خانه / زندگی نامه مختصری از امام حسین / بخش دوم:خصوصیات ظاهری، فضایل اخلاقی و رفتاری

بخش دوم:خصوصیات ظاهری، فضایل اخلاقی و رفتاری

شمایل

شبیه ترین مردم به پیامبرخدا(ص)

امام علی(ع): هر کس خوش دارد به کسی بنگرد که شبیه ترین گردن تا صورت را به پیامبر(ص) دارد، به حسن بن علی بنگرد، و هر کس خوش دارد به کسی بنگرد که شبیه ترین گردن تا روی پا را از نظر شکل و رنگ به پیامبر خدا(ص) دارد، به حسین بن علی(ع) بنگرد.

شبیه ترین مردم به فاطمه(ص)

محمد بن حنفیه، از امام حسن(ع) نقل می کند که: حسین بن علی(ع)، شبیه ترین مردم به فاطمه(س) است و من، شبیه ترین مردم به خدیجه ی کبری هستم.

شبیه ترین مردم به موسی(ع)

امام کاظم(ص) می فرماید: امام حسن(ع) از سر تا ناف، شبیه ترین مردم به موسی بن عمران(ع) بود و حسین(ع) از ناف تا پا، شبیه ترینِ مردم به موسی بن عمران(ع) بود.[۱]

 

مناقب امام حسین(ع)

اخلاق اجتماعی امام حسین(ع)

اخلاق اجتماعی امام حسین(ع) مجموعه­‌ی بینش­‌ها، ارزش­‌ها و هنجارها را در خود جای داده و به انبساط در آورده است و می تواند در قالب یک الگوی فکری، روحی و رفتاری به جامعه ی اسلامی ارائه شود. سیدالشهداء(ع) و یاران او با اخلاق اجتماعی، گفتار و پندار خویش بهترین زمینه و طریق مدیریت اجتماعی را به بشریت نشان داده و با تعلیم صحیح رفتاری جریان بالنده‌ای از بینش، شعور و شناخت را نیز به همه­‌ی انسان ها عرضه نمودند.

اخلاق اجتماعی امام حسین(ع) را می توان در قالب این نمونه ها مورد بررسی قرار داد: بزرگواری در کودکی، ارزش پاسخ دادن به دعوت مؤمن، ادب در برابر خلائق، برطرف کردن مشکل مؤمن، مدارا نمودن با دیگران، صله رحم(ارتباط نزدیک و صمیمی با خویشاوندان) و…[۲]

برطرف کردن مشکل مومن(سخاوت)

یکی ارزش‌­های اخلاقی در زندگی اجتماعی، برطرف کردن نیاز نیازمندان و مشکلات مؤمنین است، که به عینیت در روش اخلاقی و زندگانی امام حسین(ع) هویدا بود. امام حسین(ع) آنچنان ارزشی در این زمینه قائل بود که به جدیت تلاش می کرد و می فرمود: برطرف کردن نیاز مسلمانان به مثابه‌ی عبادت خداوند در روز و شب می باشد و ایشان در حدیثی دیگر به منظور آشکار نمودن ارزش برطرف کردن نیاز برادر مسلمان به نقل از پدر بزرگوارشان حضرت علی(ع) فرموده­‌اند:«سَمِعتُ أبی امیرالمؤمنین(ع) یقول: قال رسول الله(ص) من سعی فی حاجه أخیه المؤمن فکأنَّما عَبَدَالله تسعهَ آلافِ سَنَهٍ صائماً نهارُهُ، قائماً لیله؛ من از پدرم امیرالمؤمنین(ع) شنیدم که از رسول خدا(ص) نقل می­کرد که فرمود: کسی که برای برطرف کردن نیاز برادر مسلمان خود تلاش کند گویا خدا را هزار سال عبادت کرده است بلکه روزها را روزه دار و شب­ها را به شب زنده‌­داری گذرانده باشد[۳]

نمونه هایی از گره گشایی از کار مؤمنین توسط امام حسین(ع)

-گفته شده روزی امام حسین(ع) به دیدن اُسامه بن زید رفت، اسامه بیمار و افسرده بود و به شدت اظهار غم و اندوه می کرد. امام(ع) علت آن را پرسید. گفت: «شصت هزار درهم بدهکار هستم». امام(ع) فرمود:«من بر عهده می گیرم». اسامه گفت:«من بیم دارم که قبل از پرداخت بدهی خود از دنیا بروم». امام(ع) فرمودند:«قبل از آن که مرگت فرا رسد، دین تو را پرداخت خواهم کرد» و همین کار را کرد.[۴]

-ابن عساکر در تاریخ دمشق آورده است که شخص فقیری از اطراف به مدینه آمده و در حالی که قدم می زد خود را به خانه ی امام حسین(ع) رسانید و حلقه در را به صدا درآورد و به گفتن این شعر پرداخت:

لم یجب الیوم من رجاک و من         حرَّکَ من دون بابک الحلقه

انت ذوالجود و انت مَعدنه            اَبوکَ قَد کان قاتل الفسقه

ناامید نمی گردد امروز آن کسی که به تو امیدوار باشد و حلقه در خانه تو را حرکت دهد. تو صاحب جود و معدن بخششی و پدرت کشنده فاسقان بود.

حسین(ع) مشغول نماز بود، نماز را کوتاه کرد و خود را به مرد عرب رسانید. همین که در را گشود، مشاهده کرد که فقر و ناتوانی در چهره‌اش نمایان است. پس بازگشته، قنبر را صدا زد و از او پرسید:«از پول مخارج خانه چه قدر نزد تو موجود است؟» قنبر گفت:« ای فرزند رسول خدا! دویست درهم باقی مانده، آن هم به امر شما می بایست بین افراد خانواده ی شما تقسیم کنم.» امام(ع) فرمود:«آن را نزد من بیاور، تا به آن که از دیگران سزاوارتر است بپردازم.» به این ترتیب هرچه بود به شخص فقیر بخشید. سپس امام اشعاری سرود:

خُذْهَا فَإِنِّی إِلَیْکَ مُعْتَذِرٌ             وَ اعْلَمْ بِأَنِّی عَلَیْکَ ذُو شَفَقَهٍ

لَوْ کَانَ فِی سَیْرِنَا الْغَدَاهَ عَصًا             أَمْسَتْ سَمَانَا عَلَیْکَ مُنْدَفِقَهً

لَکِنَّ رَیْبَ الزَّمَانِ ذُو غِیَرٍ             وَ الْکَفُّ مِنِّی قَلِیلَهُ النَّفَقَه

« این را بگیر، من از تو پوزش می خواهم و بدان که من به تو مهربانم. اگر در حرکت ما در این صبحگاهان قدرتی بود(اگر در این روزگار حکومت از آن ما بود) آسمان بخشش ما بر تو ریزان بود. لکن حوادث روزگار متغیر است(و از آن جا که اینک بر ما تنگ گرفته است) دست من کم عطا شده است.»

مرد اعرابی پس از گرفتن عطای امام(ع) گفت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته(نساء/۸۶)»: خدا بهتر می داند که رسالت خود را کجا قرار دهد.

امام حسین(ع)خود برای محتاجان و بی نوایان و بیوه زنان و یتیمان، نان و غذا می برد.

در واقعه کربلا، هنگامی که آثار زخم را بر دوش آن حضرت(ع) مشاهده کردند از امام سجاد(ع) علت را جویا شدند. امام(ع) فرمودند:«پدرم، همواره انبانی از غذا بر دوش خود می کشید و به منزل بیوه و یتیمان و مساکین می برد».[۵]

ارزش پاسخ دادن به دعوت مومن(تواضع)

هر چه معرفت، خداشناسی، توحید، علم و حکمت انسان بیشتر شود تواضع و فروتنی او زیادتر می گردد.

خداوند در قرآن کریم از تکبر به شدت بیزاری جسته و تواضع را مورد مدح و ستایش قرار داده است. مخصوصاً بزرگان دین و زمامداران بیشتر باید به تواضع و فروتنی خو بگیرند و از تکبر دور باشند تا میان آن ها و جامعه، فاصله‌ای به وجود نیاید.

علی(ع) در زمان حکومتش نشان داد که چگونه می توان زمامدار مردم بود ولی مثل آنان زندگی کرد. حسین(ع)که فرزند اوست نیز با مردم زندگی می کرد و از مردم جدا نبود و در نهایت سادگی و تواضع رفتار می کرد.

روزی امام بر گروهی از فقرا می گذشت که تکه‌هایی از نان بر عبایی نهاده می خوردند. آن حضرت بر آن ها سلام کرد. آنان از وی خواستند که با آن ها هم سفره شود. امام دعوتشان را پذیرفت و در کنار آن ها نشست و فرمود:«چنان چه نانی که می خورید صدقه نبود، من با شما هم غذا می شدم ». آن گاه آن ها را به خانه ی خود دعوت کرد. همین که به خانه رسیدند به آن ها غذا و لباس و مبلغی پول داد.

ابن ابی الدینا نقل کرده است:«امام(ع) روزی بر عده ای از مسکینان گذشت که در کلبه ای نشسته و چیزی می خوردند. از امام دعوت کردند که با آن ها در غذا شرکت کند. آن حضرت دعوتشان را پذیرفت و فرمود:«خداوند متکبران را دوست ندارد». پس از خوردن غذا، امام هم از آن ها دعوت کرد که به خانه ی او بیایند. آنان نیز پذیرفتند و به خانه ی امام رفتند. آن حضرت به همسرش رباب فرمود:«هرچه آماده کرده‌ای حاضر کن.»[۶]

ادب و حسن معاشرت

ادب، به حسن معاشرت و اخلاق پسندیده‌ای گفته می شود که هیئت و شکل آن، مورد قبول شرع و عقل واقع گردد. ادب یکی از صفات پسندیده ی انسان به حساب می آید و اسلام نیز اهمیت زیادی به رعایت ادب در زندگی داده است.

حضرت علی(ع) در توصیف ادب می فرماید:

«أَلأدَبُ خَیرُ مِیراثٍ[۷]»: ادب بهترین میراث است.

«أَلأدَبُ یُغنِی عَنِ الحَسَبِ[۸]»: ادب، انسان را از افتخار فامیلی بی نیاز می کند.

از امام حسین(ع) پرسیدند: معنای ادب چیست؟ و انسان با ادب کیست؟ حضرت پاسخ دادند:«هو أَن تَخرُجَ من بیتکَ، فلا تَلقی أحداً إلا رأیتَ له الفَضلَ علیک[۹]» ادب آن است که وقتی از منزل خود بیرون رفتی هر کس را که مشاهده کردی او را از خود بهتر بدانی[۱۰]

آورده‌اند که مردی مستحق از امام حسن(ع) درخواست کمک کرد. امام صد دینار به او داد، همان مرد خدمت امام حسین(ع) رفت و از او درخواست کمک نمود. امام(ع) فرمود:«برادرم به تو چقدر داد؟» مرد پاسخ داد:«صد دینار». امام حسین(ع) به او نود و نه دینار داد و نخواست که با برادرش برابری کرده باشد.

امام باقر(ع) فرموده است:«امام حسین(ع) به احترام امام حسن(ع) در حضور او سخن نمی گفت»[۱۱].

یکی از مواد درسی دانشگاهِ کربلا «ادب» است. حاکمیت روح ادب و احترام نسبت به همدیگر در اردوگاه حسین(ع) به تقویت ایمان و عشق به راهی که انتخاب کرده بودند کمک فراوانی کرده بود.

نمونه ای که در اثبات این نکته می توان از آن یاد کرد، اظهار ادب حرّ بن یزید ریاحی نسبت به حضرت اباعبدالله الحسین(ع) است.

حرّبن یزید ریاحی، فرمانده سپاه هزار نفری دشمن بود. وی مأموریت داشت تا در مسیر کوفه، هر جا کاروان امام(ع) را ببیند، متوقف کند! در منزل«شراف»، سپاه او با امام برخورد کرد، حرّ کوشید تا مأموریت خویش را به انجام رساند، لیکن امام حاضر به پذیرش خواسته‌ی او نشد. این امر سبب شد که امام از دست حرّ ناراحت شود، به طوری که خطاب به حرّ فرمود:«ثَکَلَتکَ اُمُّکَ مَا تُریدُ؛ مادرت به عزایت بنشیند، از ما چه می‌خواهی؟»

حرّ در پاسخ امام گفت: اگر کسی غیر از تو، نام مادرم را بر زبان می آورد، به همین کیفیت پاسخ او را می دادم، اما چه کنم که در حق مادر تو سخنی غیر از تعظیم و تکریم بر زبان نمی توان راند[۱۲].

در آن هنگام، وقت نماز ظهر شد. اباعبدالله الحسین(ع) خطاب به حرّ فرمود:

می خواهی با اصحاب خود نماز بگزاری؟ حرّ ادب را رعایت کرد و پاسخ داد: نه، همگی با تو نماز می گزاریم! پس امام نماز گزارد و آنان اقتدا کردند[۱۳].

این اظهار ادب حرّ نسبت به امام، سبب شد تا نور هدایت قلب او را روشن کند و روز عاشورا از سپاه ابن سعد به طرف اردوگاه حسینی روی آورد و جانش را فدای امام نموده به سعادت ابدی نایل آید[۱۴].

رأفت و رحمت حسینی(ع)

سخن از رأفت حضرت اباعبدالله(ع) است. خصوصیتی که جلوه‌­گاهی حقیقی در نهاد آن حضرت داشت و اخلاق الهی او در چهره­‌ی تاریخ این امر را به عینه ثابت نمود. زندگی آن بزرگوار سراسر محبت و رأفت است.

اوج رأفت امام حسین(ع) در روز عاشورا نمایان شد، آن جا که در نهایت دلسوزی اندرزهایی غنی و پرمحتوا به مردم داد و از بدبختی ایشان بسیار متأسف و متأثر بود. به گونه‌ای که حتی نمی خواست یک نفرشان هم در حال جمود و کفر بماند. با آن­ها از سر لجاجت برخورد نمی­کرد، بلکه به هر زبانی تلاش می کرد اگر شده یک نفر را به مسیر هدایت بازگرداند. حضرت اباعبدالله(ع) در رأفت آینه تمام نمای جدشان بودند و این سخن از آن جا فهمیده می شود که در قرآن کریم آمده است: لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ(توبه/۱۲۸)؛ “عزیز علیه ما عنتم”: یعنی بدبختی شما بر او گران است. بدبختی دشمنان اباعبدالله(ع) نیز بر او گران بود، به گونه ای که در روز عاشورا یک بار سوار مرکب می شد، می رفت و باز می گشت. عمامه پیامبر را برسر می گذاشت، لباس پیامبر را می پوشید، و به سوی گروه شقاوت پیشه می رفت، بلکه بتواند یک تن از آن ها را کم کند و بیدار نماید.

این چنین است که می بینیم امام حسین(ع) حتی دشمن خویش را دوست دارد و به آن ها محبت می ورزد[۱۵].

تلاش فرهنگی امام حسین(ع)

امام حسین(ع) از دوران کودکی عاشق علم و ادب بود، در ترویج آن تلاش می کرد، عالمان و معلمان را دوست می داشت و در فرصت‌های مناسب و مقاطع مختلف آنان را مورد تشویق قرار می داد.

روزی امام حسن و امام حسین(ع) با هم کشتی گرفتند و هیچکدام نتوانست دیگری را مغلوب کند، لذا هر دو به حضور جدّشان آمده و گفتند: ای جدّ بزرگوار! ما نتوانستیم در کشتی بر یکدیگر غالب آییم، شما تعیین کنید که کدامیک قدرت بیشتری داریم؟

رسول اکرم فرمودند:«اِنَّ التَّصارُعَ لا یَلیقُ بِکُما وَ لکِن اِذهَبا فَکاتِبا[۱۶]»؛ کشتی گرفتن مناسب شأن شما نیست، بروید در خطاطی مسابقه دهید.

حسن و حسین هر کدام خطی نوشتند و برای داوری به حضور پیامبر آورده از او خواستند خط برتر را تعیین کند، ولی آن حضرت آنان را به حضور امیرالمؤمنین(ع) فرستاد و گفت: من پیامبر امی بوده و خط شناس نیستم، ولی علی(ع) پدر بزرگوارتان چرا.

حسنین پیش پدر آمدند ولی او نیز نخواست دل فرزندش را بشکند، بنابراین داوری را به مادر مراجعه دادند.

زهرا گفت: فرزندانم! هم اینک، من گردنبند خود را باز می کنم و دانه های آن را که هفت عدد است به میان شما می اندازم، هر کس بیشتر بردارد خط او بهتر است…

حسن و حسین هر یک سه عدد برداشتند، و جبرئیل هفتمی را دو نیم کرد، و هر کدام نصف آن را برداشت، و دل هیچ یک شکسته نشد.[۱۷]

 

امام حسین(ع) و آموزش و پرورش

یک سال در ایام حج زمانی که امام حسین(ع) مشغول انجام مناسک حج و غرق عبادت و مناجات در صحرای عرفه بود، یکی از شیعیان علاقه‌مند به حضور رسید و یک سؤال شرعی را مطرح نمود، حضرت در این هنگام توجّه خود را به وی معطوف داشته، به آموزش او پرداخت. و نشان داد که آموزش و پرورش حتّی در صحرای عرفه که محل عبادت و دعا است بر سایر مسائل عبادی مقدّم است.

روزی دیگر مرد مستمند و بی نوایی از اعراب به محضرش شرفیاب گردید و اظهار داشت: ای پسر پیامبر! هزار دینار قرض دارم، و قدرت ندارم آن را بپردازم، با خود تصمیم گرفتم مشکل خویش را با مرد کریمی در میان بگذارم، سرانجام به این نتیجه رسیدم که جز اهل بیت پیامبر(ص) کسی مشکل مرا بر طرف نمی کند، اینک خواهان مساعدت هستم.

امام حسین(ع) با شنیدن مشکل او، کلاس آموزش و پرورش را باز کرد و گفت: ای برادر عرب! من از تو سه مسأله می پرسم، و برای جواب مثبت هر یک، یک سوم قرضت را می پردازم، چنانچه هر سه را صحیح جواب دهی، تمام بدهی ات را پرداخت می کنم.

عرب: ای پسر پیامبر! تو مرد علم و شرف هستی، من چگونه می توانم پاسخ سؤال های شما را تقدیم کنم؟

امام حسین: من از جدّم رسول اکرم(ص) شنیدم که می فرمود: هر کس به اندازه معرفت خودش، بنابراین من سؤال را در حدّ توان تو طرح می‌کنم.

عرب: هر چه می خواهی سؤال کن، اگر بلد بودم جواب می گویم، و گرنه استفاده می کنم.

امام حسین(ع): برادر عرب بگو ببینم بهترین اعمال چیست؟

عرب: ایمان به خدای یگانه.

امام حسین: راه نجات از هلاک چیست؟

عرب: امیدوار شدن به خدا.

امام حسین(ع): آنچه مایه زینت انسان است چیست؟

عرب: علم و دانش توأم با حلم و بردباری.

امام حسین(ع): اگر علم و دانش نداشت چه چیز دیگر جای آن را می گیرد؟

عرب: مال و ثروت توأم با جوانمردی و بخشش.

امام حسین(ع): اگر مال و ثروت نداشت؟

عرب: فقر و نداری توأم با صبر و خویشتن داری.

امام حسین(ع): اگر صبر و خویشتن داری نداشت؟

عرب: فقیری که صبر نداشته باشد، برقی از آسمان بیاید و او را بسوزاند!

امام حسین به همراه تبسّم و خنده هزار دینار به او مرحمت کرد، و دویست درهم نیز به عنوان کرایه و هزینه ی مراجعت افزود، و عرب در حالی که آیه۱۲۴ سوره انعام را زمزمه می کرد، با خوشحالی حضور آن سرور را ترک گفت.

از این داستان نتیجه می گیریم که بذل و بخشش نیز باید در مسیر پرورش صورت گیرد.[۱۸]

حسین(ع) و بزرگداشت معلم

در عصر پیامبر و خاندان او، علم و پرورش جایگاه خاصّی داشت، و برای مربّی و معلّم احترام فوق العاده‌ای قائل بودند. معلّمی بنام«عبدالرحمن سلمی» به یکی از فرزندان امام حسین(ع)«سوره حمد» را آموزش داد، آن حضرت به عنوان قدردانی مجلس باشکوهی فراهم کرد، و در آن محفل، از جایگاه معلّم سپاسگزاری نموده، و در پایان مجلس جوائزی برای آموزگار تقدیم داشت، که اقلام آن بدین شرح است:

۱- هزار دینار طلا معادل خونبهاء یک مرد!

۲- هزار دست لباس به مقدار دیه یک مرد!

۳- دهانش را پر از درّ و جواهر کرد!

جمعی از افراد بی ظرفیت به امام حسین(ع) اعتراض نموده و گفتند: ارزش معلّم قبول است، ولی به این اندازه سنگین؟ امام حسین(ع) فرمودند: هدیه من در برابر عطای معلّم کم است.(و این یقع هذا من عطائه؟) و سپس ابیات زیر را خواندند:

اِذا جادَتِ الدُّنیا عَلَیکَ فَجُد بِها                   عَلَی النّاسِ طُرّاً قَبلَ اَن تَتَفلَّت

فَلا الجُودُ یُفنیها اِذا هِیَ اَقبَلَت                     وَ لا البُخلُ یُبقیها اِذا ما تَولَّت[۱۹]

هنگامی که دنیا به تو رو آورد تو نیز بر تمام مردم نیکی کن پیش از آنکه از دست تو خارج شود. این را بدان که اگر دنیا به تو رو آورد بخشش و احسان آن را تمام نمی کند، و اگر پشت کند بخل و خسّت نگه نمی دارد.

از این بحث نتیجه می گیریم که آئین محمدی، مکتب حسینی، مکتب علم و دانش و آموزش و پرورش است، و دولت و ملت با بسیج عمومی وظیفه دارند پیوسته به دنبال آن باشند، و با تشویق اهل دانش و محققین، نرخ رشد علمی و توان صنعتی را بالا ببرند، و [نیروهای] متخصص را بر سر کار آورند، چنان که ایران اسلامی سیادت جهانی را دنبال کند، و متخصص و دانشمند و صنعتگر و مهندس و مخترع صادر نماید، و از این طریق نه تنها می توان جلو تهاجم فرهنگی غرب را گرفت، بلکه خود، تهاجم فرهنگ اسلام بر فرهنگ های دیگر است. به امید آن روز.[۲۰]

حسین(ع) مظهر عزت خداوندی

خداوند متعال یکتا، یگانه و منفرد در عزت است. قرآن کریم می­فرماید: «إن العزه لله جمیعا» (یونس، آیه ۶۴، نساء، آیه۱۳۹): بدون شک تمام عزت‌ها در وجود مقدس خداوند جمع است.

در فرهنگ دینی ما عزت پایدار آن است که در سایه ی ایمان به خدا و ارتباط با او و اعتقاد به حق و مورد تأیید دین باشد و تمامی عزت‌های وابسته به زور و زر بی پایه و بی اعتبار است؛ زیرا شرف، شوکت و شکوهشان پایان پذیر است.

حضرت علی(ع) می فرماید:«منِ اعتَزَّ بالحقِّ أعَزَّهُ الحَقُّ[۲۱]»: هر کس حق را بپذیرد و به آن عمل کند؛ [همان] حق، او را عزیز می ­کند.

و در جای دیگر می فرماید: هر عزتی که مورد تأیید دین نباشد[عزت پایدار نخواهد بود و پایانش] ذلت و خواری است.

و می فرماید: هر کس بدون ارتباط با خداوند عزتی به دست آورد همان عزت سبب هلاکت او خواهد شد.

شخصی به امام حسن مجتبی(ع) عرض کرد: شما دارای شوکت و عظمت هستید. حضرت فرمودند: «خیر من دارای عزت هستم. خداوند متعال می فرماید: عزت [واقعی و پایدار] از خداوند و رسول او و مؤمنین می باشد».[۲۲]

اصل عزت به عنوان یکی از اصول بزرگ اسلامی است که در وجود اباعبدالله(ع) تجسم پیدا کرد و تمام حیات آن حضرت را مشحون از قداست و بزرگواری نمود. اوج حقیقی عزّت امام حسین(ع) را باید در غیرت دینی، سیمای معنوی و جهاد عظیم او با نفس یعنی دشمن درونی و با ستمگران تاریخ و سفاکان شیطان صفت یعنی دشمن بیرونی جستجو کرد. روح عزت و بزرگ منشی امام حسین(ع) آن چنان بلند و رفیع است که مرگ در سایه ی آن را بهتر از زندگی با ذلت معرفی می نماید. در حقیقت روح حسین(ع) مساوی با عزتش است و همیشه دم از عزت و بزرگواری می زند.

نویسنده کتاب اعیان الشیعه درباره روح مبارز و عزت طلب امام حسین(ع) می ­نویسد:

«او از بیعت با یزید بن معاویه خودداری کرد. کسی که شراب خوار و اهل لهو و لعب، میمون باز بود و کفر و بی‌دینی خود را اظهار نموده و دین را سبک می شمُرد. آن حضرت درباره یزید به مروان گفت: وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّهُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِیدَ: وقتی جامعه به حاکمی چون یزید گرفتار آید باید فاتحه اسلام را خواند.

و به برادرش محمد حنفیه فرمود: یا أخی، و اللّه لو لم یکن فی الدنیا ملجأ و لا مأوى لما بایعت یزید بن معاویه: به خدا سوگند اگر در دنیا ملجأ و پناهی نباشد با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد.

او این سخن را زمانی گفت که اگر با یزید بیعت می کرد از دنیا به بهره‌ی فراوان و نصیب کامل می رسید و نزد یزید بزرگ و محترم می شد و مقامش محفوظ می ماند، درخواستش رد نشده و با اراده او مخالفت نمی شد به این دلیل که یزید جایگاه او را در میان مسلمین می دانست و از مخالفت با او هراس داشت چرا که معاویه او را از حسین(ع) ترسانده بود. بنابراین[اگر امام بیعت می کرد، یزید] تلاش می کرد که رضایت او را جلب کند اما امام تسلیم نشد در حالی که می گفت:

إِنَّا أَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّهِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَهِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِکَهِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ وَ یَزِیدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَترمَهِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِی لَا یُبَایِعُ بِمِثْلِه‏

ما اهل بیت نبوّت و معدن رسالتیم، و خانه‏ ما جایگاه رفت و آمد فرشتگان است، خدا به ما افتتاح و اختتام فرمود، و یزید مردى فاسق و شراب خوار، و کشنده‌ی نفس های محترم است و با این همه تباهی ها شایستگى و منزلت خلافت را ندارد، و شخصى چون من با مانند یزیدی بیعت نمی کند.

پس، از مدینه با اهل بیت و عیال و اولادش خارج شد و از طریق شاهراه حرکت کرد در حالی که ترس یا عجزی از خود نشان نمی داد. عقبه بن سمعان مى‏ گوید: از مدینه بیرون آمدیم وارد بزرگ راه [مدینه به مکه‏] شدیم، برخى از أهل بیت حسین(ع) به ایشان گفتند: خوب است همانند عبدالله بن زبیر از بیراهه برویم، تا تعقیب کنندگان به شما نرسند. حسین(ع) فرمود: نه، به خدا سوگند من از بزرگراه جدا نمى‏‌شوم و منتظر مى‏‌مانم تا قضاى الهى به آنچه محبوب درگاهش است تعلق گیرد.

و زمانی که حر به او گفت: اى حسین تو را به خدا به فکر جانت باش، من گواهى مى ‏دهم که اگر بجنگى‏ کشته می شوی.

امام حسین(ع) که مرگ را در راه حق و رسیدن به عزت، اندک می دانست، به او گفت: مرا از مرگ مى ‏ترسانى؟! … به شما خواهم گفت آنچه را که آن مرد أوسى‏ به پسر عمویش‏ گفت، در حالی که مى‏ خواست رسول الله(ص) را یارى کند که و پسر عمویش‏ بر جان او ترسیده بود، پسر عمویش گفت: کجا مى‏ روى؟ کشته خواهى شد! گفت: می روم و مرگ بر جوانی که نیت حق داشته و مسلمانانه بجنگد، عار نیست.

و در جای دیگر می فرماید: موت فی عز خیر من حیاه فی ذل‏؛ یعنى مردن با عزت بهتر از زندگى با ذلت است. امام در روز عاشورا حمله می کرد در حالی که می گفت:

الموت خیر من رکوب العار                        و العار اولى من دخول النار

یعنى مرگ از ارتکاب به کاری که عار است، بهتر است و عار از داخل شدن در جهنم، اولى و سزاوارتر است.

و زمانی که در کربلا و در محاصره کامل قرار گرفت به او گفته شد: به حکم پسر عمویت درآی. گفت: لَا وَ اللَّهِ لَا اُعْطِیکُمْ بِیَدِی إِعْطَاءَ الذَّلِیلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِید[۲۳]: نه به خدا، نه دست خوارى به شما خواهم داد، و نه مانند بندگان فرار خواهم نمود.

پس مرگ با عزت را بر زندگی با ذلت و خواری برگزید و فرمود:

أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ السِّلَّهِ وَ الذِّلَّهِ وَ هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّهُ یَأْبَى اللَّهُ لَنَا ذَلِکَ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَابَتْ وَ حُجُورٌ طَهُرَتْ وَ نُفُوسٌ أَبِیَّهٌ وَ أُنُوفٌ حَمِیَّهٌ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَهَ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْکِرَام‏؛ «شگفتا! زنازاده فرزند زنازاده مرا بین یکى از دو چیز مجبور کرده است، بین مرگ و ذلّت (تسلیم) و هیهات که ما ذلّت و خوارى را بپذیریم، دامن ‏هاى پاک، و اصالت و شرافت خاندان، همّت والا و عزّت نفس ما هرگز به ما اجازه نمى‏ دهند که اطاعت فرومایگان را بر مرگ شرافتمندانه ترجیح دهیم».

پس حسین برای دین جدش ، با نهایت سخاوت، پاکی نفس و بدون اندکی تردید و درنگ ابتدا با جان خود، سپس اولاد و اطفال و اهل بیتش برای کشته شدن و قربانی شدن پیش قدم شد و گویی به زبان حال می گفت:

ان کان دین محمد لم یستقم     الا بنفسی فیا سیوف خذینی

اگر دین محمد(ص) اقامه نمی شود مگر با اهدا جان من، پس ای شمشیرها مرا دربرگیرید.

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می گوید: و چه کسی مانند حسین(ع) است؟ که گفته اند در روز عاشورا: کسی را که جمعیت زیاد برادران، خانواده و انصارش کشته شده و تنها مانده و از او شجاع تر باشد ندیدیم [۲۴].

[۱]. محمدی ری شهری، محمد، دانشنامه امام حسین(ع)، پیشین، ج اول، ص۲۰۱٫

[۲] . سلطانی رنانی ، مهدی، سیری بر کمالات و فضایل اخلاقی امام حسین(ع)،انتشارات میراث ماندگار، قم، چاپ اول،۱۳۸۴ ، ص۴۵٫

[۳] . سلطانی رنانی ، مهدی، سیری بر کمالات و فضایل اخلاقی امام حسین(ع)،پیشین، ص۴۵٫

[۴] . بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۸۹؛ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص۶۹۵ به نقل از حسین بن علی(ع) امام شهدا، مرضیه محمدزاده، ص۷۲٫

[۵] . بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۹۰ به نقل از حسین بن علی(ع) امام شهدا، مرضیه محمدزاده، ص۷۳٫

[۶] . ترجمه الامام الحسین(ع)، ص۱۴۹؛ ر.ک: تفسیر عیاشی، ج۲، ص۲۵۷٫

[۷] .   ابن شعبه حرانى، حسن بن على‏، تحف العقول، نشر جامعه مدرسین‏، قم‏، ۱۴۰۴ / ۱۳۶۳ ق‏، چاپ: دوم‏ ص: ۸۹٫

[۸] . مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار( ط- بیروت)، ناشر: دار إحیاء التراث العربی‏، بیروت‏، چاپ: دوم،‏ ۱۴۰۳ ق‏، ج۷۲، ص۶۸٫

[۹] .گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم، فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)(ترجمه موسوعه کلمات الامام الحسین(ع))، ترجمه: مؤیدی، علی، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۸۵، چاپ چهارم، ص۸۱۳٫

[۱۰] . سلطانی رنانی ، مهدی، سیری بر کمالات و فضایل اخلاقی امام حسین(ع)،پیشین ، ص۴۶٫

[۱۱] . گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم، فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، پیشین ،ص ۶۹٫

[۱۲] . قمی، عباس، دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، ترجمه شعرانی، ابوالحسن، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، تهران، ۱۳۸۵، چاپ اول، ص۱۶۲٫

[۱۳] . قمی، عباس، دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم،پیشین، ص۱۶۱

[۱۴] . حق شناس، سید حسین، اخلاق عاشورایی،انتشارات مؤسسه فرهنگی انتشاراتی شاکر، قم،چاپ اول، ۱۳۸۳، ص۳۲-۲۸٫

[۱۵] . سلطانی رنانی ، مهدی، سیری بر کمالات و فضایل اخلاقی امام حسین(ع)، پیشین ،ص۳۵٫

[۱۶] . مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى ، بحار الأنوار ‏، ناشر: دار إحیاء التراث العربی‏، بیروت‏، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق‏، ج۴۵، ص۱۹۰٫

[۱۷] . بابازاده، علی اکبر، سیمای امام حسین(ع)، انتشارات دانش و ادب،قم، چاپ دوم، ۱۳۸۵، ص۹۰-۹۱٫

[۱۸] . بابازاده، علی اکبر، سیمای امام حسین(ع)، پیشین، ص۹۳-۹۴٫

[۱۹] . بحارالانوار، پیشین، ج۴۴، ص۱۹۱

[۲۰] – بابازاده، علی اکبر، سیمای امام حسین(ع)، پیشن، ص۹۵٫

[۲۱] . تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد ،غرر الحکم و درر الکلم، ناشر: دار الکتاب الإسلامی‏، قم‏، ۱۴۱۰ ق، چاپ دوم،‏ ص: ۶۱۵٫

[۲۲] . وحیدی، محمد، عزت و ذلت در مکتب اسلام و سیره اولیای دین با تأکید بر سیره سیدالشهدا،نشر مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی دارالذکر،قم،۱۳۸۴، چاپ اول، ص۱۰-۱۱٫

[۲۳] . مفید، محمد بن محمد ، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ناشر کنگره شیخ مفید، قم‏، چاپ اول، ۱۴۱۳ ق‏، ج‏۲، ص: ۹۸٫

[۲۴] . ر.ک: محسن الامین، اعیان الشیعه،پیشین، ج۲، ص۳۹۲٫

telegram

همچنین ببینید

بخش هفتم: حرکت به سمت کوفه

در آستانه ى حرکت به سرزمین عراق حوادث پیش از حرکت: ۱- گفت و گوى ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.