تمام راهها را با تو عمری همسفر بودم
اگر زن بودم اما مثل تو مرد سفر بودم
تو را شمشیرهای کینهی ظهر دهم کشتند
برادر تا برادر داغ بودم، بیپسر بودم
برای کاروان بیچراغ و تشنهی آبت
چراغ آه بودم، جویبار چشم تر بودم
نهال پایداری کاشتی، بی وقفه باریدم
درخت کینه پروردند، اما من تبر بودم
چهل روز تمام از کوفه تا شام از لهیبم سوخت
چهل روز تمام آتشفشانی شعلهور بودم
تمام راه را فکر پریدن داشتم اما
اگر دیر آمدم شرمندهام، بی بال و پر بودم
مهدی فرجی