خانه / آيينه داران آفتاب / مهاجر مجاهد

مهاجر مجاهد

از خانه تن بیرون خزیدن، جادّه را دیدن و نوردیدن شیوه مهاجران الی الله است و هر که از خیزاب خواهش‌ها بگذرد و از دعوت خدا نگذرد، معراج حقایق را ادراک خواهد کرد.
من اراده سفر کرده‌ام؛ هر چند با عمرسعد، امّا هرگز سرباز او نخواهم بود. چه قدر فاصله است از قادسیه تا امروز. آن روز فخر پدرم این بود که هم‌رکاب سعد بن وقّاص است و فرمانده فاتح قادسیّه را همراهی می‌کند. من امروز در سپاه عُمر به کربلا می‌روم، بی‌آن‌که این سیاه‌روی دنیاپرست مغرور را دل‌سپرده باشم.
نیم قرن از قادسیه گذشته بود. پیرانی بودند که روزگاری در قادسیّه شمشیر زده بودند. هرگاه عبدالله را می‌دیدند سروده پدرش را به یادش می‌آوردند که گفت:
اَنخَت بباب القادسیّه ناقتی و سهدُ بن وقّاص عَلَیّ امیر
در دروازه قادسیّه شترم زانو زد و سعد بن وقّاص فرماندهم بود.
اف بر دنیا که شیفتگان را چشم و گوش می‌بندد؛ دل‌هایشان را قفل می‌زند و به ضیافت جهنّم و عذاب رهنمونشان می‌سازد. چه بیچاره و زبون است پسر سعد که به وعده‌های عبیدالله دل خوش کرده و این همه سپاه را به محاصره یاران اندک حسین تشویق می‌کند.
عبدالله سه روز بود که به کربلا آمده بود. اردوگاه عمرسعد هر روز و ساعت جنایت و جنون را آماده‌تر می‌شد. وعده‌های دروغ چه تکاپویی در جان تاریک و تباه سپاه برانگیخته بود. عبدالله در خویش می‌گریست وقتی می‌نگریست که خیمه‌خیمه صله‌های عبیدالله را دل بسته‌اند و رؤیای مقام و نام و شهرت می‌بافند، و در خلوت همدم آه و اندوه و درد می‌خواند:
ایّها المغرور فی دار الغرور اعتبر من حال اصحاب القبور
انّما الدنیا کبیت العنکبوت کلّ من فیها یفنی و یموت
غرورزدگان فریفته دنیا در هفتمین روز محرّم بود که آب را بر خاندان و یاران حسین بستند. عبدالله گاه به این می‌اندیشید که چگونه می‌تواند آبی به کام تشنگان حرم حسینی برساند. گاه نیز با پیران و جوانان قبیله‌اش، که به فرماندهی عمرو بن حجّاج زبیدی راه شریعه بسته بودند، گفت‌وگو می‌کرد. پاسخش طعنه بود و تمسخر، تهدید و بی‌اعتنایی، سرزنش و بدگمانی.
درنگ بیش از این روا نبود. راه‌ها به بن بست رسیده بود و پسر سعد پذیرای هیچ شرط و عهدی نبود. روز هشتم محرّم در سپیده‌دم هنگامه طنین اذان اردوگاه حسین، عبدالله با عزمی روشن که از تأمّل شب پیشین یافته بود، خود را برای پیوستن به امام خوبی و پاکی و زیبایی آماده کرد.
نماز تمام شده بود. شیهه اسبی گرداگرد خیمه امام پیچید. عبّاس(ع) و نافع لگام اسب در کف پیش آمدند.
– کیستی و چه می‌خواهی؟
منم عبدالله. به محضر امام و محبوب و مولایم آمده‌ام. از سپاه عمرسعد گسسته‌ام. با خدایم عهد بسته‌ام که جان فدای قدم‌های قُدسی فرزند پیامبر سازم. آیا مرا می‌پذیرید؟
– خوش آمدی عبدالله. خدایت پاداش خیر دهد و در صف رستگاران و نجات‌یافتگان به شمار آورد.
جان عبدالله از شور و شوق و شیدایی لبریز شد. از اسب فرو آمد. در هق هق گریه سرِ سرنهادن بر قدم‌های امام داشت. دست‌های مهربان امام بازوانش را فشرد. برخاست. بوی خدا در مشامش پیچید و در آغوش محبوب بغض نهفته در گلویش شکفته بود.
عبدالله به میخانه عشق پیوسته و جمع مستان سرخوشِ از خویش رسته را همراه شده بود.
در این بهشت یک نفس کامی است تا سینه از عطر خدا سرشار شود. در این جبهه یک نگاه کافی است تا هفت تار قلبت را بلرزاند. این جا سرودخوانان غوغا در ملک و ملکوت افکنده و مستان دُردی‌نوش غلغله در هفت‌آسمان انداخته‌اند.
عبدالله دریا دریا معرفت و عشق می‌نوشید. هر نفس هزار بال پرواز می‌یافت و هر دَم دم مسیحای کربلا را به وسعت جان و سینه می‌بخشید.
شب عاشورا را تجربه کرد. تهجّد و نیایش و قیام و قعود و سجود لیله‌القدر تاسوعا را درک کرد و صبح عاشورای پاکبازی را کمر بست.
– کجایند شمشیرها که جان تشنه‌ام ضیافتشان را آغوش گشوده است. کجایند تیرها که نبض رگ‌هایم تمنّای وصالشان دارد. شهادت کو که چون شهد شیرین در کامش بریزم.
عبدالله می‌گفت و می‌گریست. می‌چرخید و بی‌تابی می‌کرد. پس از نماز صبح عاشورا شمشیر می‌گرداند و اشارت امام را دل و چشم سپرده بود تا در قلب نیزه و شمشیر و تیر فرو رود.
لحظه وصال از افق تیرباران میدان دمید. پسر سعد وقّاص تگرگ مرگ می‌باراند و عبدالله و یاران، بی‌هراس و بی‌پروا از انبوه تیرها می‌گذشتند. برق شمشیرشان شعله در خرمن کفر و نفاق و ضلالت افکنده بود. هرگام که پیش می‌نهادند تیری مسموم بر بدنشان می‌نشست. ساعتی بعد در پایان تیرباران و فرونشستن غبار عبدالله در کنار دیگر یاران شهید بر خاک افتاده بود. آسمان سرشار مسافر بود و مهاجر مجاهد کوفه، عبدالله بن بشر، به سمت آبی ابدیّت بال در بال فرشتگان، در نوازش دستان حسین از خون به خدا پل بسته بود.

telegram

همچنین ببینید

قلّه‌نشین عظمت و افتخار

عثمان بن علیّ‌بن ابی‌طالب پدر به یاد صحابی بزرگ پیامبر، عثمان بن مظعون، او را ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.