خانه / بایگانی برچسب: داستان هاي عاشورايي

بایگانی برچسب: داستان هاي عاشورايي

معما

معما علی بن حسین در حیاط بازی می کرد و یاد روز های دور در ذهن شهربانو جان می‌گرفت… کاروان اُسرا چند روز در راه بود. خستگی در چهره‌ی تک تک آنها دیده می‌شد. به جز جلودار کاروان و چند نفر دیگر، بقیه سوار بر شتر بودند. آنها اگر چه اسیر بودند، اما با آنان بدرفتاری نمی شد، علتش هرچه ...

ادامه نوشته »

گهواره کودک

گهواره کودک آسمان مدینه گل باران بود. زمین نزدیک بود از شادی بشکافد. درختهای میوه در باغها به شکوفه نشسته بودند و شاپرک‌ها لابلای آنها بازی می‌کردند. پیامبر، امام علی و فاطمه از تولد نوزاد خوشحال بودند. پیامبر با نگاهی شیفته به چهره‌ی لطیف نوزاد خیره شد. و سپس از امام علی پرسید: «اسم فرزندت را چه می‌گذاری؟» امام علی ...

ادامه نوشته »

از سرچشمه‌ی نبوت

از سرچشمه‌ی نبوت سرکوچه، به درخت خرمایی تکیه داده و نشسته بود. دستش را روی زانوانش گذاشته و همین‌طور که به زمین خیره شده بود با خود گفت: من که سر در نمی‌آورم. تا همین چند روز پیش با کسی سلام و علیک داشته باشی، بگویی، بخندی، اما یکدفعه امام بگوید که ارتباط خود را با او قطع کنید. کی ...

ادامه نوشته »