خانه / قصه ها و داستانها / داستان از آغاز

داستان از آغاز

پرده دهم- روز عاشورا (بخش پایانی)

و امروز، روز آن واقعه عظیم است. خورشید به خون نشسته و ابرها، بغض همه تاریخ را به دل گرفته اند. سکوت بر همه کائنات حکم فرماست و چشم های آسمانیان بر زمین دوخته شده است. فرشتگان به انتظار نشسته اند تا بار دیگر ناظر تجلی عظمت الهی در وجود آدمی باشند. فریاد «هیهات مناالذله» اش ارکان عرش را به ...

ادامه نوشته »

کربلا – سال ۶۱ هجری – نهم محرم

عمر سعد، نامه ای را که شمر از سوی عبید الله برایش آورده، باز می کند و می خواند: «من تو را به سوی حسین فرستادم که از او دفع شر کنی! و کار را به درازا کشانی!؟ و به او امید سلامت و رهایی و زندگی دهی!؟ عذر او را موجه قلمداد کرده و شفیع او گردی!؟ اگر حسین ...

ادامه نوشته »

کوفه – سال ۶۱ هجری – چهارم محرم

عبید الله زیاد، از پله های منبر مسجد کوفه بالا می رود . همه مردم شهر به امر او در مسجد جمع شده اند تا او برای آنان سخنرانی کند! « ای مردم، شما آل ابی سفیان را آزموده اید و آنها را چنان که خواستید، یافتید! و یزید را نیز می شناسید که دارای سیره و طریقه ی نیکو ...

ادامه نوشته »

کربلا – سال ۶۱ هجری – دوم محرم

کربلا – سال ۶۱ هجری – دوم محرم صدای زنگوله اشتران، تنها صدایی است که سکوت این بیابان بی پایان را می شکند. مرکب ها تشنه و خسته اند، اما حرکت ادامه دارد. به سوی سرزمینی که هیچ کس نمی داند کجاست و تا رسیدن به آن، چقدر فاصله باقیست. چه کسی باید پا بر زمین بکوبد و دست ها ...

ادامه نوشته »

نی نوا – سال ۶۱ هجری

 پرده هفتم از مادر که زاده گشت، حرّ نامیده شد. که یعنی آزاده بماند و سرفراز. و تن به بندگی و ذلت و فرو مایگی نسپرد. پس چرا؟ چرا در مهلکه رویارویی حق و باطل، چنین در صف باطل جای گرفته است. و چرا به جای سرسپردن به سالار نور و رستگاری، پای بند عهد و فرمان حاکم بد نام ...

ادامه نوشته »

مکه ـ سال۶۰ هجری ـ هشتم ذی الحجه

مکه ـ سال۶۰ هجری ـ هشتم ذی الحجه خبر خروج قافله حسین(ع) از مکه به حاکم شهر رسیده و او شتابان دستور حرکت نیروهای خود را برای تعقیب و بازگرداندن آنها به شهر، اعلام می دارد. گرچه کاروان حسین(ع) قبل از بالا آمدن خورشید، راهی سفر شده وحال، فاصله بسیاری از شهر گرفته است، اما سربازان، خود را به آنها ...

ادامه نوشته »

کوفه – سال ۶۰ هجری-دستگیری مسلم

کوفه – سال ۶۰ هجری عبید الله رو به محمد بن اشعث که با خبر دستگیری مسلم آمده، می گوید: «تو را چه به امان دادن؟ مگر ما تو را فرستاده بودیم که او را امان دهی؟ ما تو را فرستادیم که او را برایمان بیاوری!» محمد بن اشعث، خاموش می ماند. مسلم را بر در قصر با دستانی بسته ...

ادامه نوشته »

تنهایی مسلم

این حجاب ضخیم جهل و غفلت را چه کسی بر چشمان این اهالی نااهل کوردل فرو افکنده است که چنین آشکارا منکر تلألو نور گشته اند؟ آن شور و اشتیاق و ولوله کجا و این خمودی و مردگی و سکون کجا؟ این دل های مرده را با کدام اکسیر می توان حیات بخشید و داروی شفای این ارواح مریض و ...

ادامه نوشته »

کوفه ـ سال ۶۰ هجری ـ پنجم شوال

و حال، وقت آن رسیده است تا نامه ای که حسین(ع) به او سپرده، در میان مشتاقان مسلم که دسته دسته به دیدار او می شتابند و در خانه مختار با او دست بیعت میدهند، خوانده شود: « از حسین بن علی(ع)، به جمع مسلمین و مومنین: هانی و سعید، نامه های شما را که آخرین فرستادگان تان بودند به ...

ادامه نوشته »

مکه، سال ۶۰ هجری

پرده چهارم روایت بدعهدی و بی‌وفایی اهل کوفه، روایت تلخ و جانکاهی است. باور نمی توان کرد که در پهنه تاریخ، روسیاه‌تر و خوارتر از مردمان آن زمان کوفه یافت. آنان که تشنه لبی را برلب بحر کرم و عظمت و عزّت جستند و از دل شعله فروزان ولایت علوی و امامت حسنین، خام به درآمدند و جان بی ارزش ...

ادامه نوشته »