خانه / شعر های عاشورایی / غزل / هفت آسمان غربت (سهیل محمودی)

هفت آسمان غربت (سهیل محمودی)

تــو بــا تنهــایی‌ات از خــود فرا رفتــی به تنهایی

ولــی در خــود فــرومــانـدیــم مـا جمع تماشایی

تـو در انــدازه‌هــای نـــاگــزیــر مــا نــمی‌گـنـجـی

تــو را هــم با تو می‌سنجیم در عـزم و شکیـبایی

از اول، آخــر کـرب و بــلـایـــت را چـنـیــن دیـــدم:

تو و هفت آسمان غربت، تو و یک دشت تنهایـی!

نــوای گــریــه‌ی بــاران در ایـن شب‌های بی‌پایان

بــه ســوگ تـوست با ما عاشقان گرم هم آوایـی

از آن روزی کــه خــونــت بـر زمین باریده، گـردیده

تــمــام خــاک لبــریــز از شقـایـق‌هــای صحـرایی

کســی مــثــل تو لفظ عشق را معنا نخواهـد کرد

کســی مـثـل تــو، مثل تو، به ایجاز و به شـیوایی

زلــالــی‌هــای یــاران تــو را تـــصــویــر از ایـن بهتر

کــه جــان دادنــد در اوج عــطش دل‌های دریـایی؟

به جان تو، که از تو، غیر تو، هرگز نخواهم‌خواست

ولــی دســتــی تـهـی دارم، مگر بر من ببخشایی

شاعر: سهیل محمودی

telegram

همچنین ببینید

واج نیزه ها

بعد از هجوم خنجر و تاراج نیزه ها آرام رفته بود به معراج نیزه ها ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.