خانه / آيينه داران آفتاب / منیع‌بن زیاد

منیع‌بن زیاد

منیع‌بن‌زیاد(رقاد)
سمت سبز زیستن
کربلا جان تو را پروازگر هفت‌ آسمان کرده است. تو آمده‌ای و با یاران حسین منیع و رفیع شده‌ای. بلندآوازه‌ی عرشی، هر چند در خاک ناشناخته و گمنام. تو با حسین عزیز شده‌ای و در تابش آفتاب او روشن و نورانی.به کربلا آمده‌ای و در این شب عزیز، فردای پرشکوه شهادت را آماده می‌شوی. تنها محرم خلوت تو اشک است و ستاره‌ستاره روشنی که بر گونه‌هایت طلوع می‌کند.
تنها نشسته‌ای. نور در مقابل روشنایی حسین، تاریک است. می‌شنوی این زمزمه‌ی حسین است که می‌خواند: ولا تحسبنّ الذین کفروا انّما نملی لهم خیرٌ لانفسهم.
تو در این کندوی شبانه، کدام شهد را به کام فردای دشت خواهی ریخت؟ می‌بینی این آسمان از همهمه‌ی بال فرشتگان لبریز است. بوی صمیمی بهشت در مشام صحرا پیچیده است و عاشقان در التهاب فردایند تا به بلندی قلّه‌ها قامت برافرازند و به سبکبالی نسیم در دشت بوزند و رگ‌ها را به چالاکی کشیدن شمشیر از نیام، بگشایند تا ایمان بماند، دروغ نپاید، خوبی لگدکوب نشود و حقیقت از انبوه دروغ و فریب و بیداد، درخشش آغاز کند.
برخیز منیع! به خیمه مولایت برو؛ زانو بزن؛ توان و ایمانی دوباره از آن دو چشمه بگیر. از چشم‌های او بنوش و قلبت را به ظمأنینه و آرامشی دیگر میهمان کن. می‌دانی فردا دشوار است و قدم‌ها برای ایستادن در میدانی همه تیغ و تیر و دشنه و دشنام، استواری می‌خواهند.
برخیز منیع! حبیب و بُریر و مسلم آمده‌اند؛ تو نیز در عطش امشب یک جرعه تبسّم امام بنوش؛ یک بارقه از آن دو شعله‌ی آسمانی وام بگیر. فردا عاشوراست و مگر مولایت نگفت هرکس با من بماند فردا شهید می‌شود؟ شهادت فردا را آماده‌تر باش!
چه صبح عزیزی! چه صدای هستی‌نواز و جان‌بخشی. دیشب بهشت را دیدی و اینک صبح با نغمه بهشتی اذانِ اکبر آذین یافته است.
سبک‌روحان عارف، فداکاران عاشق صف می‌بندند. این شاید آخرین نماز تو با امام باشد. تو به حسین(ع) اقتدا می‌کنی و به او که قبله‌گاه عرش و فرش است؛ محبوب پیامبر و فاطمه و علی؛ محبوب بهشت و بهشتیان.
منیع! کمر استوارتر ببند. شمشیر صیقل‌یافته دیشب را بفشار. جون شمشیر تو را آماده کرد و تو اینک در سلک یاران آفتاب، تیغ رخشان خود را دیگربار مرور کن. هنوز آفتاب طلوع نکرده است؛ امّا این منظومه، این کهکشان بی‌تاب زودتر از خورشید به طلوع شکوهمند در افق شهادت می‌اندیشند.
– صبور باشید بزرگواران! مرگ جز گذرگاهی به سوی رستگاری و آرامش و لذّت از این دنیای دردخیز و زندان تاریک نیست. مرگ جز ضیافت بهشت و زیارت خوبان و انبیا و اولیا نیست، همان‌سان که برای دشمنان شما آغاز ذلّت، ننگ، جهنّم و شراره‌های سوزان خشم پروردگار است.
امام سخن می‌گوید. تو در خویش می‌شکنی، می‌شکُفی، می‌بالی، دندان می‌فشاری و به لحظه‌ای می‌اندیشی که در دریای خون تا کرانه‌های امن و دلپذیر شهادت شناور شوی.
یاران برمی‌خیزند. صفوف آماده می‌شوند. محاسن سپید حبیب در گرگ‌ومیش صبح چه روشن و دلربایند و سیمای سیاه جون چه دوست‌داشتنی و جذّاب و زیبا. همه به اشارت امام چشم دوخته‌اند.
آن سو عمرسعد است که هزاران ناپاک شب‌زده‌ی سیاه‌دل را سامان می‌دهد. از آن سوی تپّه‌ها و از لابه‌لای نخل‌های غاضرّیه، خورشید آرام‌آرام بالا می‌آید. دیگرگونه دشت را می‌نگرد. میلیون‌ها سال است که می‌تابد، امّا امروز را به اشتیاق و اندوه و شتاب می‌نگرد.
اندک‌اندک هیاهو بالا می‌گیرد. تیراندازان سپاه عمرسعد پیش‌تر آمده‌ا‌ند و پسر سعد بر اسب سوار، پیش می‌آید. امام عاشورا نیز پیش می‌رود. به سپاه موّاج دشمن نزدیک‌تر می‌شود. سر سخن گفتن دارد تا شاید زمستان سرد و منجمد قلب‌ها را به شراری مهمان کند.
امام سخن می‌گوید. بُریر گام پیش می‌نهد. او نیز سخن می‌گوید. زهیر نیز به امید سوسویی در تاریکستان دل‌ها به موعظه می‌ایستد. امّا نه… جان‌ها تباه‌تر از آنند که تأثیرپذیرند.
منیع، آماده باش. عمرسعد کمان بر دوش پیش می‌آید. صدای او در صبح میدان می‌پیچد و شب می‌پراکند:
– یاران مژده‌ی بهشتتان باد؛ سوارانه بتازید و تیرباران کنید.
تیرها پرواز می‌کنند. تو شمشیر می‌کشی و می‌جنگی. تیری بر سینه می‌نشیند، تیری دیگر بر گلوگاه. خون می‌جوشد. صدای یامحمّد از حنجره‌ی تشنه‌ی خون‌فشانت می‌جوشد.
حمله می‌کنی. تیغ می‌افکنی و سر درو می‌کنی. نیزه می‌زنی و جان از تن بیرون می‌کشی. در بارش تیر و عطش آرام‌آرام تحلیل می‌روی. زانوانت را توان ایستادن نیست. می‌نشینی و ناگهان ضربت نیزه‌ای بر پشت و شمشیری بر سر، خون بر محاسنت می‌دود. مولایت را صدا می‌زنی. امام می‌آید. تیرباران تمام شده است. غبار نیز سنگین و آرام فرو می‌نشیند و سبک‌تر از عشق در نشستن به جان عاشقان، بال و پر می‌گشایی.
گوارایت باد شهادت و مبارک باد این ستایش عظیم که نام تو بر لبان آخرین حجّت خدا بگذرد:
السّلامُ علی منیع‌بن‌زیاد.

منبع:
آینه داران آفتاب، دکتر محمدرضا سنگری

telegram

همچنین ببینید

قلّه‌نشین عظمت و افتخار

عثمان بن علیّ‌بن ابی‌طالب پدر به یاد صحابی بزرگ پیامبر، عثمان بن مظعون، او را ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.