خانه / چهره ها در منابع / نصر بن ابی نیزر

نصر بن ابی نیزر

نصر بن ابی نیزر

از شهیدان نبرد نخستین

عزیزم نصر، این خانواده خاندان رحمت و معرفت و ناشران فرهنگ قرآن عزیزند. رستگاری، فرجام زندگی آنانی‌ است که با اینان همراهند.

زادگاه من حبشه است، من آشنای فضای اشرافی کاخ نجّاشی‌ام. روزگاری پدرم مهاجرانی را که از مکّه به حبشه آمده بودند پناه داد. و با شنیدن آیات قرآن محو شوکت شگفت وحی محمّدی(ص) گشت. پدر از کودکی با رسول خدا دیدار کرده و اسلام را پذیرفته بود.

-پدر جان، من دل به این دل‌سپردگان محبوب داده‌ام و همه‌ی هستی من پروانه‌ی این شعله‌های آسمانی است. من عاشقم و رسم عاشقان سرسپردگی است. من آن روز را هرگز از یاد نمی‌برم، آن روز که مولایم علی به دیدارم آمد. از من طعامی طلب کرد و من با شرمساری تمام به اندک توشه‌ای که همراه داشتم مهمانش کردم. مولا پس از غذا به درون قناتی که در آن نزدیکی بود رفت و به کندن مشغول شد و دمی بعد ترنم آبی که از زیر کلنگ جستن گرفت به گوشم رسید. امام نام این آب جوشان را ابانیزر نهاد. از آن روز نام من با این چشمه همراه شد. فرزندم، حسین نیز چون علی است. مبادا رهایش کنی؛ در تاریکی زمان با او باش.

نصر، در آستانه‌ی چهل و پنج سالگی بود که با مولایش از مدینه به مکّه سفر کرد. در طواف کعبه می‌خواند:

-مگر در روزگار ما نعمتی فراتر از حسین هست؟ می‌شناسندش و همراهی نمی‌کنند. وای بر آنان.

نصر، نصرت فرزند پیامبر را کمر بسته بود و منزل به منزل پا‌به‌پای یاران سلحشور به کربلا رسید. کربلا نامی که برای او بیگانه نبود. او بارها این روایت پیامبر را از پدر شنیده بود که:

-إن ابنی یقتل بأرض من ارض العراق اَلا فمن شَهدهُ فلینصره.

پس از شب عاشقانه‌ی تهجّد و ترنّم، صبح‌گاهان بر اسب خویش نشست. شمشیر صیقل‌خورده در کف او بی‌قراری می‌کرد و جان روشن او بی‌تاب‌تر از روزن تن، سر می‌کشید و سر پریدن داشت.

به اشارت عمرسعد تنی چند از سپاهیان کوفه مأموریت پی‌کردن اسب نصر را عهده‌دار شدند. وقتی باران تیر آغاز شد کمان در پی کمان کشیده می‌شد تا اسب سوار، شکسته شود. تیرهای نشسته بر بدن اسب و چند شمشیر کاری، باره را فرو افکندند. نصر پیاده می‌جنگید. «یا محمّد(ص)» گویان شرر در خرمن خسان افکنده بود. ساعتی بعد از تیرباران، در میان لاله‌های پرپر شده‌ی باغ عاشورا نصر نیز به معراج آسمان رفت. دمی بعد گونه‌ی امام بر گونه خونین او بود. یاران همراه نیز با دیدن چشمه‌های خونی که از بدن نصر تراویده بود، پدرش را یاد می‌کردند و می‌گفتند: مرحبا به فرزند تو ای ابانیزر. مرحبا به نصر که همه‌ی چشمه‌های وجودش را به حسین بخشید.

برگرفته از کتاب آینه داران آفتاب تألیف دکتر محمدرضا سنگری

تبار ونژاد

اهل حبشه و از نوادگان نجاشی بوده است.

زمان پیوستن به اباعبدالله

از مدینه به مکه و از مکه تا کربلا همراه اباعبدالله بود.

نحوه شهادت

پس از پی شدن اسبش، در حمله اولی به شهادت رسید.

سن

حدود ۴۵-۴۰سال

ویژگی ها و فضایل

وفادار به اهل بیت(ع)،سوارکار شجاع،قاری قرآن و عالم به معارف دینی،دشمن شناس،زاهد،مخلص وپاکباز،با وقار و منش کریمانه.

نام در زیارت نامه ها ومنابع

در زیارت نامه ها نامی از او به میان نیامده است اما در کتب و مقاتل معتبر مانند: کامل:ج۳،ص۲۰۷، مناقب آل ابی طالب:ج۳،ص۳۵۱،وسیله الدارین:ص۱۹۹،مستدرکات علم رجال الحدیث:ج۸،ص۶۴، الاصابه:ج۷،ص۱۹۵،منتهی الامال:ج۱، ص۳۵۳، ابصارالعین:ص۵۴،معجم البلدان:ج۶، ص۲۵۲ از وی یاد شده است.

رجز

رجزی را به وی نسبت نداده‌اند.

اطلاعات دیگر

او به سه امام علی بن ابی طالب،امام مجتبی و امام حسین وحضرت فاطمه(ع) خدمت کرده بود.

معرفی نصر بن ابی نیزر در منابع فارسی موجود در کتابخانه‌ی تخصصی مؤسسه‌‌ی فرهنگی هنری فرهنگ عاشورا- دزفول:

نام کتاب مؤلف صفحات
آیینه‌داران آفتاب دکتر محمدرضا سنگری ۴۹۹
سه مقتل گویا عبدالرحیم عقیقی بخشایشی ۹۵
قطعه‌ای از بهشت علی‌نجاتی(سیرجانی) ۲۹۷
تاریخ زندگانی امام حسین(جلد۲) عمادالدین حسین اصفهانی ۱۵۰-۱۴۹

telegram

همچنین ببینید

خورشید جوانان؛ شرح زندگانی و کرامات حضرت علی اکبر(ع)

نام کتاب: خورشید جوانان؛ شرح زندگانی و کرامات حضرت علی اکبر(ع) مؤلف: سید محمد حسینی ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.