خانه / شعر های عاشورایی / متن ادبی / گوش کن(ارمغان بهداروند)

گوش کن(ارمغان بهداروند)

این کشتی در رودخانه غیرت به گل نخواهد نشست. اسب تشنگی حتی اگر شیهه‌ی نومیدی سر دهد، باد کینه اگر خنجر زهر را بر لب‌های عاشقی همسایه کند، سوار عشق از سرودن غزل ارادت دست برنخواهد داشت.

گوش کن! این صدا صدای بی‌قراری رودخانه است. گوش کن این صدا صدای خواستن است، صدای التماس …
اسب تشنگی اما نتوانست کودکان در راه را از خاطر دوست وا بگذارد. سنگ هم که باشی برای گریستن می‌توانی بهانه داشته باشی. باید برای خودت چشمی دست و پا کنی که بال و پرت باشد، چشمی که تو را در گریه غسل دهد و تو را بمیراند. چشمی که تو را بی‌مقدمه در شعله به رقص آورد و در شنیدن اذان عاشقی، بغض تو را افطار کند. این جا کسی هست که با تو به گریه بنشیند و قدم به قدم با تو داغداری‌اش را قسمت کند. می‌توانی پرنده‌ای باشی که در بی‌بال و پری خویش سوگ‌نامه سر داده است. بنشینی و با داغدار بزرگ این جمع که روزی به شکوفایی شمشیر انتقام جدش میدان‌دار توانایی خواهد شد گریه کنی … این جا کسی غریب نیست.

ارمغان بهداروند

telegram

همچنین ببینید

داستان غدیر به روایت دکتر سنگری

داستان غدیر آفتاب درآبگیر اگر آن روز-هجدهم ذی الحجه سال دهم هجرت- بودیم، چه می‌‌دیدیم؟ ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.