کربلا، آیهی عجیب
عجبا که اباعبدالله(ع) در کوفه و شام به این نکته اشاره کرد. وقتی سر مبارکش بر نیزه بود آیات قرآن را زمزمه میکرد و زید بن اَرقَم می گوید گوش دادم دیدم این آیهی سورهی کهف را میخواند: «اِنَّ اَصحابَ الکَهفِ وَ الرَّقیمِ کانوا مِن ایاتِنا عَجَباً » اصحاب کهف و رقیم از آیات شگفت ما بودند. زید بن ارقم میگوید من به او گفتم: داستان تو از داستان اصحاب کهف و رقیم شگفت انگیزتر و سوزناکتر است. وقتی که ما چنین حادثهای داریم چرا وقت صرف نکنیم و دربارهی آن مطالعه نکنیم. اگر شما روزی سه ساعت وقت بگذارید میتوانید در عرض سه الی چهار روز اجمالاً تمام تاریخ کربلا را یک بار بخوانید و بعد بروید در تکایا برای بچهها تعریف کنید این می تواند برای شما آغاز خوبی باشد که راه بیفتید و صحبت بکنید و تغذیه کنید. این همه دل، آمادهی گرفتن و پذیرفتن، این همه گوش آمادهی شنیدن، این همه زمینه برای بذر پاشیدن، و این همه محیط برای مطرح کردن داریم، چرا استفاده نکنیم. اینها از نعمتهایی است که به پاس آنها خداوند ما را بازخواست میکند. نعمت محرم نعمت بزرگی است. میتوان سوگند خورد که اگر شما صحبت کردید و توانستید دلی را برای اباعبدالله(ع) بلرزانید و قطره اشکی را برگونهای جاری کنید بهشت برای شما تضمین شده است. یقین داشته باشید، چون در این زمینه روایت است که امام(ع) فرمود: «اگر کسی یک قطره اشک یا به اندازهی بال مگسی اشک بریزد یا حتی در خود شرایط تباکی ایجاد کند و خودش را به حالت گریه بیندازد و یا دیگران را آماده کند برای گریه کردن وی رستگار است». و هرکس ده نفر را بگریاند قطعاً وارد بهشت خواهد شد. فرصت آماده است. حالا نه صرفاً برای اکتساب بهشت، بلکه برای اکتساب علم، معرفت و شناخت اهل بیت، پرورش و تهذیب قلوب، تلطیف قلوب، تأثیر گذاشتن بر کسانی که هیچجا نمیتوان آنها را پیدا کرد جز در ایام ماه محرم. در همین ده روز، این هم یک فرصت فشرده است. فقط ده شب است. چرا استفاده نکنیم. بروید مطالعه بکنید، کربلا را بخوانید و عرضه بکنید. خجالت هم نکشید. همه شما هم میتوانید هیچکس هم خود را کم نبیند، توجیه هم نکنید من نمیدانم این چند سال که این موضوع را مطرح میکنم چند نفر این کار را انجام دادهاند، ولی خدا را شاهد میگیرم که گفتم و بهترین فرصت هم در اختیار شما بود. حالا استفاده کردید یا نکردید، جوابش را بعداً میتوانید بگویید. همه باید تاریخ عاشورا را بخوانید و خوب هم بشناسید. زندهترین جریانی که ما داریم جریان کربلاست. اباعبدالله(ع) در آنجا فرمود: «لَکُم فیّ اُسوَه» من برای شما اسوه و الگو هستم. بیایید از من استفاده کنید. بیایید کربلای مرا بخوانید. کربلا حادثهی بیافتی است. در کربلا هیچ چیز نیست که معنادار نباشد. آن حرکتها اشارهها، ایستادنها، رفتنها، گزینش افراد، کار اباعبدالله(ع)، شگردهای اباعبدالله(ع)، انتخاب زمین، همه اینها معنادار است. حتی اسم این زمین هم معنادار است. اسم زمینش کربلاست. کربلا در زبان عِبری به معنی مزرعهی خداست. کرب به معنی مزرعه و لا به معنی خداست. اصلاً ال و ایل به معنی خداست. در زبان عِبری بابل یعنی باب خدا. اینجا خانهی خداست و این در ورودی آن است. اسرائیل یعنی بندهی خدا. ایل یعنی خدا و نزدیک به واژهی الله است. کربلا یعنی مزرعهی خدا، جایی که عزیزان خدا بذر جانشان را میافشانند و با خون خود، بذر اسلام را آبیاری میکنند. و این خود معنای لطیفی است. در راه خدا باید مزرعهی عالم « اَلدُّنیا مَزرَعَهُ الاخِرَه» در بهترین مزرعه، برای خدا بذر بپاشیم و بهترین بذری که میشود در این مزرعه پاشید بذر جان است. پس اگر «اَلدُّنیا مَزرَعَهُ الاخِرَه» است. بهترین کسانی که در این عالم زراعت میکنند شهدا هستند. «اَلدُّنیا مَزرَعَهُ الاخِرَه» کربلا هم مزرعهی خداست. و در آنجا شهید هست. پس معلوم میشود بهترین کسانی که در عالم زراعت میکنند شهدا هستند و هیچکس بهتر از شهید، حدیث «اَلدُّنیا مَزرَعَهُ الاخِرَه» را نفهمیده و پیاده نکرده است. این قابل تأمل است و قابل بررسی. بیایید مطالعه کنید اباعبدالله(ع) چه میکند چرا حرکت میکند، اخلاق کربلا را بحث کنید. من از برادارن دعوت میکنم که پای بحثهایی که دربارهی تاریخ عاشوراست بنشینید و استفاده کنید و منتقل کنید. هر کدام از شما یک دفتر برای کربلا داشته باشید. کربلا آنقدر بزرگ هست که ما برای آن یک دفتر داشته باشیم. یک دفتر انتخاب کنید اگر شعری است، مطلبی است در آن بنویسید. اگر توانایی صوتی دارید که طبعاً دانستن و شناختن کربلا برای شما واجبتر است. امروز خدمت یکی از برادران ذاکر اهل بیت بودم، گفتم اگر تمام محتوای مرثیهی برادرانی که ذاکر اباعبدالله(ع) هستند بررسی شود، به چهارده- پانزده مرثیه نمیرسد و اکثر هم مرثیه روز عاشورا را میخوانند. در حالی که در مقدمه حرکت اباعبدالله(ع) دهها مرثیه برای طرح کردن وجود دارد. و اگر ذاکرین عزیز آنها را نمیگویند به این دلیل است که نمیدانند. چون تاریخ کربلا را نخواندهاند: بر آنها واجب است، بلکه بر آنها واجب است که تاریخ کربلا را بخوانند تا در بیان حوادث دچار اشتباه و خطا نشوند. بقیه هم همینطور. ما شیعه اباعبدالله(ع) هستیم. باید بشناسیم، باید آشنا بشویم. بنابراین دعوت میکنم از همهی عزیزان که بیایید کربلا را بخوانیم، حداقل از ۱۵ رجب (مرگ معاویه) شروع کنیم. گرچه اگر کسی از قبل از امام حسن مجتبی(ع) و موضعگیریهای آن حضرت شروع کند خیلی بهتر میتواند حادثهی کربلا را عرضه نماید. بیایید و بروید در این تکایا، بیست تا کودک کوچک قد و نیم قد نشسته، برای همینها حرف بزنید، نگوئید بچه هستند. برای آنها هم میشود حرف زد، آنها هم خوب میگیرند. سه چهار شب قبل بنده را دعوت کردند که در یکی از مساجد شمال شهر صحبت کنم. تصورم این بود که دعوتم کردهاند که برای افراد بزرگ سال صحبت کنم ولی وقتی وارد مسجد شدم، یکدفعه با موجی از چهل پنجاه کودک کوچک قد و نیم قد مواجه شدم. به نظرم رسید بنشینم و برای آن ها تاریخ کربلا بگویم. واقعاً احساس میکردم که این حرف ها را خیلی بهتر از بزرگترها و خیلی شیفتهتر از بهترین فیلمی که به آن علاقه دارند میشنوند. و همین که بحث تمام شد هر کدام دستم را میگرفتند و میگفتند چه موقع میآیی و بقیه آنها را برایمان میگویی. معلوم میشود که بچهها علاقهمند هستند. اصلاً قصه جاذبه دارد. ما بیاییم کربلا را بگوییم و در کنار آن مسائل اخلاقی را هم مطرح کنیم. کربلا لبریز از مسائل اخلاقی است. اما متأسفانه ما کمتر به اخلاق کربلا پرداختهایم. اگر روزی توفیقی باشد و من از میان شما ده تا آدم علاقهمند، دلسوخته و شیفته پیدا کنم که بخواهند وقت بگذارند، کربلا را بین آنها تقسیم میکنم و بنشینند روی هر یک از قسمتهای کربلا کار بکنند، آن وقت خواهید دید کربلای ده ساعته یک دایره المعارف ده جلدی می شود. چرا دیگران این قدر روی مسایلشان کار میکنند، شما می دانید در دنیا مثلاً برای جنگ جهانی دوم چقدر فیلم درست کردهاند، برای یک واقعهی کوچک چقدر فیلم درست کرده اند، برای یک زن به نام فلورانس نایتینگل که در جنگ جهانی دوم پرستاری کرده چقدر فیلم، چقدر داستان، چقدر ستایش در تاریخ غرب وجود دارد. آن وقت ما هم حضرت زینب(س) را داریم و هنوز از او چیزی نمیدانیم. کدام یک از شما میداند زینب(س) چه گفت، کدام یک از شما خطبهی وی را خوانده است؟ بیایید خودمان را محاکمه کنیم. کدام یک از شما اخلاق کربلا را مطالعه کرده است؟ کربلا یک حادثهی کامل است. تنها جنگ نیست، سیاست است، مسائل نظامی است، اخلاقی است، فرهنگی است. در زیارت اربعین جملهی لطیفی داریم اصلاً علت وقوع کربلا و نتیجهی وقوع کربلا را در یک جمله بیان کرده است. در آن جا خطاب به پروردگار عرض می کند که «وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ فیکَ» خدایا حسین خون دلش را برای تو تقدیم کرد. (بهترین خون) و رگ اباعبدالله(ع) را که زدند آن خون ناب را بیرون ریخت. «وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ فیکَ لِیَستَنقِذَعِبادِکَ عَنِ الجَهالَه» تا آزاد کند بندگانت را از جهالت و نادانی. کربلا از تاریخ جهالت زدایی کرد. اگر کربلا نبود الآن ما نمیدانستیم بین یزید و حسین(ع) کدام یک را انتخاب بکنیم و راحت بگویم اصلاً افکار ما، افکار معاویه ای بود. اگر آن خون، آن روز، در آن غروب بر خاک چکه نمی کرد الآن ما در ظلمت و جهالت به سر می بردیم «لِیَستَنقِذَ عِبادِکَ عَنِ الجَهالَه» تا بندگانت را از جهالت بیرون بیاورد و «وَ حَیرَهَ الضَّلالَهَ» (و از سردرگمی و سرگشتگی و جهت نایافتن). اگر حسین(ع) نبود ما الآن نمی دانستیم چه کار باید بکنیم، راه روشن نبود، خون او پرده ها را درید، جاده را در نهایت وضوح و روشنی در مقابل چشمان ما نشاند: اگر حسین(ع) نبود ما امروز راه را نمیشناختیم. کربلا خط را روشن کرد. آن روزی که دشمن خیمهها را آتش زد، برای ما هم تمام بهانهها به آتش کشیده شد. کربلا راه توجیه انسان را بست، حجت را بر همه تمام کرد. وقتی میبینیم مثل یزیدی هست باید قیام کنیم. پس کربلا از همه جهت قابل بررسی است. وقتی میبینید جایی دست حضرتابوالفضل(ع) را روی عَلَمی زدند یا مثلاً اسمش را گذاشته اند عَلَم عباس یا تکیهی حضرت عباس بروید آنجا و بگوئید که عباس کی بود. از فضایل و خصایل ابوالفضائل سخن بگوئید. چون حضرت ابالفضل العباس(ع)، ابوالفضائل بوده است. ابوالفضل یعنی پدر فضیلت و ابوالفضائل یعنی پدر فضیلتها. تمام فضیلتها در او جمع بود. امام جعفر صادق(ع) می فرماید: «کانَ عَمَّیَّ العَباس ابوالفَضائِل» حضرت میفرماید: عموی من اباالفضل جامع تمام فضیلتها و ارزشهای اخلاقی است. «بَینَ عَینَیِه مِن اَثَرِ السُجود» بین دو چشم او اثر سجده باقی بود. بگویید بچهها شما که این تکیه را برای اباالفضل برپا کردید، صبح نمازتان را میخوانید یا نه؟ اگر کسی صبح نمازش را نخواند و بگوید من اباالفضل را دوست دارم، دروغ گفته است. بگوئید بچه ها این اباالفضل را که شما دوست دارید به برادرش نمی گفت برادر، بلکه همیشه می گفت: آقا. ببینید شما هم اینجور هستید! با برادرمان این قدر صمیمی هستیم! و چنین او را خطاب میکنیم؟ اباالفضل همیشه به برادرش می گفت: آقا، جز لحظهی آخر که افتاد و گفت: «یا اَخا اَدرِک اَخاک» برادر برادرت را دریاب. در تمام زندگی خود جز یا سیدی، یا مولای خطاب نمیکرد. و امام(ع) هم با او این گونه بود. لذا وقتی که به اباالفضل میفرماید: سوار شو برو با دشمن صحبت کن. لحن امام(ع) این است: «بِنَفسی اَنتَ یا اخی اِرکَب» جانم فدایت باد ای برادر سوار شو. این میگوید جانم فدایت باد. او میگوید سید من، آقای من، مولای من. این است نحوه برخورد دو برادر، آیا ما این چنین هستیم؟ او بود که وقتی وارد آب شد کف زد در فرات ،آبی زلال مثل چشم ماهی روی کف دستش میلرزید و لبها هم از عطش ترک بسته، جنگیده، خون از بدن رفته و الآن یک جرعه میتوانست به او توان بدهد و هزاران دلیل برای نوشیدن آب وجود داشت. اما وقتی که آب را آورد تا به فضای دهان برساند «فَذَکَرَ عَطَشَ الحُسَین فَرَمَی الماءٍ» به یاد عطش حسین افتاد و آب را به امواج سپرد، موجی قوی تر از موج فرات در سینهی اباالفضل جاری است و آن هم موج ایثار است. ما خیلی وقتها در دل، قاتل حسین(ع) هستیم و او را میکشیم و خود متوجه نیستیم امروز چند تا خوبی را کشتید، چند تا تصمیم خوب گرفتی و انجام ندادی؟ حسین(ع) در کربلای دل شما تشنه لب شهید شد. اگر یک خوبی در دل شما، در ذهن شما و وجود شما جوانه زد و شما آن را دنبال کردید و پیاده کردید، جز این نیست که شما در کنار حسین(ع) بودهاید و از او دفاع کردهاید. بنابراین هم کربلا را در وجود خود منعکس کنید و بجوئید و بررسی کنید و هم بکوشید به بیرون منتقل کنید و دیگران را هم با کربلا آشنا کنید. (خدا ان شاءالله همه ما را موفق گرداند).
دو سخن از اباعبدالله(ع)
پایان بخش صحبتم را دو سخن از اباعبدالله(ع) قرار میدهم که ان شاءالله تأکیدی باشند بر این مسأله. اباعبدالله(ع) میفرمایند: «یَابنَ آدَمَ اِنَّکَ اَنتَ اَیّام» (ای انسان تو جز یک مجموعه روز، چیز دیگری نیستی. «یَابنَ آدَمَ اِنَّکَ اَنتَ اَیّام کُلَّما مَضی یَومَ مَضی بَعضُک» (ای انسان تو جز یک مجموعه روز چیز دیگری نیستی، هر روزی که بگذرد بخشی از وجود تو رفته است). پس روزها و فرصتها را دریابید و استفاده کنید. در جای دیگر حضرت اباعبدالله(ع) میفرمایند: «اَیُها الناسُ نافِسوا فی المَکارِم» (ای مردم وقتی به مکرمتها، بزرگی ها، خوبی ها و نیکیها رسیدید پیشتاز باشید «نافِسوا». منافسه به معنای مسابقه و پیشتازی است. وقتی امر خیری مطرح میشود پیشتاز باشید و گام جلو بگذارید، دریا دل باشید، اهل خطر باشید، تاریخ کربلا را بخوانید و عرضه کنید، بی شک در وجود خیلی از شما میجوشد که من نمیتوانم، من بروم در تکیه حرف بزنم! بگویم بچهها می خواهم برای شما صحبت کنم! آمدیم چند نفر باسواد آنجا بودند، آن موقع من عرق میکنم و در هم شکسته میشوم، نه جرأت بکنید و منتظر نمانید دیگری گام بگذارد. بکوش تو اولین نفری باشی که گام بگذاری و بکوش که این امر را به تأخیر نیندازی، چرا که «فی التَأخیرِ آفات» (همیشه آفت ها در تأخیر ماست) بعد هم دریغ میخوریم که چرا استفاده نکردیم. از همین امشب که رفتید ببینید در زمینهی کربلا کتاب دارید یا نه، اگر نداشتید از دیگران بگیرید و بخوانید استفاده کنید، یادداشت بردارید، بعد ان شاءالله تصمیم بگیرید و منتقل کنید. خدا ان شاءالله بر توفیقات شما بیفزاید و ما را جزء صحابهی اباعبدالله(ع) قرار دهد و روح مبارک اباعبدالله(ع) و همهی شهدای کربلا و همهی عزیزان شهید را از همهی ما خشنود و راضی گرداند و به ما توفیق عنایت فرماید که از این فرصتهای خیر که در پیش رو داریم استفاده کنیم. ان شاءالله جلسات خود را به درون تکایا و مساجد و حسینیهها و هر کجا که اجتماعی در طول این مدت است ببریم و استفاده کنیم. که اگر شما استفاده نکردید دیگران در کمین هستند. اگر استفاده ی رحمانی نشد، بهره گیری شیطانی خواهدشد.
منبع:روز دهم۲، مجموعه سخنرانیهای عاشورایی دکتر محمدرضا سنگری، مرکز پژوهش ونشر فرهنگ عاشورا- دزفول، خورشید بارن، زمستان۸۶،صص۶۸-۶۱