خانه / شعر های عاشورایی / غزل / فرات مهربانی (نصرالله مردانی)

فرات مهربانی (نصرالله مردانی)

بــه طـــاق آســمان امــشب گل اختر نمی‌تـابد
بنـــات‌النـــعــش اکبـــر بــر ســر اصغر نمی‌تـابد
بـــه شـــام کربلــا افتاده در دریای شب ماهـی
کـــه هــرگــز آفتــابی این چنـین دیگر نمی‌تــابد
بــه دنـبــال کـــدامــیـن پیــکر صد پاره می‌گـردد
که از گودال خـون خورشید بی‌سر در نمی‌تابــد
بــه پهنــای فــلک بعد از تو ای ماه بنی‌هاشــم
چـــراغ مــهـــر دیــگــر تــا قیـــامـت برنمی‌تـابــد
فـــرات مهــربانی، تشنه‌ی لب‌های عطشــانـت
تــو آن دریــای ایثـــاری، کـه در باور نمی‌گــنجـد
کنار شط خون دستی و مشکی پاره می‌گویـــد
کــه عبــاس دلــاور از بـــرادر ســـر نمـــی‌تــابـــد
علمداری که بر دوشش علم بی‌دست می‌ماند
عطــش اشــکی برخسارش زچشم تر نمی‌تابد
ز خــاک تیــره هفــتـاد و دو کـوکب آسمانی شد
کــه بــر بــام جهــان نـــوری از این برتر نمی‌تابد

شاعر: نصرالله مردانی

telegram

همچنین ببینید

واج نیزه ها

بعد از هجوم خنجر و تاراج نیزه ها آرام رفته بود به معراج نیزه ها ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.