خانه / مهدویت / ادبيات (صفحه 4)

ادبيات

منتقم

یک روز می‌آیم قیام از سر بگیرم تا انتقام پهلوی مادر بگیرم فرق علی فرق عدالت بود و بشکست باید تقاص غربت حیدر بگیرم می‌آیم آری زیر تابوت حسن را در تیرباران، لحظه‌ی آخر بگیرم قنداقه‌ی خونین اصغر اوج مستی است از دست ثارالله آن ساغر بگیرم تا پشت او بشکست از داغ برادر من بیرق گلگون پیغمبر بگیرم تا ...

ادامه نوشته »

تذکره کربلا

  تو نیستی و عید، ببخشید! عزای ما اصلا صفا ندارد عزیزم برای ما تو نیستی و خنده فراموشمان شده بر عکس، بی تو آن قَدَر این اشک های ما… با ما که نیست وَر نه همش گریه می کنیم این شهر بسته است کمی دست و پای ما حالا نمی شود که بیایی و با خودت – چیزی بیاوری ...

ادامه نوشته »

ژرفا

هوا دلگیر و ظلمانی، بتاب ای شمس سبحانی زمین تب‌دار و تفدیده، ببار ای غیث رحمانی غبار غربت حق در هوای شهر پیچیده سرود آشنایی سر ده از بام مسلمانی دلم پژمرده‌ی تردید و جانم خسته‌ی تزویر بیا آغاز سرسبزی، بیا پایان حیرانی در ودی.ار بیتاب است و تا‍زیان در کف کجایی‌غیرت حیدر که تیغ حق بجنبانی؟ زده در کام ...

ادامه نوشته »

اتحاد عاشقان

ای جهان را رهبر آزاده یابن‌العسکری گوش بر فرمان حق استاده، یابن العسکری ای پناه بی‌پناهان، ای امید بی‌کسان تکیه‌گاه و یار هر افتاده، یابن العسکری یا غیاث‌المستغیثین، ای امام آخرین نور چشم مردم آزاده، یابن العسکری ای که ریزد روز و شب اشک تو از داغ حسین نیست مانند تو یک دلداده، یابن العسکری زاده‌ی مرجانه را بنگر که ...

ادامه نوشته »

سلام بر مولای مهربانم

سلام بر مولای مهربانم و انیس دل و جانم؛ دلم در هوس دیدار روی دوست لحظه‌ها را با تیک‌تیک ثانیه‌ها می‌شمارد و نگاهم به آئینه دل غریبم دوخته شده که جز دلی شکسته و پریشان چیزی در آن آئینه نمی‌بینم. تو سایبان قلب منی در آن زمان که خورشید عشق حتی لحظه‌ای مرا تنها نمی‌گذارد و من در آن گرمای ...

ادامه نوشته »

امید شیعه

امید شیعه کدام نقطه‌ی این خاک زیر پای تو نیست کدام پاره‌ی خورشید آشنای تو نیست بگو کدام نسیم شکفته در وادی که ذهنش آینه‌بندانی از صفای تو نیست کدام جاده بگو می‌رساندم تا تو کدام سوی افق را نشان جای تو نیست منم که گمشده‌ام ای عزیز پیدایم منی که هر نفسم گریه جز برای تو نیست امید شیعه! ...

ادامه نوشته »

سلام

سلام ترا ای گل سرخ پرپر، سلام ترا ای عطش نوش بی‌سر، سلام تو را ای بلندای عزّ و شرف کشیده سوی لامکان پر، سلام ترا ای منادی «هل من معین» جوابت شد از تیغ و خنجر، سلام ترا ای جگر گوشه‌ی مصطفی زلال مصفّای کوثر، سلام ترا ای تن پاکت از راه کین به دریای خون شد شناور، سلام ...

ادامه نوشته »

سلام بر فرزند پیامبر(ص)

سلام بر فرزند آخرین پیامبر، فرزند برترین سرور و رهبر، فرزند فاطمه زهرا(س)، فرزند خدیجه کبری(س). سلام بر تو که زیستن‌مان آموختی تا مرگ در عزت را بر زندگی ذلت رنگ برتری دادی. سلام بر تو که مشرق عاشورایت، نه امام به آسمان بخشید و در پرتو خونت، سیمای علی(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) از انبوه غبارهای برانگیخته آفتابی شد. ...

ادامه نوشته »

از بقیع تا عرفات

از بقیع تا عرفات ازعرفات تا کربلا مظلومیت جدّش را به هروله می‌گذارد دریا مشکی اشت بر دوشش(آبیاری غنچه‌های تشنه را) و ابرها شولایی بر پیکرش(سایبان پیکرهای بی‌کفن را) می‌آید به یاری آن‌که لحظه‌ها عطشش را زنجیر زدند و ذوالجناح تنهایی‌اش را شیهه کشید بوسه می‌زند بر شاهرگ بریده بر حنجره‌ی بریده بر دستان بریده می‌آید و این‌بار نامه‌های دعوت ...

ادامه نوشته »

از غارت بهار

کدام صحنه از نگاه تو پنهان است؟ کدام حادثه در سیرو سلوک چشمان تو نهفته می ماند؟ تلخکامی‌ها، داغ‌ها، اشک‌ها، سوزها و گدازها را می‌بینی و مرور می‌کنی، روزها را با دردها و سوگ‌ها، قلب‌های اندوه زده و شانه‌های لرزان و شراره‌هایی که ردّی از خاکستر بر جاده‌ی زمان بر جای می‌گذارد می بینی .اما آن روز، روز دیگری است؛ ...

ادامه نوشته »