خانه / شعر های عاشورایی / متن ادبی / رکعات دلبرانه عشق(محمدکاظم بدرالدین)

رکعات دلبرانه عشق(محمدکاظم بدرالدین)

خاک در تهاجم خزان مانده؛ اما حاجت آسمان برآورده به خیر می‌شود. بادها تا نَفس‌های گرم مقتل، پابرهنه می‌دوند. رکعات دلبرانه عشق، با آخرین قطره خون، سلام می‌دهند.

تمامی گزارش‌ها حاکی از تبلور داغ است؛ باریکه‌های جاری خون، شهود سرخ خفته در سنگریزه‌های داغدیده برهوت، تهاجم تیغ‌های گزنده آفتاب، سم ضربه های اسبان جفا‌پیشه.

…. و دریایی از غروب و غم باید تا این همه دلشوره را بر سینه صخره‌ها بکوبد. بنگر چه سان دشت‌های به نِی آغشته، خون حکایت می‌کنند!

بشنو از نی که هرگز نمی‌توان نادیده گرفت بدن‌های چاک چاک و بریدگی اعضا را.

از هر چه بگذریم، از این خون‌ها نمی‌توان گذشت.

بوی عمیق زخم، از سطح زمین پاک نمی‌شود.

رستگاری، ترجمان همین خون‌های پاک است.

نه! تمام حرف‌ها‌زده نشده؛ هنوز حرف‌هایی در جزیره‌های ناشناخته سوگ سروده‌ها زندگی می‌کنند.

زمین، چند پوسته انداخته؛ اما«عاشورا» هنوز دلکش ایستاده است و به ذهن‌های کور، همچنان شناسه‌های روشن می‌بخشد.

عاشورا یعنی تزریق باور سرخ در رگ‌های مکتب فریاد.

عاشورا، فقط این نیست که آن را درون خون زده باشند و بیرون اورده باشند؛ عاشورا، یعنی مجموعه گام‌های نوید‌بخش برای آیندگان که از روی شب گذشتند؛ جوانانی که خود را حذف کردند و از این سیاره خاکی برخاستند به «لبیک». عاشورا، تنها روز دهم نبود که تبدیل سنگ به ملایمت را به نمایش درآورد؛ کل یوم عاشورا. تازه، قسمتی از آزادی یعنی:«حُر».

عاشورا؛ یعنی حضور بارانی جگرگوشه‌های آفتاب در حمایت از حسین(ع).

لعن فرستادند به اشتراک چرکین زر و زور؛ به فهم کِدِر و شعور اَبتر یزیدیان، به عفونت‌های منتشر در سراب‌های پر وعید، به القاب تاریک دنیوی.

و از رواق کربلا نور برداشتند.

اینک خلوت‌های پر گداز محرم، باز آمده‌اند تا با سلیقه‌های رنگارنگ اعصار، خوبی‌های این سینه سُرخان مهاجر را گلچین کنند. تا ما در تیررِس دنیا نباشیم.

محمدکاظم بدرالدین

telegram

همچنین ببینید

داستان غدیر به روایت دکتر سنگری

داستان غدیر آفتاب درآبگیر اگر آن روز-هجدهم ذی الحجه سال دهم هجرت- بودیم، چه می‌‌دیدیم؟ ...