خانه / شعر های عاشورایی / متن ادبی / سکه به نامت زدند

سکه به نامت زدند

وقتی سخن از تو به میان می‌آید، درختان به رکوع می‌روند و برگ‌ها، به نشانه‌ی سجده، از شاخه‌ها می‌ریزند. وقتی سخن از تو به میان می‌آید، خورشید از پشت کوه‌ها سَرَک می‌کشد و از حرارت شوق تو آتش می‌گیرد.

وقتی سخن از تو به میان می‌آید، نسیم کوچه به کوچه می دود و عطر تو را در خانه‌های شهر می‌پراکند. وقتی سخن از تو به میان می‌آید، آسمان آبی‌تر می‌شود و پرندگان در بیکرانه آن بال اشتیاق می‌گشایند. نام تو، فرا واژه‌ای است که تنها در فرهنگ آسمان‌ها، ترجمه می‌شود آنجا که شمشیر تو از غلاف سر برمی‌کشد، ستم، عجز خود را فریاد می‌زند و خواب نفاق آشفته می‌شود. وقتی که نام تو بر دفتر تاریخ، تکرار می‌شود، قلم از پا می‌افتد و مرکب همچو دریا متلاطم می‌شود.
ای سزاوار! کدام آفتاب، طاقت گرمی هنگامه‌ی عشق تو را دارد و کدام رزم‌آور، با یاد حماسه‌هایت سپر می‌اندازد. آن‌جا که عرق پیشانی را به آستین پیراهنت می‌برد، دل یزیدها می‌لرزد.
پس از تو خون، سرخ ماند و شهادت پایدار. پس از تو بزم عاشقان رنگ لاله گرفت و غروب، با دل‌های گرفته به نجوا پرداخت. اینک، هیهات گویان جهان، به نماز ظهر عاشورا اقتدا می‌کنند و با یاد تو، حماسه به پا می‌دارند. آنان که حماسه آفرینی یارانت را آرزو دارند. از مرگ نمی‌هراسند و عاشقانه، در خون خود گلچرخ می‌زنند. اکنون در شهر عزت و افتخار، سکه به نام تو می‌زنند! و سلام بر تو! ای قبله عاشقان مجاهد. ای حسین. ای خون خدا.

منبع: نجوای شبانه

telegram

همچنین ببینید

داستان غدیر به روایت دکتر سنگری

داستان غدیر آفتاب درآبگیر اگر آن روز-هجدهم ذی الحجه سال دهم هجرت- بودیم، چه می‌‌دیدیم؟ ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.