خانه / مهدویت / ادبيات (صفحه 3)

ادبيات

آرامش طوفانی

طلوع می کند آن آفتاب پنهانی ز سمت مشرق جغرافیای عریانی دوباره پلک دلم میپرد،نشانه چیست؟ شنیده ام که می آید کسی به مهمانی کسی که سبزتراست ازهزار بار بهار! کسی شگفت،کسی آنچنان که میدانی! تو از حوالی اقلیم هر کجا آباد بیا که می رود این شهر، رو به ویرانی در انتظار تو تنها چراغ خانه ی ماست که ...

ادامه نوشته »

اعجاز فصل سبز

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سبز از زرد بى ترانه ى اکنون سفر کنیم باور کنیم باور فرداى عشق را درباور دوباره ى این شاخه هاى خشک خنیاگر قبیله ى باران، بیا! بیا! پر کرده ایم دفتر احساس خویش را در انتظار دیدنت اى گل نشسته ایم تا بشکفد شکوفه هاى اعجاز فصل سبز تا درک شاعرانه ى آغاز فصل ...

ادامه نوشته »

با حنجره اى زخمى

صد معجزه، موسایى صد بت شکن ابراهیم اى سبز کلیم اللّه، عظماى خلیل اللّه مایى که تو را خواندیم، با حنجرهاى زخمى در باور ما گل کن؛ با ما تو تکلم کن ماییم وشکستن ها، با این دل خستن ها چون خاطره اى دریاد، درشرح تو این بس باد صد شعب ابوطالب ما تشنه در این تحریم ماجز تو چه ...

ادامه نوشته »

برای او

این سنگ خدایان که تبر می شکنند روزی که بیایی از کمر می شکنند بردار تبر را و بزن ابراهیم! بت های بزرگ زودتر می شکنند شاعر: جلیل صفربیگی

ادامه نوشته »

بگذریم

امشب زخواب های پریشان که بگذریم این نیمه را به نیمه شعبان که بگذریم بُن بست شهر را بپریم و سپس کمی این کوچه را به سمت خیابان که بگذریم از کثرتی که هست فراری شویم و بعد از جاده های خلوت ایمان که بگذریم مجنون برای دیدن لیلا گذشت و ما این شهر را به سمت بیابان که بگذریم ...

ادامه نوشته »

صبح، ظهر، عصر، شب…

صبح دعایی است که هر روز می خوانی. آمینی که مستجاب نمی شود این قوم شب زده را که برای آمدنت لحظه شماری میکنند بدون آنکه دلیلش را در اعماق دلهایشان نفس بکشند. تردید بین تو واینهمه روزمره گی، جاده های نبودنت را به درازا می کشد تا خمیده قامتان طفلی انتظارشان را مویه کنند. ظهر زمین عطشان ِ لبهایی ...

ادامه نوشته »

جمکران

دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو سپند وار ز کف داده ام عنان بی تو ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ ز جام عشق لبی تر نکرد جان بی تو چون آسمان مه آلوده ام ز تنگ دلی پُر است سینه ام از انده گران بی تو نسیم صبح نمی آورد ترانه ی شوق سر بهار ندارند ...

ادامه نوشته »

لحظه‌‌‌‌ی موعود

آغاز ابرها در ساعت یک است به وقت نجف کمی پس از دو باران گرفت در کنار بقیع درست ساعت سه طوفان شد در کربلا حالا به ساعت من فقط کمی به لحظه موعود مانده است. شاعر: علیرضا قزوه

ادامه نوشته »

حصار فاصله‌ها

این جمعه های بی خبری را جواب کن بشکن حصار فاصله ها، را شتاب کن بندی بزن بر این شکسته دلی عصر جمعه را یا نرخ دل شکسته گی ام را حساب کن ربطی به انتظار ندارد نبودنت فکری به حال رابطه های خراب کن برخیز و تازه کن به تن خود بهار را نیرنگ و رنگ های زمین را ...

ادامه نوشته »

بوی ظهور

این است آن مردی که می‌گویند هستی به نقش خال او سبز است آن سید مرشد که این دنیا از روح سبز شال او سبز است آن شور باران آن غرور ناب آن حاکم هفت آسمان خورشید وقتی که از پرواز برگردد هفت آسمان دنبال او سبز است در صفحه‌ی تقوینم او باران، هر روز طرحی نو می‌اراید پاییز و ...

ادامه نوشته »