خانه / شعر های عاشورایی / متن ادبی / اگر آن روز نبود!(دکتر سنگری)

اگر آن روز نبود!(دکتر سنگری)

اگر آن روز نسیم نفس‌های تو در دشت آتش و جنون نمی‌وزید، اگر سسله جبال قامت هفتاد و دو عاشق در حاشیه‌ی شمشیرهای بی تاب نمی‌ایستاد، اگر نازکای گلویی شش ماهه تیر را لبیک نمی‌گفت، هنوز و همیشه،ما لبیک گوی ذلت و وحشت و ظلمت بودیم.

ای نجابت آب،صداقت آیینه،صراحت آفتاب!
بی دیروز تو، امروزمان نبود، فردایمان نمی‌بالید و روزگارمان روی خوش نمی‌دید. اگر عطش تو نبود، آب خوشی از گلوی آفرینش پایین نمی‌رفت! اگر آن روز نبود، ما هر روز می‌شکستیم. ایستادن نمی‌توانستیم. پرواز نمی دانستیم و آسمان هرگز و هیچ‌گاه ما را به چیزی نمی‌خرید و در، حتی به روی آه‌مان نمی‌گشود.
اگر آن روز حرم تشنگی، در آتش نمی‌سوخت و کودکان عطش، بیابانگرد نمی‌شدند، امروز ما یا بیابانگردان سرگردانی بودیم یا ولگردان کوچه‌های بدنام‍ی و گمنامی. اگر کوچه‌های کوفه ‌و شام نبودند و روشن‌ترین فریاد، ظلمت تردیدها را نمی‌شکست و باران کلام زینب، غفلت‌ها را نمی‌شست، اگر شکیب شگفت زنان و کودکان، در هنگامه‌ی تازیانه و توهین و تمسخر و تحقیر نبود امروز ما با نخستین تحقیر، میدان رها می‌کردیم و با صفیر اولین تازیانه،”تسلیم”را تن می‌سپردیم.

دکتر سنگری/ منبع: یادهای سبز

telegram

همچنین ببینید

داستان غدیر به روایت دکتر سنگری

داستان غدیر آفتاب درآبگیر اگر آن روز-هجدهم ذی الحجه سال دهم هجرت- بودیم، چه می‌‌دیدیم؟ ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.