خانه / شعر های عاشورایی / غزل / خون خدا (صائم کاشانی)

خون خدا (صائم کاشانی)

ای آفــتــاب، زخــم تنــت را شــمــاره نیست
در کهکشان جسم تو غیر از ستــاره نیست
مــا را بــه زخــم هـای تنت، از سپــهر چشم
غیر از سـتاره ریختن ای مـــاه، چاره نیست
ای آســمــان چــگــونـه تو را دل ز غم نسوخت
در ســوگ مـهـــر،گردلت از سنگ خاره نیست
محــمـل ببســت ســوی عراق از حجاز و گفت
“در کــــار خیر حاجت هیـچ استخــــاره نیست”
جــان را سـپــرد دســت خدا، ناخـدای عشق
جــز وصــل یــــــار، بحر وفا را کنــــــاره نیست
صــــــــائم عــروس بـــاور و انـــــدیشه‌ی تو را
غیــر از ولــای خون خدا، طوق و یاره نیست

شاعر:صائم کاشانی

telegram

همچنین ببینید

واج نیزه ها

بعد از هجوم خنجر و تاراج نیزه ها آرام رفته بود به معراج نیزه ها ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.