نقش رسول الله (ص) در تربیت حسنین(ع)
سنینی که فرزندان فاطمه(س) در پرتو تربیت پیامبر(ص) قرار داشتند، دوران کودکی و یا ابتدای نوجوانی آنان بوده است. یعنی دوره ای که از ادوار مهم حیات انسانی است. چرا که عمده ی شخصیت انسان در همین سنین شکل می گیرد. در این نوع رابطه پیامبر(ص) با حسنین(ع) از بدو تولدشان تا زمان وفات پیامبر(ص) موضوعات مختلفی قابل بررسی است[۱].
نخستین آموزش های پیامبر(ص) به حسنین(ع) تعلیم تکبیر و آموزش نماز است و اولین کلماتی که حسنین(ع) آموختند، الله اکبر بوده است. پیامبر(ص) بعد از آموزش و القای تکبیر، نماز را به حسنین(ع) آموخت به طوری که از همان سنین کودکی و آغاز راه رفتن، آن دو پشت سر رسول الله(ص) می ایستادند و از او نماز می آموختند. حسنین(ع) که کودکانی دو یا سه ساله بودند کنار پیامبر(ص) به نماز خواندن او گوش میدادند و در این هنگام بود که پیامبر عالی ترین ابراز محبت خود را در حق آن دو روا می داشت[۲].
توجه ویژه امام(ع) به رسول الله(ص)
علاقه و رابطه ی پیامبر(ص) و امام حسین(ع) متقابل بود به طوری که امام(ع) آن حضرت را پدر می خواند و با گفتن«یا أبه» به نشاط روحی آن حضرت می افزود.
امام(ع) شخصیت پیامبر(ص) را اسوه ی خویش قرار داده و همیشه منش و روش آن حضرت در دیدگانش مجسم بود.
از علی(ع) روایت شده که فرمود:«حسن(ع) در زمان رسول خدا(ص) مرا «اباالحسن» صدا می زد و حسین مرا«اباالحسن» می خواند و هر دو رسول خدا(ص) را پدر صدا می زدند. چون رسول خدا(ص) از دنیا رحلت فرمود، آنان مرا پدر خواندند»[۳].[۴]
زندگی سیاسی امام(ع) در روزگار رسول الله(ص)
داستان مباهله
این که رسول الله(ص) حسنین(ع) را برای مباهله به همراه خود بیرون برد یک مسأله عادی نیست، بلکه کاملاً به شخصیت این دو بزرگوار مربوط میشود. رسول الله(ص) به جامعهی مسلمانان نشان می دهد که حسنین(ع) مصداق حقیقی و مثل اعلی و نمونه ی عالی خلاقیت و سازندگی اند و این دو بزرگوار فرزندان رسول الله(ص) هستند که به بالاترین درجات رشد و کمال رسیده اند. آوردن حسنین(ع) برای مباهله به عنوان پسران رسول الله(ص) هر چند فرزندان دختر گرامی او فاطمه(س) بودند از دلالتی مهم و معنایی ژرف و عمیق برخوردار است.[۵]
گواهی حسنین(ع) بر نوشته ثقیف
رسول اکرم(ص) به هیأتی که از طائف به مدینه آمدند، نوشتهای داد و علی(ع) و حسنین(ع) را بر آن شاهد گرفت. رسول خدا(ص) برای اعضای هیأت نمایندگی ثقیف در حیاط مسجد خیمه ای زد تا قرآن را بشنوند و مردم را در موقع نماز ببینند. خالد بن سعید بن عاص و خالد بن ولید نیز حضور داشتند. اما رسول الله(ص) فقط علی(ع) و دو فرزندش را که در سنین خردسالی بودند به گواهی گرفت.[۶]
بیعت رضوان
قبل از صلح حدیبیه مهاجرین و انصار با پیامبر(ص) بیعت کردند. در میان مسلمانان حسنین(ع) که کودکان خردسالی بودند نیز شرکت داشتند. شرکت دادن دو طفل خردسال در این ماجرای تاریخی از سوی رسول الله(ص) چیزی جز نشان دادن عظمت و اثبات حقانیت و بزرگی آنان نیست. پیامبر اکرم(ص) می خواست در این مرحله از مصاف حق با باطل، آنان را که همیشه معیار حق و حقیقتند معرفی کند. آنان همراه دیگر مسلمانان در بیعت رضوان شرکت داشتند.[۷]
شهادت جانگداز فاطمه(س)
امام حسین(ع) در زمان شهادت مادر نزدیک به هفت سال از عمر خود را سپری کرده بود و اگر پایان دوران طفولیت و کودکی افراد را هفت سال قرار دهیم، آن حضرت(ع) نیز در ایام وفات مادرش دوران کودکی را پشت سر گذاشته و آماده می شد تا در دوران نوجوانی، مسئولیت مهم تری در زندگی را بر عهده گیرد.
در دوران پس از رحلت مادر، تربیت کودکان در دستان علی(ع) قرار گرفت و او با شکیبایی و بردباری خود توانست بحران روحی فرزندان فاطمه(س) را که در طول سه ماه، مصیبت جد بزرگوارشان، محرومیت و مظلومیت پدر و مادر و سرانجام شهادت مادر را به چشم دیده بودند، برطرف نموده و به آنان نشاط تازه ای ببخشد.[۸]
امام(ع) در روزگار امام علی(ع)
خلافت ابوبکر کمی بیش از دو سال به طول انجامید و در طول این مدت حسنین(ع) در دوران کودکی به سر می بردند و تحت تربیت پدر بزرگوار خود قرار داشتند. علی(ع) در صحنه ی سیاست، نقش غیر فعالی داشت و اگر چه مقبولیت حکومت ابوبکر را پذیرفته بود و با او بیعت نموده بود، اما مشروعیت خلافت ابوبکر را هرگز نپذیرفته بود.[۹]
در مدت ده سال حکومت عمر، که فعال ترین و پرحادثه ترین دوران تاریخ اسلام بود و جالب ترین فتوحات در کشور ایران و آسیای صغیر به وقوع پیوست و همه اصحاب برجسته ی پیامبر(ص) در آن شرکت داشتند، علی(ع) همچنان کنار ماند و هیچ گونه مقامی را در زمان حکومت عمر چون زمان ابوبکر بر عهده نگرفت؛ و حتی در لحظه تاریخی تسلیم بیت المقدس، تنها علی(ع) از صحنه غایب بود.
فرزندان علی(ع) نیز در هیچ فتحی در زمان عمر شرکت نکردند و در کنار پدر به کار تربیتی مشغول بودند. البته باید توجه داشت که علی(ع) با عمربن خطاب نیز برای حفظ اتحاد و یکپارچگی امت بیعت کرد و به عنوان امین ترین مشاور خلیفه به شمار می آمد اما در کارهای حکومتی حضوری فعال نداشت.
عمر پس از ده سال حکمرانی، بر اثر جراحتی که از خنجر غلام پارسی دیده بود، در بیست و ششم ذی حجه سال بیست و سوم هجرت درگذشت.[۱۰] وی در بستر مرگ، انتخاب خلیفه را به شش نفر از اصحاب رسول الله(ص)، از مهاجرین اولیه، محدود ساخت. علی(ع) باز شاهد بود که چگونه حقش از بین می رود.[۱۱]
نشر احادیث پیامبر(ص)
حسنین(ع) در کنار پدر به نشر احادیث رسول الله(ص) پرداختند. نقل است که امام حسن(ع) فرزندان خود و برادرش را جمع کرد و فرمود:«یا بُنَیَّ وَ بَنی أخی، إِنَّکُم صِغارٌ قَومٍ وَ یُوشَکُ أن تَکُونُوا کُبارَ آخَرینَ فَتَعَلَّمُوا العِلمَ فَمَن لَم یَستَطِع مِنکُم یَحفِظَهُ فَلیَکتُبهُ وَلیَضَعهُ فی بَیتِهِ[۱۲]؛ ای فرزندان و برادرزادگانم امروز شما کودکان قومی هستید که به زودی نسل بعدی آن خواهید بود. پس دانش بیاموزید و هر کدام از شما که نمی تواند روایت نقل کند، آن را بنویسید و در خانه اش نگه داری کند»[۱۳].
حسنین(ع) موضع بسیار مهمی در قبال شیخین اتخاذ کردند. روزی امام حسن(ع) که کودک خردسالی بود به مسجد رسول الله(ص) وارد شد و خود را به جایگاه رسول الله(ص) که ابوبکر بر آن نشسته بود رساند و فرمود:«از منبر پدرم فرود آی» ابوبکر گفت:«راست گفتی این منبر پدر توست نه منبر پدر من[۱۴]» حسین(ع) نیز در موضعی کاملاً مشابه با خلیفه دوم برخورد میکند. این موضع گیری حسنین(ع) مبارزه طلبی عمیقی برای سلطه ی حاکم به شمار می رفت آن هم در دقیق ترین و خطیرترین مسأله یعنی امامت مسلمانان.[۱۵]
عصر خلافت پدر
الف) جنگ جمل
کامل سلیمان می نویسد:«امام علی(ع) در جنگ جمل، میمنه ی سپاه را به پسرش امام حسن(ع) و میسره ی سپاه را به حسین(ع) و پرچم را به دست محمدبن حنفیه داد.»[۱۶]
ابن شهر آشوب می نویسد:« شهامت و شجاعت حسن بن علی(ع) وی را در جنگ جمل به خط مقدم در کنار پدر کشانده بود. او گاه گاه صف دشمن را می شکافت و در قلب سپاه دشمن پیش می رفت و آنان را به خاک و خون می کشید تا جایی که بر بسیاری از یاران امام علی(ع) سبقت می جست[۱۷]»[۱۸].
ب) جنگ صفین
حسن بن علی(ع) بعد از پدر خطبه ی جهادیه خواند و مردم را بر علیه معاویه تشویق و ترغیب نمود. به دنبال او برادرش حسین(ع) نیز جهت دعوت مردم کوفه برای جهاد به خطبه ایستاد و آنچنان که سزاوار بود خدا را ستود و فرمود:«ای مردم کوفه! شما دوستان بزرگوارید، شما (چون) لباس زیرین(خودی) هستید، نه (چون) لباس رو(بیگانه). پس در احیای آنچه در میان شما از بین رفته و آسان ساختن آنچه بر شما سخت افتاده است بکوشید.
بدانید! شر جنگ چابک و مزه اش بسیار ناپسند است، در حالی که جرعه هایش(به ناچار) سرکشیدنی است. پس هر که آمادهی آن شود و ساز و برگ خود را برای آن آماده کند و در گرماگرم پیکار از زخمهایش ننالد، مرد میدان نبرد است و هر که پیش از فرارسیدن وقت مناسب و تلاش آگاهانه در راه آن به آن پیشی گیرد او را سزد که به مردم خود سودی نرساند اگر چه خویش را نابود کند. از خدا می خواهیم با توانی که دارد شما را به دستجات فراوان پشتیبان باشد.[۱۹]»
چون حضرت(ع) آهنگ جنگ با معاویه را کرد، به او اطلاع دادند که فرات در محاصره ی نیروهای معاویه است. امام علی(ع) سوارانی را برای رفع مانع فرستاد، نتوانستند. بار دیگر پسرش حسین(ع) را با شماری از سپاهیان، مأمور فتح فرات کرد. امام حسین(ع) در همان مراحل مقدماتی صفین، در گرفتن مسیر آب از دست شامیان نقش داشت. وی به روش پدرش به دشمن یورش برد و در اندک مدتی آنان را شکست داد و به عقب نشینی وادار کرد و آب را به تصرف سپاه خود درآورد و بر کنار رودخانه، خیمه ای برافراشت و لشکریان را در آن مستقر کرد و خود نزد پدر بازگشت. امام علی(ع) پس از آن پیروزی فرمود:« هذا اول فتح ببرکۀ الحسین(ع)[۲۰]»: پس از آن گریست. سپاهیان و همراهان عرض کردند:«ای امیر مؤمنان! این نخستین فتحی بود که به برکت فرزندت نصیب ما گردید. جای ابراز خوشحالی و شکر است.» آن حضرت فرمود:«همین طور است که می گویید، و لیکن من به یاد روزی افتادم که وی را در سرزمین کربلا لب تشنه می کشند».[۲۱]
امام علی(ع) سپس به سوی شام حرکت کرد و در صفین دو لشکر رو به روی هم قرار گرفتند و در صفر سال سی و هفتم هجری بین سپاه امام علی(ع) و معاویه نبرد آغاز شد. در این نبرد امام(ع) میمنه سواران را به امام حسن(ع) و امام حسین(ع) سپرد.[۲۲]
حسنین(ع) از همان روز اول پیکار در کنار پدر شانه به شانه او می جنگیدند. حضور پر برکت آنان در میان لشکریان علی(ع) نقش تعیین کننده ای داشت. سخنان آتشین آن ها در موقعیت های گوناگون سرنوشت ساز بود و نیز رزم شجاعانه و بی امانشان در صحنهی نبرد ممتاز بود. آنان آن چنان دلاورانه در مقابل دشمن به نبرد می پرداختند که علی(ع) به اصحابش فرمود:«جلوی حسنین(ع) را بگیرید و نگه دارید، مبادا با مرگ شان مرا در هم بکوبند. من از مرگ این دو جوان امتناع می ورزم. اینان نسل پیامبر(ص) هستند و نسل او باید باقی بماند.»[۲۳]
حسین(ع) به جناح چپ و راست دشمن حمله می کرد و از پدر دفاع می نمود و تن خود را سپر می کرد تا مانع اصابت تیرهایی باشد که از پشت سر و فراز شانه های پدر می گذشت.
امام علی(ع) که خوش نداشت به فرزندان فاطمه(س) آسیبی برسد، چون یکی از این دو، خود را سپر قرار می داد دست آن ها را می گرفت و پیش رو یا پشت سر خویش می افکند. اما آن دو دلاورانه می جنگیدند و با شمشیر خود از پدر دفاع می کردند.[۲۴] حسنین(ع) در جنگ ها نقش حساسی را بر عهده داشتند و علاوه بر مشاورت پدر، فرماندهی بسیاری از نیروها را بر عهده می گرفتند و به بسیاری از کارهای مهم و سرنوشت ساز مأموریت می یافتند.[۲۵]
در دوران امامت امام حسن(ع)
پس از امام علی(ع) مردم با امام حسن(ع) بیعت کردند. آغاز امامت و خلافت امام حسن(ع) در بیست و یکم رمضان سال چهلم هجری بود.
امام حسن(ع) از نخستین روزهای خلافت با دشواری های زیادی روبه رو بود. اصلی ترین مشکل، شام و حاکم آن، معاویه بود. مشکل دیگر عدم همراهی مردم عراق برای تجهیز و مقابله با ارتش معاویه بود. اختلافات و سستی هایی در جبهه خودی ایجاد شده بود که باعث شد معاویه و عُمالش فرصت تجهیز نیرو و ایستادن در مقابل امام حسن(ع) را پیدا کنند. معاویه با لشکر خود به عراق آمد و در منطقه ای به نام مَسکِن موضع گرفت. لشکر عراق از نخیله به سوی مسکن حرکت کرد. فرماندهی آن با عبیدالله پسر عباس بن عبدالمطلب بود. امام حسن(ع) خود به طرف مداین رفت. لیکن هر روز حادثه ی تازه ای در اردو پدید می آمد. یک روز خبر می رسید که عبیدالله سپاه را رها کرده است و قیس فرماندهی سپاه را بر عهده گرفته است. یک روز خبر دادند که قیس بن سعد بن عباده کشته شده است. با پخش این اخبار شورش در لشکریان برخاست. مردم به خیمه ی امام ریختند و آن چه در خیمه بود غارت بردند تا آن جا که زیرانداز را هم از زیر پای او کشیدند و چون به راه افتاد تا از ساباط به مداین برود در بین راه به او حمله بردند و ران او را با کلنگی شکافتند. امام(ع) به خانه ی مسعود ثقفی عموی مختار والی مدین رفت. در این موقعیت نیز بسیاری از نزدیکان اندیشه خیانت و تسلیم امام را به معاویه داشتند. امام حسن(ع) وقتی بی وفایی و خیانت برخی از نزدیکان را دید مقاومت را بی فایده تشخیص داد و مجبور به صلح گردید. امام(ع) با توجه به این وضع نابسامان و حوادث خطرناک، عواقب جنگ با معاویه را از نظر گذرانید و نتایج شوم و سیاه و خطرناکی را که برای اسلام و مسلمین پیش می آمد بررسی کرد و دریافت که از میان این همه سپاهی فقط اندکی به حمایت او برمی خیزند و این گروه، خاندان پیامبر(ص) و عده ای از صحابه ی وفادار رسول خدا(ص) و شاگردان علی(ع) هستند. اگر اینان کشته شوند همه ی معنویت اسلام از بین می رود و کیان دین و پایگاه آیین درهم کوبیده می شود. این گروه اندک توانایی گسترش حقایق دین را دارند و از قربانی شدن آنان هم سودی نصیب اسلام نمی شود، زیرا معاویه خواهد توانست با فریبکاری، این گروه پاک را به نافرمانی و اخلال در نظم و امنیت همگانی متهم سازد و جنگ با اینان را برای حفظ کیان اسلامی و امنیت مسلمین واجب شمارد. چنین بود که امام مصلحت را در صلح دید[۲۶].
در این شرایط امام حسین(ع) نیز راهی بهتر از صلح نمی شناخت و مردم را به اطاعت از برادرش دعوت می کرد. امام حسین(ع) شاهد ظلمها، محنتها و تعدیهایی بود که از طرف دنیاپرستان متجاوز به برادرش وارد می شد. سختی ها و مصایبی که به این بزرگوار می رسید، بسیار متنوع و فراوان بود. امام حسین(ع) به خوبی می دانست که با سپاهیان از هم پاشیده و خائن و تبهکار هرگز نمی توان با معاویه جنگید و پیروز شد و اقدام برادرش را در پذیرش صلح تأیید می کرد و با او مخالفتی نداشت. او تا پایان زندگی برادرش در کنار آن حضرت(ع) بود و همانند او در مدینه زیست. او مقام برادرش را بزرگ می شمرد و هرگز بر خلاف نظرش رفتار نمی کرد و با او مخالفتی نداشت. زمانی که شیعیان افراطی از موضع صلح امام حسن(ع) ناراحت شدند، به سراغ امام حسین(ع) آمده و از او خواستند تا رهبری آنان را در دست گیرد. امام(ع) فرمود: «اکنون عقیده ی من چنین نیست. تا زمانی که معاویه زنده است در خانه هاتان بنشینید و از کاری که به شما ظنین شوند، پرهیز کنید[۲۷].»
اشاره ی امام به زنده بودن معاویه، نشانگر آن است که امام(ع) نیز به شرایطی که منجر به مسأله ی صلح شده، واقف بوده است. از هنگام شهادت امیرالمؤمنین علی(ع) تا هنگام شهادت امام حسن(ع) منصب امامت و عصمت برای امام حسن(ع) بوده است و حسین(ع) با توجه به برخورداری از مقام عصمت هرگز به خود اجازه ی مخالفت نمی داده است. از لحاظ منابع معتبر تاریخی اهل سنت این موضوع بسیار روشن است که حسین(ع) پس از رحلت امام حسن(ع) هم چنان به پیمان صلح با معاویه پایبند بود. پس از شهادت امام حسن(ع) گروه های بسیاری از مردم کوفه بارها برای امام حسین(ع) نامه نوشتند و او را برای رفتن به کوفه و قیام فراخواندند، امام حسین(ع) هیچ دعوتی را نپذیرفت و برای آنان نوشت: «برادرم در هر چه انجام می داد، خداوندش موفق و استوار می داشت. در خانههای خود کمین کنید و آرام گیرید و تا هنگامی که معاویه زنده است از این که مورد بدگمانی او قرار گیرید، بپرهیزید…[۲۸]» گروهی دیگر که از پذیرفته شدن خواستهی خود از سوی امام حسین(ع) ناامید شدند، به محمد بن حنفیه مراجعه کردند و از او خواستند که همراه ایشان قیام کند. محمد نپذیرفت و موضوع را به امام حسین(ع) گزارش داد. امام(ع) فرمود:«آنان می خواهند در پناه نام ما به نان برسند…[۲۹]»
پس از مرگ معاویه و حرکت امام(ع) به سوی عراق، وقتی جابر بن عبدالله به امام حسین(ع) عرض کرد: نظر من این است که چون برادرت صلح کنی. امام(ع) فرمود:«صلح برادرم با معاویه به امر خدا و رسول خدا(ص) بود و مخالفت من با یزید هم به امر خدا و رسول اوست»[۳۰].
[۱]. محمد زاده، مرضیه، حسین بن علی(ع)، امام شهدا،نشر مجتمع فرهنگی عاشورا،تهران، چاپ اول، ۱۳۸۸ ،ص۱۴۵٫
[۲]. محمد زاده، مرضیه، حسین بن علی(ع)، امام شهدا، پیشین ،ص۱۴۶٫
[۳]. گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم،فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)،پیشین، ص۶۱٫
[۴]. محمد زاده، مرضیه، حسین بن علی(ع)، امام شهدا، پیشین ،ص۱۴۶٫
[۵]. محمد زاده، مرضیه، حسین بن علی(ع)، امام شهدا، پیشین، ص۱۵۸٫
[۶]. محمد زاده، مرضیه، حسین بن علی(ع)، امام شهدا، پیشین، ص۱۵۸-۱۵۹
[۷]. محمد زاده، مرضیه، حسین بن علی(ع)، امام شهدا، پیشین، ، ص۱۵۹٫
[۸]. محمد زاده، مرضیه، حسین بن علی(ع)، امام شهدا، پیشین، ، ص۱۸۲٫
[۹]. محمد زاده، مرضیه، حسین بن علی(ع)، امام شهدا ، پیشین ،ص۱۸۵٫
[۱۰]. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۹ به نقل از حسین بن علی(ع) امام شهدا، مرضیه محمد زاده، ص۱۸۶٫
[۱۱]. محمد زاده، مرضیه، حسین بن علی(ع)، امام شهدا، پیشین، ص۱۸۶-۱۸۷٫
[۱۲] . بحارالانوار، پیشین، ج۲، ص۱۵۲٫
[۱۳]. محمد زاده، مرضیه، حسین بن علی(ع)، امام شهدا، پیشین ، ص۱۸۹٫
[۱۴] . انساب الاشراف، ج۳، ص۲۶؛ الصواعق المحرقه، ص۱۷۵؛ تاریخ الخلفاء، ص۸۰ به نقل از حسین بن علی(ع) امام شهدا، ص۱۸۸٫
[۱۵]. محمد زاده، مرضیه، حسین بن علی(ع)، امام شهدا، پیشین ، ص۱۹۰-۱۹۱٫
[۱۶] . الحسن بن علی دراسۀ و تحلیل، ص۳۵ به نقل از حسین بن علی(ع) امام شهدا، ص۲۱۱٫
[۱۷] . ر.ک: ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام( لابن شهرآشوب)، نشر علامه، قم، ۱۳۷۹ ق، چاپ اول، ج۴، ص۲۱٫
[۱۸]. محمد زاده، مرضیه، حسین بن علی(ع)، امام شهدا، پیشین ، ص۲۱۱٫
[۱۹] . گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم،فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)،پیشین، ص۱۶۹٫
[۲۰] . بحارالانوار، ج۴۴، پیشین ،ص۲۶۶ .
[۲۱]. وقایع عاشورا، ص۸۰، به نقل از حسین بن علی(ع) امام شهدا، ص۲۱۲-۲۱۳٫
[۲۲] . الفتوح، ص۵۳۴، به نقل از حسین بن علی(ع) امام شهدا، ص۲۱۳-۲۱۲٫
[۲۳] . نهج البلاغه، خطبه۲۰۷، به نقل از حسین بن علی(ع) امام شهدا ، ص۲۱۵٫
[۲۴] . پیکار صفین، ص۳۴۰، به نقل از حسین بن علی(ع) امام شهدا، ص۲۱۵٫
[۲۵]. محمد زاده، مرضیه، حسین بن علی(ع) امام شهدا ، ص۲۱۵-۲۱۶٫
[۲۶] . محمد زاده، مرضیه، حسین بن علی(ع)، امام شهدا،پیشین ، ص ۲۳۳تا ۲۳۵٫
[۲۷] . اخبارالطوال، ص ۲۶۹، به نقل از حسین بن علی(ع) امام شهدا ، ص۲۳۳٫
[۲۸] . اخبارالطوال، ص ۲۶۹ به نقل از حسین بن علی(ع) امام شهدا ص۲۳۵٫
[۲۹] . الطبقات الکبری، ج۵،ص۸، به نقل از حسین بن علی(ع) امام شهدا ، ص۲۳۵-۲۳۳٫
[۳۰]. نفس المهموم، ص۳۸ به نقل از حسین بن علی(ع) امام شهدا ، ص۳۳۹-۳۴۰