خانه / خانم عماد (صفحه 2)

خانم عماد

یا هنوز هم…

زرد و کبود و سرخ شد اما هنوز هم دارد عزای دیدن بابا هنوز هم تا تاول دوباره ای از راه می رسد با گریه آه می کشد آن را هنوز هم آهسته بغض می کند و خیس می شود… …زخم کبود گونه اش: ” آیا هنوز هم مهمان چوب دستی شهر جسارتی من مانده ام به حسرت لبها هنوز ...

ادامه نوشته »

وقف تو..

شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست اینگونه زخم خورده و بی سر بیاورم یک قطعه خواندی از روی نی، شاعرت شدم آن قطعه را نشد به غزل دربیاورم یک پرده خواندی از روی نی، آتشم زدی این شعله را چگونه به دفتر بیاورم با حنجر تو کاری اگر خنجری نداشت کاری نداشت واژه ی بهتر بیاورم وقف تو ...

ادامه نوشته »

یک سوال ساده

چشم سیرابی ندیدم بر سراب افتاده باشد روی خاک تیره جسم آفتاب افتاده باشد ذوالفقاری در نیام زنگ!؟ بر دیوار هرگز! نام توفان چیست وقتی از عتاب افتاده باشد از تبلور می‌درخشد مثل خورشیدی معلق هر غباری از عبای بوتراب افتاده باشد دیده‌ای آیا رگان بازوان جنگجویی ناگهان هنگام جنگ از التهاب افتاده باشد کس نمی‌فهمد غرور سربزیر زخم‌ها را ...

ادامه نوشته »

لالایی!

امشب به خواب رفته نگاه ستاره ها افتاده از نفس ، تپش گاهواره ها فردا کنار علقمه تصویر می شود طرح شگفت حادثه ی خون نگاره ها شب‌ناله ی‍ی غریب دراین دشت لاله خیز آشفته، خواب سنگی این سنگواره ها لالای لای کودک لب تشنه ام ، بخواب! ای غنچه! گل شکفته دشت شراره ها! مادر بخواب! تارود از یاد ...

ادامه نوشته »

زخمه‌ی آفتاب

بعد از آن غروب تلخ، جان زخمی رباب بی تو خو گرفته با زخمه های آفتاب تا همیشه تا ابد یاد من نمی رود بر سرم دمی که گشت هفت آسمان خراب هفت آسمان نگاه، غم گرفته مهر و ماه واحه واحه اشک و آه، خیمه خیمه نور ناب هفت آسمان درنگ، مات این دو سوی جنگ این غریب بی ...

ادامه نوشته »

بی حساب

یک غنچه لاله سینه ی تنگش کباب شد پژمرد و زخم داغ دل آفتاب شد چون نذرکرده بود فدای پدر شود آن قدر گریه کرد که بابا مُجاب شد طفلی که با اشاره ای از خواب می پرید با لایْ لایِِ تیر سه شعبه به خواب شد تا چشم تیر را هدف حنجرش نمود با چشم غرق خون عمو بی ...

ادامه نوشته »

دوباره بوی حسین!

دوباره ماه محرّم، دوباره بوی حسین دوباره بر سر هر کوچه گفت و گوی حسین بیا به دسته ی ما نوحه ی جنون سر کن که می رویم شباشب، به جست و جوی حسین حسین، وارث کشف و شهود غار حراست چه های و هوی محمّد، چه های و هوی حسین نبسته اند به روی حسین، هرگز آب فرات، آب ...

ادامه نوشته »

ماه در کاسه خون

آسمان خم شده تا بوسه زند مویش را ماه دیدست در آیینه او رویش را تشنه لب آمده آورده به قربانگاهت گردن عاشق هفتاد و دو آهویش را لاله با یاد تو از جام تهی می نوشد چشم نرگس به تو مدیون شده سوسویش را آسمان مشک به دندان مهی خواهد داد که زمین پل زده بر دجله دو بازویش ...

ادامه نوشته »

پا به پا

بلبلی کنج قفس شور تغزل دارد خوش به حال گل پژمرده که بلبل دارد داغ هفتاد و دو لاله زده آتش به دلش دختری که به تنش دامنی از گل دارد دختری که همه گفتند شبیه زهراست مثل زینب به‌خداوند توکل دارد پا به پا با سر بابا همه جا آمده است بس‌که در راه طلب صبر و تحمل دارد ...

ادامه نوشته »

رکعت هشتم

عشق یعنی که به شوق تو به صحرا بزنم به هوای دل پاک تو به دریا بزنم عشق یعنی بشوم آهوی آواره‌ی تو بدهم دل به صدای خوش نقاره‌ی تو عشق یعنی طپش این دل بارانی من لطف پیدای تو و گریه‌ی پنهانی من و خدا خواست که از دست تو درمان برسد خواست تا عطر علی‌ش به خراسان برسد ...

ادامه نوشته »