آمادگی برای محرم
محرم یک آمادگی میخواهد نقاشها را دیدهاید وقتی میخواهند یک رنگ زیبای متالیک به یک ماشین بپاشند، زیرش را آماده میکنند، زیرسازی میکنند، ما هم باید دلهایمان را زیرسازی و بتونهکاری کنیم تا حسین(ع) نقش زیبایی به دلهایمان بزند، تا محرم رنگ خوبی به ما بدهد.صبقه الله، خدا خودش نقاش است، میگوید من همه را رنگ میکنم منتها شما باید دلهایتان را آماده کنید، اگر دیوارها بتونه شده باشد آنوقت با یک رنگ مختصر یا حتی با پاشیدن گرد رنگ، به خوبی رنگ میشود. اگر زیر ساختش خوب نباشد و به خوبی زیرسازی نشده باشد با سه دور رنگ کردن هم دست آخر فرو میریزد. ما در دینمان مفهومی به نام “استعداد” داریم، استعداد یعنی آمادگی پذیرش. بعضی سؤال میکنند ما استعداد نداریم چه باید بکنیم؟! جواب ساده است، باید به دنبال کسب آن باشید؛ چطور شما وقتی به وسیلهای احتیاج دارید، کیفی، کفشی، لباسی… آن را میخرید، برای به دست آوردن آن تلاش میکنید؟ استعداد هم همین طور است باید در عالم بگردیم و آنچه را که نداریم بدست بیاوریم. من تعجب میکنم وقتی صحبت از اختراع میشود همه به دنبال کشف برق و تلفن و دوربین و… میروند، اما هیچ کس نمیگوید من یک “انسان” کشف کردم.
استعداد درک پیامهای عاشورا:
شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست
بگویید به دنبال کشف انسانم، دنبال آدم میگردم. میدانید مفهوم”دی”چیست؟ مفهوم دی دیشب نیست(دیشب را سابقاً دوش میگفتند)، بلکه به مفهوم دیروز است. شیخ در روز روشن چراغ بهدست گرفته بود و در شهر میگشت. به او گفتند در روز روشن چراغ به دست گرفتهای و دنبال چه میگردی؟ روشنایی خورشید کافی نیست که با چراغ میخواهی اطراف را روشن کنی؟ پاسخ داد: بدنبال آدم میگردم، میخواهم انسان اختراع کنم، انسان کشف کنم.
و حسین کاشف انسان است؛ کاشف انسانیّت است. منتها این کشف برای کسی ارزش دارد که استعداد آن را داشته باشد، در دلش زیرسازی شده باشد و آمادهی دریافت حقیقت حسین(ع) باشد. اگر کسی دلش را مهیای حقیقت حسین کرده باشد، آنوقت است که حسین با او حرف میزند. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند : قرآن ساکت باهیچکس حرف نمیزند اگر مردید قرآن را به نطق در بیاورید، “فَسْتَنطِقوا” با شما حرف میزند. این دستگاههای MP3player را در نظر بگیرید وقتی من بلد نباشم با آن کار کنم ممکن است هر هشت دکمهی آن را هم فشار دهم اما دست آخر هم هیچ صدایی از آن خارج نشود! اما کسی که کار با آن را بلد است، دو سه کلید را بطور صحیح فشار میدهد و میبینید ۶۰ ساعت با شما حرف میزند. قضیهی فهم عاشورا هم همین است، شما میبینید عاشورا برای خیلیها ساکت است، حرفی برای گفتن ندارد، اما برای برخی دیگر شور، نشاط، زیبایی، هیجان، پویایی و بالندگی ایجاد میکند. ما از هندوهای گاوپرست که کمتر نیستیم، گاندی میگفت من مبارزهی با دشمنان و استعمارگران را از حسین آموختم. ما حداقل به اندازهی آنها به حسین بزرگ(ع) عشق بورزیم. معنای عشقورزیدن این نیست که ما فقط برویم و سینه بزنیم(البته سینه زنی هم در جای خود خوب و ارزشمند است) اما، این مسأله را باید به خاطر داشته باشیم که ابتدا باید دلهایمان را آماده کنیم. یادمان باشد که اباعبداللهالحسین(ع)به اباالفضل(ع) میگفت«بِنَفسی أنت» جان من به فدای تو. کسی که حاضر نباشد به برادر خودش بگوید جانم به فدای تو، از حسین درس نگرفته و حسین با او حرفی برای گفتن ندارد.
به امید روزی که آماده شویم و استعداد درک پیامهای بزرگ عاشورا را کسب کنیم.
الگو گرفتن از شخصیتهای عاشورا
همهی سوژهها، کارکترها و شخصیتهای عاشورا برای ما الگو هستند. وقتی به واقعهی عاشورا نگاه میکنید میبینید برای همهی سنین و اقشار در عاشورا الگو وجود دارد؛ برای نوجوانها، جوانها، بزرگترها، برای خانمها، حتی برای آدمهای لوکس هم در کربلا الگو وجود دارد. حُرّ یکی از همان شخصیتهای لوکس و با پرستیژ کربلاست که به یکباره همه چیز را فدای امام میکند. اینطور نیست که بگویید یک عده آدم از اینجا رانده، از آنجا مانده از همان ابتدا با سپاه امام همراه شدند و راهی هم جز این همراهی برایشان نمانده بود، نه این طور نیست. ما در وقایع عاشورا آدمهای نان به نرخ روز خور و بوقلمون صفت هم داریم ؛کسانی که هر روز به یک رنگند و در میان وسوسهها به دنبال بهانه برای نیامدن و همراهی نکردن میگردند.
شکرگزاری امامحسین(ع)
این چهره سراسر زیبایی و شکوه و عظمت است. دیدهاید به پایان زیارت عاشورا که میرسیم میخوانیم «اللّهم لَک الحمدُ حمد الشاکرینَ لک» خدایا تو را سپاس، سپاس کسی که دارد از تو تشکر میکند،چرا؟ «عَلی مُصابِهم» به سبب این مصیبت بزرگ! بله بهقدری این چهرهها زیباست که این مصیبت شکر دارد. شما گاهی آلبوم زندگیتان را ورق میزنید و با افتخار از پدر و مادر و اجدادتان تعریف میکنید که، بله آقا این عکس پدر من است ببینید چه عظمتی و شکوهی داشت، چه شخصیت بزرگی بود. پس ما به این پدر افتخار میکنیم. او با رضا شاه در افتاد، به دارش زدند ولی هیچوقت با او نتوانست در یک مجلس بنشیند. همه میگفتند زندهباد رضا شاه. یک نفر آدم یکلاقبا بلند شد گفت: مرده باد رضا شاه زندهباد خودم؛ و این شخص مرحوم مدرس بود؛ و ما به وجود چنین شخصیّت بزرگی در عالم افتخار میکنیم. همگی ما از آدمهای نترس خوشمان میآید. مردم چشم و دل گرسنهاند، اما از آدمهای چشم و دل سیر خوششان میآید. مولانا میگوید:
من تاج نمیخواهم، من تخت نمیخواهم / در خدمتت افتاده بر روی زمین میخواهم
بهخدا میل ندارم نه به چرب و نه به شیرین/ نه بدین کیسهی پر زر، نه بدان کاسهی زرین
انسانها از این دست آدمها خوششان میآید. امامحسین(ع) یک چنین شخصیتی بود. برای انسانهایی که بلند پروازی دارند، امامحسین(ع) خیلی بلند پرواز بود. خوشا به حال آنهایی که از این حسین(ع)، از این اباالفضل(ع)، از این حرّ، از آن قاسم درس زندگی بگیرند.