سخنران: دکتر محمدرضا سنگری، ۱۷/۸/۹۲
ویراستار: محسن خاضعی نیا
«بسم الله الرحمن الرحیم صلی الله علیک یا مولای یا ابا عبدالله. والسلام علی انصاری واحبائه. السلام علیک ایتها الفاضله الرشیده.»
سلام وصلوات الهی تقدیم به محضر کربلا آفرینان و همه آنان که کربلای حسین را تداوم بخشیدند و به امروز ما رساندند تا بزرگترین توشهی ما برای پیوستن به کاروان بزرگی باشد که هیچ کس نمیداند کدام روز خواهد آمد و آن روز ما با او خواهیم بود یا نه.
امروز، جمعه، سید الایام است و این مجلس هم سید المجالس. در روایت داریم که سیدالمجالس مجلسی است که در آن ذکر حسین(ع) باشد. در سیدالایام و سیدالمجالس که از سیدهی کربلا سخن به میان آمد، واقعاً فضا عوض شد. من از بحث خودم تا حدی صرف نظر میکنم و یکی دو نکته را پیرامون این مطلب عرض میکنم.
نکته اوّل درباره زیارت حضرت زینب(س) است. در روایت داریم که در آسمانها همه فرشتگان الهی زمزمهگر خطبه حضرت زینب(س) هستند. هم در ولادت و هم در رحلت این بانوی بزرگوار در آسمان، مولایمان، امام زمان(عج)، حضور پیدا میکند و همه فرشتگان صف میبندند و خود آقا خطبه خوانی میکند و همه فرشتگان با او دم میگیرند و این خطبه را تکرار میکنند. متأسفانه اصلاً بین ما خواندن خطبه حضرت زینب(س) باب نشده است. ما میتوانیم این زمینه را فراهم کنیم. در زیارت حضرت زینب کبری(س) -که الان هم از زیارت ایشان محروم هستیم و بارگاه این بانوی بزرگوار در خطر است- یکی از نکتههایی که درباره شخصیت حضرت زینب مطرح میشود همین است«ایتها الفاضله الرشیده». میدانید که لقب حضرت ابالفضل العباس(ع) «ابوفاضل» است، یعنی زینب(س)، ابالفضل(ع) دیگر کربلا است. یعنی کربلا دو ابالفضل داشته است. یک ابالفضل برادر است و یک ابالفضل خواهر. همان نقشی که ابالفضل(ع) در فرماندهی کربلا داشته، در فرماندهی راه، حضرت زینب به عهده داشته است. خوب شاید سخت باشد من این نکته را بگویم اما اگر حضرت ابالفضل(ع) در عاشورا خیلی رنج و سختی دید، بارها میدان رفت، بارها جنگید، بارها محاصره را شکست. بسیار تشنه بود، دائم محافظت از جان برادرش را به عهده داشت اما همه چیز برای او در کربلا تمام شد. اما برای حضرت زینب(س) بعد از کربلا ماجرای فراوان وجود دارد، یعنی با کربلا تمام نمیشود و رنجهای پس از آن، از کربلا سختتر است. ایشان حداقل سه یا چهار کربلا بعد از آن دید. یک کربلا، کربلای فاصله روز یازدهم تا کوفه است. خوب خیلی سخت بود. آیا در این موقعیت هنوز بر تل زینبیه میآمد؟ آیا وقتی روز یازدهم همه سرها را جدا کردند این صحنه را دید؟ شاهد جدا کردن سرها بود؟ مسلماً زینب(س) از آنچه که در راه میگذرد و این سرهایی که با قافله همراه میشوند بی خبر نیست. چون در روایت تاریخی است که در روز یازدهم [محرم]، ۷۸ سر را جدا کردند و بعد آنها را بین قبایل تقسیم کردند و بر روی نیزه قرار دادند. مسلماً جز سر حضرت اباعبدالله(ع) که بردند، سر حضرت علی اکبر(ع) بود، سر دو پسرش بود. از کربلا تا کوفه ۶۵ کیلومتر است. در این ۶۵ کیلومتر راه سرها بر نیزه بود و فکر کنید یک مادری سرش را بلند میکند و در مقابل خودش سر فرزندش را میبیند. علی اکبر(ع) برای او خیلی عزیزتر از فرزندانش بود. سر علی اکبر(ع) را بر نیزه میبیند، سر یاران را میبیند، سر پیر پارسا و روشن ضمیر کربلا حضرت حبیب، سر عباس را بر نیزه میبیند. چهقدر صبوری میخواهد! واقعاً طاقت سوز است. شنیدن اینها سخت است، چه برسد به اینکه کسی در آن صحنه باشد. آن هم نه یک زن در شرایط عادی بلکه کسی که در این موقعیت خاص، گویی در زنجیر است. زنی که اگر حتی سوار بر شتر است، شترها شترهای لَنگی هستند. شاید این نکته را شنیده باشید که دختر حضرت اباعبدالله نقل میکند که: «وقتی میخواستند ما را از کربلا ببرند، شترانی انتخاب کرده بودند که لنگ بودند؛ زمانی که ما بر این شتران قرار میگرفتیم، هر لحظه نگران افتادن بودیم و کنار ما مردانی نیزهدار گمارده بودند تا اگر اشکی ریختیم، اشک ما را با نیزه از گوشه چشم ما پاک کنند». خوب، شما این صحنه را تصور کنید. این تازیانه خورده را با این شترها دارند میبرند، سرها مقابلش است و در این موقعیت باید نقش بسیار بسیار عظیم و مهم حفاظت از جان امام سجاد(ع) را به عهده داشته باشند. یعنی اگر در کربلا ابوالفضل العباس(ع) کار حفاظت از جان امام حسین(ع) را به عهده داشت، او در این راه باید حفاظت از جان امام سجاد(ع) را به عهده داشته باشد. با این همه سختی، بی پناهیها وگریهها و نالههای بچهها، بیرحمی دشمن را هم باید مدیریت کند. دیگر بماند که سرهای شهدا در طول مسیر هم در مقابلشان است و … تصور کنید در این موقعیت باید مسئولیت حفظ جان امام(ع) را نیز به عهده بگیرد. از فاطمه صغری، دختر حضرت اباعبدالله(ع)، نقل است که :«وقتی به قطقطانیه رسیدیم که از آنجا به سمت کوفه حرکت کنیم(یعنی از کربلا فاصله گرفته بودند.)طوفان شد، به طوری که بیابان تار شده بود و ما جلوی خودمان را هم نمیدیدیم. در این شرایط بد ناگهان اعلام کردند که قافله مسیر را اشتباهی رفته است و باید متوقف شویم تا راه را پیدا کنیم. عمرسعد گفت که همه متوقف شوند تا اول آب پیدا کنیم و بعد جاده را. رفتند که آب بیاورند[۱]. فاطمه صغری(س) میگوید:«من نگاه کردم (آفتاب هم درآمده بود و داغ هم بود چون نیم روز حرکت کرده بودند، آفتاب بسیار داغ و سوزانی بوده است.) دیدم عمهام زینب(س) دستهای از چوبها و خار و خاشاک بیابان را جمع کرده و یک بادبزن درست کرده، خودش را بالای سر امام سجاد(ع) سایبان قرار داده و در حال باد زدن امام است. امام(ع) در تب شدیدی که عارضش شده بود میسوخت. و حضرت زینب(س) خودش را پناه امام قرار داده که آفتاب سوزان بر او نتابد و اذیت نشود. زینب(س) از امام(ع) مراقبت میکند و در همان موقعیت، یک لحظه امام را رها میکند، بچهها را جمع میکند و به آنها آرامش میدهد.
خوب، بچهها کوچک بودند و بچههای خیلی کوچک اگر کوچکترین آزاری ببینند، دائم بازگو میکنند. مدام زخمهایشان را نشان عمه میدادند. عمه میآمد تا پناه حضرت سکینه و گاه همه باشد. او در این موقعیت، نه تنها «کهف الحسین» است، بلکه پناهگاهی امن برای تسلای دلهای زخم دیده است. پناهگاهی مطمئن، که همه، درد و رنجشان را برای او باز گو میکنند. حضرت سکینه(س) بعضی از این رنجها را توصیف کرده است که از زبان امام سجاد(ع) نقل شده است.
زینب(س) فاضله است، رشیده است.
معنای رشد چیست؟ رشد نقطه مقابل غیّ است.« قد تبیّن الرّشدُ من الغیّ[۲]». نقطه مقابل غیّ، رشد است. گیجی و سردرگمی و ندانستن این که کجا هستی و چه هستی، اینها میشود معنای غیّ. اما در هر موقعیتی بدانی کجا هستی و بهترین تصمیم را در آن موقعیت بگیری و کوچکترین تزلزلی در آرمانت ایجاد نشود، این معنای رشد است. رشید کربلا ابالفضل العباس(ع) است. رشیده بعد از کربلا، حضرت زینب(س) است. که این مسیر را به خوبی طی میکند. اگر کسی واقعا گفت و گوهای حضرت زینب(س)، اشعاری را که خوانده، چند خطبهای که از او باقی مانده، همه اینها را جمع کند و یک بار مرور کند و پیش از آن نهج البلاغه هم خوانده باشد احساس میکند صدا و زنگ گفت و گوی حضرت علی(ع) در گوشش است. این همان رشد است. این را باید بشناسیم و بیشتر بررسی کنیم. شاید اگر قرار باشد کمی، نقشآفرینی در این مسیر جدی صورت بگیرد، به گمان من خواهران عزیز در این زمینه خیلی مسئولیت دارند. واقعا اگر میشود گاهی جلساتی با موضوع خطبههای حضرت زینب(س) برگزار شود. میشود طی چند جلسه خطبه حضرت زینب(س) را بررسی کرد.
هیچ کس جامعه را این گونه «تیپولوژی»(تیپ شناسی) نکرده است. اصلاً هیچ کس علتیابی انحرافات را به اندازه حضرت زینب کبری(س) بیان نکرده است. اگر شما قرار باشد تصویری از جامعه آن روزگار داشته باشید، هیچ کس به خوبی حضرت زینب(س)، روزگار خویش را تصویر و ترسیم نکرده است. زینب(س) جامعه شناس است، روان شناس است، مردم شناس و تاریخ شناس هم هست. نکاتی که بنده عرض میکنم، آنقدر در کلام حضرت زینب(س) مجمل آمده است که واقعاً جای طرح و بررسی دارد. امیدوارم ان شاءالله این کار صورت بگیرد. من تمنا میکنم اگر شما توانستید، حداقل روز سیزدهم(سه روز بعد از عاشورا) یا بعدها برایتان میسّر شد، یا بعد از اربعین، یک روز بعد(چون حضرت زینب سه روز در کربلا است.). یا در ماه صفر- آن موقعی که خطبه خوانی ایشان است- که به احتمال بسیار زیاد روز اول یا دوم صفر باشد. چون ورود قافله اسیران به شام روز اول ماه صفر است و این خطبه در این زمان خوانده شده است، شما هم با امام زمان همراه شوید و این خطبه را بخوانید. روز اول ماه صفر، اگر نه، روز دوم؛ که احتمال بیشتر این است که روز دوم این اتفاق افتاده باشد. چون آن روز سرها را به مسجد جامع بردند و قافله را نگه داشتند و بعد به کاخ یزید بردند. اگر بتوانیم که این کار را به یک فرهنگ تبدیل کنیم، مثلا روز دوم ماه صفر رسم خطبه خوانی حضرت زینب(س) را باب کنیم. البته باید مراقب بود که این سنت به عادت تبدیل نشود که خطبه صرفاً خوانده شود و هیچ تحلیل و تفسیری صورت نپذیرد. واقعاً تحلیل صورت بگیرد. ابعاد مختلف این خطبه را بررسی کنند، موقعیتی که این خطبه در آن خوانده میشود و اجزای خطبه به درستی کاویده شود تا ما تصویر روشنتری از حضرت زینب(س) داشته باشیم وگرنه نمیفهمیم«شریکه الحسین» یعنی چه؟! یعنی زینب(س)، نیمی از وجود اباعبدالله(ع) است. این را بشناسیم و بشکافیم و بعد هم درسهای آن را بیاموزیم.
ببینید خداوند در همین قرآن- که قانون زندگی ماست- وقتی انسانها را تیپ شناسی و تقسیم بندی میکند، میفرماید که انسانها به چند دسته تقسیم میشوند. افراد را در شرایط عادی نمیشود شناخت. در شرایط عادی همه قهرمانند و میتوانند مدعی باشند. اما چه زمانی میشود آدمها را شناخت؟
در چند موقعیت که یکی از اینها« فی تقلّب الاحوال» است. این جمله از حضرت علی(ع) است:« فِی تَقَلُّبِ الْأَحْوَالِ عِلْمُ جَوَاهِرِ الرِّجَال[۳]». اگر میخواهید جوهره آدمها را بشناسید، در شرایط غیرعادی ببینید چگونهاند. در به هم ریختگی شرایط آنها را بسنجید. در زمان بحران شما میتوانید تماشاگاهی برای شناخت پنهان آدمها پیدا کنید.
یک جای دیگر در ولایات و موقعیتهاست.« الْوِلَایَاتُ مَضَامِیرُ الرِّجَال[۴]» .پستها و مسئولیتها آزمونگاههای آدمهاست. برای شناخت انسانها باید ببینیم پست که به او دادند، چه اتفاقی در او افتاده است؟ پُست، پَستش میکند، پرتش میکند و یا گیجش میکند؟ یکباره تصور میکند خیلی مهم شده است. جلسهای بود با یکی از دوستان خدمت یکی از وزرا بودیم، خیلی صریح و روشن. روز بعد از وزارتش بود،گفت:«تصور نکنی کسی هستی. تو همان دیروزی هستی، فقط یک پست به تو دادهاند. اینگونه نباشد که از امروز فکر کنی میتوانی در همه زمینهها نظر بدهی و برای این و آن عرض اندام کنی. تو همانی که هستی، تنها مسئولیتی به تو دادهاند، مراقب باش.» انذار بسیار بهجا و به هنگا میکرد. ما گاهی اوقات، کمی که موقعیت پیدا میکنیم، خودمان را گم میکنیم. اگر بنده را بگویند که مسئول همه متکاهای اینجا هستی، فکر میکنم خیلی بزرگ و مهم شدهام. اتفاقاً وقتی موقعیت مییابی باید فرو بیایی. علی(ع) وقتی به اوج خودش رسید پیامبر اکرم(ص) تازه به او لقب ابوتراب را داد. تازه به او گفت خاکی! ابوتراب معادل خاکی خودمان است. علی(ع) هرچه بیشتر کمال پیدا میکرد، متواضعتر و فرو افتادهتر میشد. این آموزه بزرگی است. ما را هم آموختهاند که:
« افتادگی آموز اگر طالب فیضی هرگز نخورد آب زمینی که بلند است»
یا کسی به شوخی گفت:
« افتادگی آموز اگر طالب فیضی چون فیض که از طالبی(!) افتادگی آموخت»
شما بروید افتادگی را از طالبی بیاموزید. افتادگی داشت تا بزرگ شد.آدم یاد بگیرد این افتادگی و تواضع و فروتنی را، در عین حال که در اوج است. این از آموزههای حضرت علی(ع) است:«الولایاتُ مضامیرُ الرجال[۵].»
می خواهید آدمها را بشناسید، ببینید وقتی پست و موقعیتی به آنها میدهند چه اتفاقی برایشان میافتد؟
و بعد از آن،«تقلب الاحوال» برای حضرت زینب(س)اتفاق افتاد. هم تقلب الاحوال برایش پیش آمده بود و هم ولایات به او سپرده شده بود. بلافاصله بعد از کربلا نقش امامت به عهده حضرت زینب(س) بود. در واقع داشت کار امام را انجام می داد. درست است که در همه مسائل با امام سجاد(ع )مشورت میکرد، اما در این موقعیت مثل امام دارد هدایت این جریان را به عهده میگیرد. در این موقعیت از همه سادهتر، افتادهتر، صبورتر و مهربانتر بود. به هیچ وجه در این موقعیتها و مسئولیتها گم نشدند.
امام سجاد(ع) میفرماید: در تمام طول این راه که من با او بودم، ندیدم نماز شبش قطع شود!
اصلا تصورش را میتوانید بکنید؟ در چنین بحرانی آدم نماز یومیّه خود را هم اگر نخواند، شاید بتوان صرف نظر کرد. نه تنها نمازش را دارد، بلکه نماز شبش هم قطع نمیشود. همچنین میفرماید: در تمام طول راه دیدم، سهم نانی را که به او میدادند، اندکی میخورد و بقیهاش را بین بچهها تقسیم میکرد. خیلی عظمت است. اینها پیامهای روشن رفتار حضرت زینب کبری(س) است. در قرآن داریم که انسانها وقتی با سختی مواجه میشوند چند شکل میشوند. حالا ببینید حضرت زینب(س) بین اینها کجاست؟
یک شکلش این است که قرآن درباره آنها کلمه جَزوعاً را به کار برده است.« إذامسّهُ الشّرُّ جَزوعا[۶].»بعضیها هستند، وقتی که به یک دردسر و سختی میافتند، جزع میکنند، بیتابی میکنند، جیغ و داد میکشند، به در و دیوار هم بد و بیراه میگویند، اگر شد برایشان کفر میگویند[نعوذ باالله]، همه را متهم میکنند، و خلاصه هیچ کس از زیر تیغ آنها در امان نیست. حتی ممکن است خود زنی هم بکنند، به خودشان هم فحش بدهند! در این موقعیتها خودشان و خانوادهشان و تا ساحت ربوبی را ممکن است زیر سوال ببرند و توهین کنند! یک دسته این شکلی هستند.
گروه دوم کسانی هستند که خداوند درباره آنها میفرماید، کسانی هستند که سعی میکنند هرجا کمی دردسر و سختی است، اصلا حاضر نشوند. پس گروه اول تا کمی سختی به آنها رسید، جیغ و داد و فریاد و اعتراض و گروه دوم گروهی هستند که سعی میکنند هیچ وقت با موقعیتهای سخت و دشوار مواجه نشوند. و منهم من یعبُدُ اللهَ علیˈحرفٍ…[۷] کسانی هستند که خدا را بر حرف عبادت میکنند. حرف، در قرآن به معنی طرف و حاشیه است. به عبارت سادهتر کسانی که همیشه به دنبال سادهها و راحتها هستند. سراغ سختیها نمیروند. ضرب المثلی هم در فرهنگ ما هست که : کُلُفتی نان را میخواهد و نازکی کار را.
آنجا که موقعیتی است که باید بهرهگیری کنند، میتوانید در وسط میدان پیدایشان کنید. تا کمی شرایط سخت شد، غایب میشوند. در واقع تا وقتی ارادتمند دین هستند که آسان است و سختی و رنجی برایشان در پی ندارد. مثلاً، نمازشان را میخوانند. اما اگر رسید به جایی که فرضاً جهاد و مجاهده ضرورت مییابد، یا مثلاً باید از هر چیزی که دارند بگذرند، میدان را خالی میکنند. امام حسین(ع) هم این نکته را در مسیر کربلا فرمود. آن وقتی که از دور و برش رفتند و دور و برش بسیار خلوت شده بود. امام(ع) آهی کشید و بعد فرمود:
«النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِم فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُون[۸]»: مردم بنده دنیا هستند؛ و دین را تنها بر زبانهایشان میچرخانند». همین که دچار دردسر و سختی شدند، دینداران کم میشوند.
صحنه را رها میکنند و میروند. این مربوط به دسته دوم است. دسته اول اهل اعتراض و جیغ وداد و…. مفهوم پنهانی این مسئله این است که این افراد فکر میکنند حقشان را باید با جیغ و داد بگیرند.
من دیدهام که در شهر خودمان بعضاً افرادی میگویند که اگر میخواهی حقت را بگیری، فریاد کن و ناسزا بگو. چون اگر این کارها را انجام دهی حقت را زودتر به تو میدهند. تِزشان [طرح و نظرشان] این است. در تاریخ هم نمونههایی از این دست بوده است و در عصر پیامبر(ص) هم گاهی از این اتفاقات میافتاد. به عنوان مثال، کسی بود که آمد و آنچنان شروع به بد و بیراه گفتن کرد که پیامبر(ص) بلافاصله به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: علی جان! این مرد را خفه کن! در حالی که همه منتظر بودند که ایشان مرد را بگیرد و او را خفه کند تا بمیرد، اما دیدند که حضرت علی(ع) مقداری پول آورد و به او داد تا ساکت شد. بعد از حضرت علی(ع) پرسیدند که: چرا پول دادید؟ حضرت فرمودند: آنقدر ارزش داشت که این دهان را ببندم.
گاهی اوقات میبینید، بعضی هستند که از یک فرصت برای جوسازی و شانتاژ و جار و جنجال استفاده میکنند تا طرف مقابل را تسلیم کنند. اینها همان مصادیق آیه شریفه هستند:« إذا مسَّهُ الشّرُّ جزوعا[۹]»ً. گروه دوم، نیز همان طور که گفته شد، کسانی هستند که در حاشیه میایستند و سراغ سختی نمیروند.
اما گروه سوم، گروهی هستند که خداوند در قرآن درباره آنها میفرماید از صابرین اند. «…صابرین فی البأساءِ والضّرّاءِ…[۱۰]» اگر سختی متوجه آنها شد صبوری میورزند. اینها مقامشان بالاست و شما میدانید که چه اجری برای صابرین در نظر گرفته شده است که گاهی اوقات خداوند میفرماید: به غیر حساب به آنها میدهم.
اما گروه چهارمی هم هستند که خیلی بالاتر از اینها هستند. گروهی که منتظر نمیمانند تا در برابر مشکلاتی که برایشان پیش میآید، شکیبایی کنند، بلکه خودشان به سراغ سختیها میروند؛ فضا میآفرینند و در آفرینش این فضا خود را میآفرینند. این جمله خیلی جمله عجیبی است که جرج جرداق مسیحی برای حضرت علی(ع) میگوید: «علی [ع] کسی نبود که در حادثهها صبوری بورزد، حادثه میآفرید و در آفرینش حادثهها، خود آفریده میشد. »علی به استقبال سختی میرفت. هر جا یک سختی بود، علی هم آنجا حضور داشت.
صابر کسی است که در مواجهه با سختیها شکیبایی میورزد؛ اینها را به خدا واگذار میکند؛ سکوت میکند؛ مسئله را میپذیرد و راهی برای برون رفت پیدا میکند. اما گاهی اوقات کسی پیدا میشود که خودش را به خطر میاندازد و به سراغ سختیها و دشواریها میرود.
کل کربلا این گونه است. تمام جریان کربلا استقبال از خطر است. این که خطر را بپذیری تا متوجه حق نباشد؛ متوجه دین نباشد. خطرپذیر کربلا حضرت زینب(س) است. میدید که بچهها را میزنند. به همان سمت میرفت، خودش را پناه آنها قرار میداد و تازیانهها را به او میزدند. یزید یک بار تصمیم به قتل امام سجاد(ع) گرفت. زینب(س) سریع آمد و او را در بغل گرفت و گفت که اگر قرار به کشتن امام سجاد(ع) باشد اول من باید کشته شوم. کاری کرد که اصلاً یزید جرأت انجام هیچ کاری را نکرد. در شام یکی به دختر اباعبدالله(ع) چشم دوخته بود. فاطمه صغری(س) بسیار زیبا بوده که حضرت اباعبدالله(ع) فرمود: وقتی او را میبینم یاد مادرم میافتم. چندین صفت که نشان دهنده زیبایی فوق العاده این دختر است، بیان شده است.
کاروان اسرا را که به این مجلس آوردند، دیگر روپوش نداشتند. اگر اینها قبلا در شرایط طبیعی و عادی بودند، پوشش بود، اما در این شرایط غیر عادی، دیگر آن پوششها را برداشتند. در این موقعیت یک رومی[۱۱] ناگهان چشمش به این دختر افتاد. بلند شد، آمد نزدیک یزید. (موقعیت هم داشت، سفیر بود.) گفت:«میتوانم این را داشته باشم؟» اینجا بود که حضرت زینب(س) با او برخورد کرد. به اوگفت:لا کرامهَ لک[۱۲]؟ این به تو نیامده، خفه شو! واین دختر را در آغوش گرفت. فاطمه صغری(س) وحشت کرده بود. به عمه گفت: عمه ما این همه رنج دیدیم، قرار است ما را به اسارت و کنیزی هم ببرند؟ چنان محکم برخورد کرد که این سفیر گستاخ ساکت شد و از مجلس بیرون رفت.
ابهت و شکوه و عظمت و استواری حضرت زینب(س) در این موقعیتها، نشان میداد که چقدر یک زن باید بزرگ باشد تا به افق حضرت زینب(س) برسد. واقعا باید این شخصیت بزرگ شناخته شود که نیاز به تحلیل و بررسی دارد.
خوب، این شکل چهارم بود، که مصداق بارز آن حضرت زینب(س) است. که در تمام موقعیتها خطر میکند. شاید واقعا اگر کسانی بودند که حتی قسمتی از کربلا را میدیدند، میگفتند که زینب(س) باید بعد از کربلا اساساً همه چیز را تعطیل کند. یک زن ۵۴ ساله که این همه رنج دیده؛ خواهرانش رنج دیدهاند؛ برادرانش کشته شدهاند؛ شش برادر شهید داده است؛ فرزندانش شهید شدهاند، فرزندان برادرش شهید شدهاند؛ دیگر باید گوشهای بنشیند و شیون کند. اما زینب(س) اینگونه نیست. اصلاً آرام نیست. حالت یک انسان ستمدیده را ندارد. مدینه را مدیریت میکند. کنار روضه نبوی میآید و آنجا سخنرانی میکند. از آنجا فاصله میگیرد، به سمت بقیع میرود، کنار بقیع میایستد، مردم را جمع میکند؛ یک سخنرانی ایشان، یک سخنرانی امّ البنین، بعد امّالبنین شعر میخواند، زینب(س) سخنرانی میکند. یک باره مدینه تبدیل به یک حرکت بزرگ میشود، عبد الله پسر حنظله غسیل الملائکه[۱۳] برمیخیزد و آن حرکت را شروع میکند، که بعدها به واقعه حرّه میرسد. همه اینها نتایج تلاشهای حضرت زینب(س) است. تمام انقلابهایی که در تاریخ، پس از کربلا اتفاق افتاده است، محصول حرکت روشنگرانه حضرت زینب(س) است. قیام مختار، قیام توابین، انقلاب مدینه، حرکتهایی که بعداً در مکه اتفاق افتاد -که حتی به سنگباران و به منجنیق بستن کعبه منجر شد- و تا به عصر ابومسلم، همه این حرکتها نتیجه روشن گریهایی بود که حضرت زینب(س) انجام داد. متأسفانه بخشی از این روشنگریها به دست ما نرسیده است. واقعاً یکی از غصههای من همین است. ای کاش کسی یا کسانی آن زمانهایی که زینب(س) از بقیع به خانه برمیگشت و در خانه جلسهی تفسیر میگذاشت آنها را ثبت و نگارش میکرد. ای کاش ما چند تا از این جلسات تفسیر او را داشتیم تا متوجه شویم که حضرت زینب(س) کیست ولی متأسفانه تفسیرهای حضرت زینب(س) به دست ما نرسیده است. البته گوشههایی از این صحبتها امروز در اختیار ما هست، خطبههایشان هم هست، که ما میتوانیم اینها را تبیین و تحلیل کنیم تا تصویر شفافتری از ایشان در اذهان ما باشد.
خوب است که حداقل دو جمله از حضرت اباعبدالله در ذهن ما باشد. حالا غیر از« هیهات منا الذّلّه[۱۴]»، یکی، دو جمله اخلاقی از ایشان همیشه در ذهن ما باشد. من برای نمونه چهار جمله از ایشان نقل میکنم (در زمانی که این سخنان گفته شده زینب(س) هم حضور دارد):
۱-یا ایّها النّاسُ نافسوا فی المکارم[۱۵]
شاید در این جمله تنها یک کلمه وجود دارد که ممکن است ناآشنا باشد که آن کلمه نافسوا است. مکارم که جمع مکرمت، به معنای رفتارهای کریمانه و بزرگوارانه است. نافسوا همین نفس نفس زدن خودمان است. چه زمانی به نفس نفس زدن میافتیم؟ وقتی که حرکت داشته باشیم. وقتی همین طور نشسته باشیم- مگر مریض باشیم – و الّا به غیر از اینها، کسی که میدود و حرکت دارد و ساکن نیست به نفس نفس میافتد. اما اصل معنای نافسوا نفس نفس زدن در مسابقه است. پس معنای کامل این جمله گهربار این است: ای مردم در نیکیها با هم مسابقه بگذارید. انجام خوبیها را به مسابقه تبدیل کنید. در خوبی به نفس نفس بیفتید. کار خوب را با شتاب انجام دهید. به ما گفتهاند که عجله بد است، اما در بعضی جاها اتفاقاً خیلی هم خوب است. برای مثال برای نماز داریم که «عجّلوا بالصّلاه»: عجله کنید برای نماز. اتفاقاَ این جا عجله کار شیطان نیست، کار رحمان است. یا «عجّلوا بالّتوبه قبل الموت» که این را برای توبه گفته اند. معنای درست –یا ایّها النّاسُ نافسوا فی المکارم – این است که ای مردم در نیکی ها از یکدیگر پیشی بگیرید.
۲-وسارعوا فی المغانم[۱۶]
معنای این جمله این است که در بهرهگیری از فرصتها سرعت و شتاب داشته باشید. گاهی اوقات در زندگی فرصتی برای ما پیش میآید و استفاده نمیکنیم نتیجهاش چه میشود؟ علی(ع) فرمود: این امر مایه غصه است:« اضاعه الفرصهِ غصهٌ[۱۷]». تباه کردن فرصت مایه غم و اندوه و غصه است. ای مردم سعی کنید در بهره گیری از فرصتهایی که خدا برای شما فراهم میکند، شتاب داشته باشید. محرّم یکی از آن فرصتها است. محرم،جزء همین مغانم است. محرم فرصت بسیار خوبی است که برای ما پیش میآید؛ عواطفمان برانگیخته میشود و در مجموع احساس قشنگی پیدا میکنیم که باید از این فرصت استفاده کنیم و تباهش نکنیم. انتخاب مناسب برای بهرهگیری از این فرصتها، خود هنر بزرگی است.
۳-و لا تحتسبوا بمعروفٍ لم تُعَجِّلوا[۱۸]
« کار نیکی را که در آن عجله نکرده باشید، حساب نکنید.» هرکار نیکی را که با سرعت انجامش نداده باشید، اصلاً حسابش نکنید. مثلاً من در جمعی دعوت میکنم برای انجام فلان کار نیک، چند بار خواهش و التماس میکنم، تا بعد یکی در رودربایستی قرار بگیرد و به زور بیاید.امام(ع) میفرماید این را اصلاً حساب نکنید. اصلاً برای شما پس انداز نیستند.
۴- وأکسِبواالحمدَ بالنُّجح[۱۹]
با کامیابیهایتان حمد الهی را به دست بیاورید. یا به زبان سادهتر به جای این که به دنبال این باشید که دیگران تعریفتان را بدهند، سعی کنید خدا تعریفتان را بدهد و بگوید عجب بنده خوبی دارم! کسانی که در این مجالس شرکت میکنند خداوند در آسمانها به فرشتگان نشانشان میدهد. این بنده خوب من است. کار خوبی کردید، خداوند اشاره میکند که این بنده من است. البته این بندههای خوب خدا «فی الأرض مجهولون و فی السماءِ معروفون[۲۰]» اند. در زمین ناشناخته و در آسمان زبانزد و معروفاند.
خوب در پایان باز تمنا میکنم این چهار جمله را برای همیشه به خاطر بسپارید. به در اتاقتان بزنید یا روی دیوار نصب کنید که مدام جلوی چشمتان باشد. خلاصه چند روز با اینها زندگی کنید. که خودش «سارعوا فی المغانم» است. ان شاءالله مجالس و محافل ما تبدیل به کلاس معرفت افزایی در مکتب حضرت اباعبدالله الحسین(ع) شود.
والسّلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
[۱] . معمولا وقتی در بیابانی طوفان شن باشد،بعد از مدتی نشانه ها گم می شوند. به یاد دارم که ما در عملیات خیبر، گاهی اوقات واقعا مسیر را گم می کردیم.وضعیت بیابان اینگونه بود. ناگهان طوفان می شد پس از چندی باران می آمد و دو سه ساعت بعد،وقتی وضعیت عادی می شد ، ما نشانه هایی را که داشتیم گم می کردیم.همه چیز جابجا شده بود و آب هم تمام شده بود و راه را گم کرده بودیم.
[۲] . بقره۲۵۶٫
[۳] . محمد بن حسین، شریف الرضی، نهج البلاغه( للصبحی صالح)، ناشر هجرت قم۱۴۱۴ق، ص۵۰۷٫
[۴]. همان، ص۵۵۴٫
[۵] . شریف الرضى، محمد بن حسیننهج البلاغه( للصبحی صالح) هجرت قم۱۴۱۴ ق،ص۵۵۴٫
[۶] . معارج، آیه۲۰
[۷] . حج، آیه۱۱٫
[۸] . ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول، جامعه مدرسین، قم،۱۴۰۴ / ۱۳۶۳ ق، ص۲۴۵٫
[۹] . معارج، آیه۲۰٫
[۱۰] . بقره، آیه ۱۷۷
[۱۱] . در مجلس یزید رومیان هم بودند،زیرا یزید برای جشن پیروزی خود از امپراتوریهای گوناگون دعوت کرده بود و نمایندگان کشورهای مختلف در این مجلس حضور داشتند.
[۱۲] . ابن نما حلى، جعفر بن محمد، در سوگ امیر آزادى( ترجمه مثیر الأحزان)، مترجم: على کرمى، نشر حاذق، قم، ص۳۳۰٫
[۱۳] . به این سبب او را غسیل الملائکه گفته اند،که با حال جنابت به میدان رفته بود و وقتی که شهید شد، پیامبر ص فرمود: ملائکه را دیدم که میان آسمان و زمین،حنظله را با آب باران ، در کاسه هایی از طلا غسل می دادند.
[۱۴] . ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول، ناشر: جامعه مدرسین، قم،۱۴۰۴ / ۱۳۶۳ ق، ص۵۸٫
[۱۵] . مجلسى، محمد باقر ، بحار الأنوار( ط- بیروت)، دار إحیاء التراث العربی، بیروت،۱۴۰۳ ق، ج۷۵، ص۱۲۱٫
[۱۶]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج۷۵، ص۱۲۱٫
[۱۷] . محمد بن حسین، شریف الرضی، نهج البلاغه( للصبحی صالح)، ص۴۸۹٫
[۱۸] . مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج۷۵، ص۱۲۱٫
[۱۹] . همان.
[۲۰] . محمد بن حسین، شریف الرضی، نهج البلاغه( للصبحی صالح)، ص۱۴۸٫
لینک صوتی سخنرانی