مستحق تنبیه

خودش هم می‌دانست مستحق تنبیه است. چشمش که به شلاق افتاد، رنگ از صورتش پرید یاد قرآن افتاد؛ از اخلاق اربابش خبر داشت. گفت: “والکاظمین‌الغیظ!” حسین دستش را بالا آورد: “رهایش کنید.”
– والعافین عن الناس.
– از گناهت گذشتم.
– والله یحب المحسنین.
– تو را آزاد می‌کنم در راه خدا با دو برابر حقوق همیشگی‌ات.

منبع: آفتاب بر نی/ زینب عطایی

telegram

همچنین ببینید

آفتاب بر نی

آفتاب بر نیReviewed by Admin on Dec 10Rating: اول تن‌به‌تن با حسین می‌جنگیدند. دیدند نمی‌شود؛ ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.