خانه / شعر های عاشورایی / غزل / یک تغزل تشنگی(امیر مرزبان)

یک تغزل تشنگی(امیر مرزبان)

آفتاب آن روز در خون جگر سر کرد و رفت

دشت را لبریز از گلهای پرپر کرد و رفت

سرو روی شانه های سوگوار قتل گاه

لحظه ای کوتاه را یاد صنوبر کرد و رفت:

«رود لبریز از علمدار است و او لبریز عشق

یک تغزل تشنگی تقدیم مادر کرد و رفت»

روی دستان که جاری شد ندای العطش؟

رود موج تشنه را نذر کبوتر کرد و رفت

معجری همرنگ شب تا بر سر ماه ایستاد!

آسمان فهمید زینب یاد اکبر کرد و رفت

لحظه ای تا وصل مانده است و شهید اشک ها

در غروب زخم ها یک کار دیگر کرد و رفت؛

«زینب این جا بی قرار و فاطمه چشم انتظار

یک .. دو .. رکعت بوسه دورادور لب تر کرد و رفت»…

……

……

شاعری ترک شعار و شعر و دفتر کرد و رفت

رفت … تا آن جا که نی را دید … باور کرد و رفت!

 امیر مرزبان

telegram

همچنین ببینید

واج نیزه ها

بعد از هجوم خنجر و تاراج نیزه ها آرام رفته بود به معراج نیزه ها ...