عمار بن ابی سلامه دالانی
از قبیلهی بنیدالان بودی و از تیرهی همدان؛ همان قبیلهی بزرگی که علی(ع) در مدح آن فرمود: اگر روزی دربان بهشت باشم به قبیلهی همدان خواهم گفت: به سلامت وارد بهشت شوید.
در کودکی همراه پدر به دیدار پیامبر شتافتی. هنگامیکه در افق نگاه رازگونهی پیامبر قرار گرفتی کنجکاو شدی که راز این نگاه را بیابی. پاسخ سؤال خویش را در هنگام همراهی با علی(ع) در نبرد صفین دریافتی. جایی که امام در عبور از کربلا، خاک را به اشک و بوسه برداشت و به تو گفت:
-چه خواهی کرد وقتی فرزندم حسین در محاصرهی شمشیرها و باران تیرها باشد؟
-جان، سپر بلا خواهم کرد و خون ناچیز را هدیه خواهم داد.
پیش از این در جنگ جمل خطاب به امام علی(ع) عرضه داشتی:
-مولای من، چون به بصره رسیدی و با سپاه گمراه جمل روبهرو شدی چه خواهی کرد؟ امام پاسخ داد که به پیروی خدا میخوانمشان و اگر نپذیرند، به شمشیرشان خواهم سپرد. و تو بصیرتمندانه و قاطع گفتی:
-پس دعوتکننده به حق، شکست نمیخورد. پس از آن، نگاه امام به تو دوخته شد. نگاهی از جنس نگاه پیامبر. زمانیکه خبر رسید حسین(ع) رهسپار کربلا شده، مصمم شدی که به همراهیش بشتابی. وقتی کوفه پیمانشکنی کرد و مسلم و هانی بیسر، در کوچههای کوفه بر خاک کشیده شدند، تصمیم بر قتل عبیدالله زیاد در اردوگاه نخیله گرفتی. اما افسوس که پیش از هر کار و اقدامی زمینههای بایستهی این تصمیم شکسته شد.
شامگاه دوم محرّم ساعاتی بعد از ورود امام به کربلا به او پیوستی. همنشینی با حسین، عباس، اکبر، حبیب، مسلمبن عوسجه و یاران آشنای کوفه شوق و شوری دیگر در تو آفریده بود. امام خطبه میخواند. یاران نیز با سپاه دشمن گفتوگو کردند تا اگر هنوز سوسوی ایمانی و روزنهی نجاتی باشد، راه بسته نشود. اما دریغ که دلها سختتر از آن بود که به حقیقتی لبخند زنند و به روشنای کلام امام لبیک گویند. جنگ آغاز شد تیرباران دشمن هیچ کس را امان نبخشید. تو در آستانهی شصت سالگی به چالاکی جوانان شمشیر کشیدی و جنگیدی. دمی بعد پس از نبردی کوتاه، با چوبههای تیری که بر سینه و دستهایت نشسته بود و زخمهایی که بر پیشانی و صورتت خون میافشاند، بر زمین افتادی.
آخرین دم بود که امام کنارت رسید. خون از چهرهات گرفت. نگاهت کرد. نگاهی از جنس نگاه پیامبر(ص) و علی(ع). لبخند تو بر لبهای خونگرفته، گواه شادمانیت از تحقّق راز دیروزین بود. در عظمت و بزرگی تو همین بس که امام موعود اینگونه سلامت میدهد:
السلام علی عمّاربن ابی سلامه الهمدانی.
تبار ونژاد
عمار بن ابوسلامه بن عبدالله بن عمران بن راس بن دالان ابوسلامه همدانی دالانی. بنی دالان شاخه ای از همدانیان بودند. عمار در کوفه زندگی می کرد.
زمان پیوستن به اباعبدالله
غروب روز دوم محرم،پس از ورود اباعبدالله به کربلا به امام پیوست و در رکاب او تا شهادت در کربلا بود.
نحوه شهادت
در حمله نخستین و تیرباران سپاه عمرسعد به شهادت رسید.
سن
حدود ۵۶سال
ویژگی ها وفضایل
سوابق درخشان مبارزاتی، درک محضر پیامبر در کودکی، یاور امیرمومنان در جنگ های جمل، صفین و نهروان، شجاع و سوارکار و رزمنده، صبور و بصیر، دین شناس، شیفته اهل بیت، یاور امام مجتبی(ع)
نام در زیارت نامه ها ومنابع
در زیارت ناحیه آمده است:السلام علی عماربن ابی سلامه الهمدانی.
در منابع معتبر مانند:مناقب:ج۴،ص۱۱۳،ابصارالعین:ص۷۹،جامع الرواه:ج۱،ص ۶۱۱،تنقیح المقال:ج۲، ص۳۱۷،انصارالحسین:ص۱۰۰،معجم الرجال الحدیث:ج۱۲، ص ۲۴۹،اصابه:ج۵،ص۱۱۳،حدائق الوردیه:ص۱۲۲،رجال طوسی:ص۷۸و به وی اشاره شده است.
رجز
رجزی را به وی نسبت ندادهاند.
اطلاعات دیگر
- او در نخیله تصمیم به قتل عبیدالله بن زیاد گرفت که موفق نشد.
- در جنگ جمل در منزل ذی قار با علی(ع)گفت وگویی دارد که نشان ایمان عمیق اوست.
- ابن حجر(الاصابه:ج۵،ص۱۰۷)او را از یاران پیامبر واز بهره مندان محضر وی دانسته است.
- در حدائق الوردیه(ص۱۲۲)نام وی عمار بن ابوسلامه غالانی آمده است.
معرفی عمار بن ابی سلامه دالانی در منابع فارسی موجود در کتابخانهی تخصصی مؤسسهی فرهنگی هنری فرهنگ عاشورا- دزفول:
نام کتاب | مؤلف | صفحات |
آیینهداران آفتاب | دکتر محمدرضا سنگری | ۵۴۲ |
شهدای صدراسلام و شهدای کربلا | سید علیاکبر قرشی | ۱۵۵ |
قطعهای از بهشت | علینجاتی(سیرجانی) | ۲۹۳ |
واقعهی کربلا | شیخ عباس قمی | ۲۲۹ |
تاریخ زندگانی امام حسین(جلد۲) | عمادالدین حسین اصفهانی | ۱۳۱ |