خانه / شاعران نینوا / شبیب بن جراد

شبیب بن جراد

شعر ترنم موزون مستی و بی‌خودی است و شاعر تا از خویش نرهد شعرش، شعر نخواهد شد. شعر، تا شاعر از خویش نرسته است، حدیث نفس است و اگر شاعر از خود رها شود، حدیث عشق است.

پس نه عجب اگر شعر و شمشیر و عشق و پیکار با هم جمع شود… که کار عشق، یاران، لاجرم کربلایی است.

اصحاب حسین(ع) که در روز عاشورا زیباترین شعر هستی را بر صفحه‌ی تاریخ نگاشتند خود شاعرانی برجسته و توانا بوده‌اند، آشنایی با شرح مختصری از سیر زندگانی این یاران، مطلبی است که در این بخش دنبال می‌شود:

شبیب بن جراد:

 شعر و شجاعت کمتر با هم همراه و همسایه می‌شوند و اگر شاعر، شجاع باشد، خود شعری زیبا خواهد‌ شد و اگر شهادت را دریابد، امتزاج شعر و شجاعت و شهادت او را حماسه خواهد کرد. شبیب در سال ۶۱ هجری در کربلا، ۶۷ سالگی را می‌گذراند. هنوز چالاکی و بی پروایی از او فاصله نگرفته‌بود و شعر و شجاعت در او به کمال رسیده‌بود.

سوم محرم شبیب به کربلا وارد شد. به خیمه‌ها که رسید در تاریک روشن شبانهT قامت بلند عباس را دید که استوار و مطمئن قدم می‌زد و حریم خیام را پاس می‌داشت. چه لحظه‌ی شکوهمندی!

-سلام، برادرم عباس!

-سلام برادر، کیستی؟

-شبیبم و به پای ارادت آمده‌ام؛ به پای ایمان و عشق تا جان در رکاب اباعبدا… قربان کنم.

-خوش آمدی؛ بشارت آمدنت را به مولایم حسین خواهم داد.

وقتی سپیده دم عاشورا دمید، به بی‌تابی یاران آماده‌ی شهادت بود. شبیب جنگید و جنگید. در پرواز تیرها تکبیر می‌گفت و شعر می‌خواند. صدای گرم و رجزهای پرشورش در جان تیره‌ی دشمن شرر می‌افکند و در قلب یاران شوق و شور برمی‌انگیخت. آرام آرام صدا خاموش شد. شبیب با ‌تنی همه تیر بر خاک افتاده‌بود. آخرین رمقش را به صدایش بخشید و فریاد زد:

 -یااباعبدا…! یاعباس!

دمی بعد دو برادر بر بالین شبیب بودند. چشم گشود و تبسم زد. سایه‌ی آفتاب و مهتاب بر سیمای خون گرفته‌اش افتاده‌بود. به نرمی سرود:

«خدایا سایه‌ی ماه و خورشید را هم در آن عالم از من مگیر.»

نوازش دستانی که رایحه‌ی بهشت در آن‌ها پیچیده‌بود او را تا بهشت بدرقه کرد.

منبع: آیینه‌داران آفتاب/ دکتر محمدرضا سنگری- با اندکی تلخیص

telegram

همچنین ببینید

اسلم(سلیمان) بن عمرو ترکی

شعر ترنم موزون مستی و بی‌خودی است و شاعر تا از خویش نرهد شعرش، شعر ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.