این جمعه های بی خبری را جواب کن
بشکن حصار فاصله ها، را شتاب کن
بندی بزن بر این شکسته دلی عصر جمعه را
یا نرخ دل شکسته گی ام را حساب کن
ربطی به انتظار ندارد نبودنت
فکری به حال رابطه های خراب کن
برخیز و تازه کن به تن خود بهار را
نیرنگ و رنگ های زمین را سراب کن
تاریک و سرد می گذرد روز و شب، شبی –
رخسار ماه وَشَت را به قاب کن
دیری ست تشنه ایم، وَ مخمور باده ایم
این جام را به جرأت جانت شراب کن
نقبی بزن به بعُد زمان اتّصال را
آتشفشان رنج جهان را مذاب کن
در این شب چراغ شکسته چه بی کسیم
ای چلچراغ نور، بیا انقلاب کن
دیر ست… صد کلام به یک بغض ناتمام
بشکن، حصار فاصله ها را شتاب کن…
شاعر: مرضیه اوجی