حوادث سبب شد تا آتشی در زندگی شاعر افتاد و تمام گذشته‌اش را خاکستر کرد. دل از تعلّقات دنیا رها کرده و توبه کرد و اشعاری در نکوهش دنیا و بی‌ارزشی و بی‌اعتباری آن سرود که نقطه‌ی مقابل سروده‌های روزگار جوانیش بود. این اشعار به «ممحصات»[۱] معروف شدند. اشعارش نشان می‌دهد که پیری را جدی نگرفته است و دریغ و افسوسی که از گذشته دارد این مطلب را تأیید می‌کند، ابن‌عبد ربّه از این جهت همانند رودکی شاعر بزرگ ماست. خودش می‌گوید فکر می‌کردم خوشی‌ها همیشگی است، نمی‌دانستم روزی ناتوان و پیر و فرتوت و به تعبیر قرآن«منَ نُعمّره ننکسه فی الخلق[۲]» می‌شوم.

موسیقی و شراب موضوع عمده‌ی شعر او در روزگار جوانی است و بارها در کتاب عقدالفرید از علاقه‌مندی خود به موسیقی و شراب می‌گوید. شراب را خیلی ستایش کرده و حتی خودش وجه فقهی و شرعی برای نوشیدن نوعی از شراب را صادر می‌کند. کاملاً معلوم است که شراب می‌نوشیده و اهل میگساری بوده است، اما همان‌طور که گفته شد در شش سال پایان زندگی‌اش متحول می‌شود و همه‌ی ثروت گذشته‌ی خود را صرف مردم و حل مشکلات آن‌ها می‌کند. ابن عبد ربّه درسال‌های پایانی عمر ‌چنان به مردم خدمت کرد که در هنگام مرگش شهر قرطبه یکسره سوگوار شد. می‌گویند تاریخ اسپانیا چنین عزاداری و تشییع جنازه‌ای را تا به آن روز به خود ندیده بود. تعصب نژادی و دینی را به شدت مردود می‌دانست و بی‌دینی توأم با انسانیت را می‌ستود و می‌گفت: اگر کسی آزاده باشد قابل ستایش است، اگر کسی دین ندارد اما آزاده رفتار کند او را می‌ستایم. همان جمله‌ی معروفی که حضرت سیدالشهدا۷در روز عاشورا فرمود: «إن لم یکن لکُم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احراراٌ فی دنیاکم[۳]».

ابن عبد ربّه اشعار بسیاری در توصیف امیرالمؤمنین علی‌۷و فرزندانش دارد و به شدت بر دشمن علی‌۷و اولاد او تاخته است که بعضی گمان کرده‌اند شیعه است، اما واقعیت این است که او شیعه در معنایی که امروزه ما می‌شناسیم نبوده است. قالب اصلی سروده‌های او غزل است اما مدیحه، مرثیه و شعر تعلیمی نیز از جمله قالب‌هایی است که شاعر در آن‌ها طبع‌آزمایی کرده است. عمده‌ی مراثی او هم در سوگ برادرش یحیی و دو فرزندش است.

 

آثار نویسنده

از ابن‌عبد ربّه کتاب دیگری باقی است به نام «اللباب فی معرفه العلم و الاداب» که با اندک دقّتی متوجه می‌شویم این کتاب جزئی از همان عقدالفرید است که نویسنده بخش‌هایی از آن را مستقلاً به صورت یک اثر و در قالب نامی تازه عرضه کرده است.

 

[۱] . ممحصات از ریشه محص به معنای از صافی عبور دادن، پاک و منزه شدن و پالایش دادن است و این واژه‌ای است که امام حسین۷در مسیر کربلا آن را به کار بردند و اتفاقاً یکی از نام‌های ماه مبارک رمضان هم همین است. ممحصات در فارسی به معنی زداینده‌ها یعنی پاک کردن هرچه درگذشته است و در حقیقت تبرئه کردن خود از گذشته‌ی خود است.

[۲] – یس/۶۸٫

[۳] – مجلسی،محمد باقر، بحارالانوار،۱۱۰ جلد، مؤسسه الوفاء بیروت، لبنان، ۱۴۰۴ه.ق، ج۴۵، ص۵۱٫

telegram

همچنین ببینید

دکترمحمدرضا سنگری

تولد وتحصیلات دکتر محمدرضا سنگری، در سال ۱۳۳۳ در شوش دانیال، گذرنامه‌ی ورود به عالم ...