خانه / انجمن ادبي روز دهم / یازدهمین نشست انجمن ادبی آیینی روز دهم

یازدهمین نشست انجمن ادبی آیینی روز دهم

یازدهمین نشست انجمن ادبی آیینی روز دهمReviewed by Admin on Oct 16Rating:

 

یازدهمین جلسه‌ی انجمن ادبی آیینی"روز دهم" جمعه بیست و دوم مهرماه با موضوع شعر در مؤسسه‌ی فرهنگی هنری عاشورا برگزار شد. این نشست با سخنرانی کوتاه آقای بادروج آغاز شد…
یازدهمین جلسه‌ی انجمن ادبی آیینی"روز دهم" جمعه بیست و دوم مهرماه با موضوع شعر در مؤسسه‌ی فرهنگی هنری عاشورا برگزار شد. این نشست با سخنرانی کوتاه آقای بادروج آغاز شد. در ادامه‌ پس از شعرخوانی برخی از شاعران، تعدادی از آثار توسط سرکار خانم خلفی و آقای بادروج نقد شدند.
لازم به ذکر است جلسه‌ی آینده‌ی انجمن به شعر نوحه با موضوع امام زمان(عج) و عاشورا اختصاص دارد.


برخی از اشعار قرائت شده :


یا حسن و یا حسین

نامِ حسن نیک و خوش و دل‌رباست

نامِ حسین روشنیِ دیده‌هاست

نامِ حسن درد دوا می‌کند

نامِ حسین شور بپا می‌کند

ذکرِ حسن زنگ زدای دل است

ذکر حسین حَل کُنِ هر مشکل‌ست

ذکر حسن مَحضِ عبادت بُوَد

ذکر حسین لطف و سعادت بُوَد

حُبِّ حسن حُبِّ خدای مجید

حُبِّ حسین منشأِ خیر و امید

این دو گلِ گلشنِ باغِ رسول

نورِ دو چشمانِ علی و بتول

راز پدیدارِ جهان بوده‌اند

بهرِ بشر خیر و اَمان بوده‌اند

این دو پسر گوهرِ والایی‌اند

سَنبلِ ایثار و توانایی‌اند

این دو پسر حُجّتِ ارض و سما

واسطه‌اند بینِ بَشر با خدا

این دو پسر رأس بنی آدم‌اند

باعثِ ایجاد همه عالم‌اند

این دو پسر بابِ امامانِ دین

بوده، که نورند همه بر زمین

مهدی موعود از ایشان بُوَد

حُجّتِ موجود از ایشان بود

آن‌که کند زنده جهان را ز نو

ظلم و ستم را همه سازد درو

آن‌که شرر بر دلِ ظالم زَنَد

ریشه‌ی او را ز بُن بر کند

آن‌که صفا آرد و شور و نشاط

محو کند دشمنی و انحطاط

از حسنین است جهان را بقا

چون‌که خدا هست از ایشان رضا

مدحِ دو گل‌دسته‌ی وحدانیّت

نیست میسّر بَر انسانیت

کرده خدا مدحِ دو این نورِ پاک

دشمنشان باد ذلیل و هلاک

لیک نگویم که چه آمد به‌سر

این دو پسر را ز جفایِ بشر

آن یکی از زهر ستم پاره دل

وین یکی آب از لبِ خشکش خجل

وآن یکی بر طشت جگر پاره ریخت

خونِ دل هم‌چون گل آلاله ریخت

وین یکی در دشت بلا، کربلا

پاره بدن گشت و سر از تن جدا

هر دو جوان داده به‌راهِ حبیب

هر دو امام‌اند و جهان را طبیب

دین خدا زین دو پسر زنده شد

نور فشان بر همه پاینده شد

ناظمعلی را همه نطق و بیان

هست از ایشان و از ایشان توان

شاعر: آقای ناظمعلی          

 

َدَسُم رفت مارم          محرم اسرارم

یا رب مو تا اَبد          مِه دلُم غم دارم

دم به دم یادم میایَ مو وفادُوری او

به سر لَلو مونُ لحظه ی بیدُوری او

که بخوند اُلَ کنارم تا مُونَ خو بگرفت

او اَدنیا و خدا و دین و پیغمبر گُفت

هنی هم زمزمه ی زنگ صداش به گوشومَ

داغ او باری سنگین به سر ای دوشومَ

خونه بعد مارمون نداره هیچ لطف و صفا

کیه تا به پا کُنَ غیرت پی مهر و وفا

سی حسنشو سی حسینش دگه وا مُوری کنم

اُم کلثومِشَ امروز وا مو دلدوری کُنم

نتره که پُر کُنَ هر بووه جای ماریَ

مارَ که همیشه مَردم محرم دختریَ

محرم رازمونُ مونس و غمخوارمو رفت

تکیه گامو سر پنامو کل کَسُ کارمو رفت

عفت حجاب او ورمون رسیدِشَ به ارث

اَ غمش هوش و هواسُم دگه اَسرم پرس

قُنفوذَ وا در و دیوار مردمون یادم میا

چِکُنم عکس او کیچه مِنِ خاطرم میا

او به وقت آخرش کورده به مو سفارشی

طبق گفتار نبی کورده به مو وصیتی

سو کَفن سیم اُورد اَ جبرئیل وندشون نهام

گفت سی بابات و مونو حسن بوون نور تیام

جومه کرباس به مو دا  تا مو کُنُم ور حسین

گفت که بی غسل و کَفن بر سر خاک نور عین

بوسَ زَن زیر گولیشَ وقت میدون رفتنش

پی همه ال و عیال بووه وداع آخرش

پیروزی ارس تیاش رِختِنَ تا شعر نوشت

اَغم مه دل مو حرفی نا گُفته نهشت

یَ دعا داره سی دل مستمع و ال عزا

شافع کل تو بووی دایَ تو مه روز جزا    

شاعر: میثم پیروزی

 

تقدیم به حضرت علی اکبر(ع)

«آئینه‌ی رسول»

آئینه‌ی تمام نمای رسول بود

در آزمون صبر و رضا او قبول بود

وقتی نسیم دست به گیسوش می کشید

آرام بود و هیچ تکبّر نمی خرید

خورشید شد خجل چو رخ ماه او بدید

رنگ رُخَش به دیدن این ماه می‌پرید

چشمان نافذش پُر از عشق و شور بود

رخساره‌اش در هاله‌ای زیبا ز نور بود

نقش رخش چو حضرت دادار می‌کشید

زیبائی جمال وِ را بسیار می کشید

در خُلق و خو، قرینه‌ی پیغمبر خداست

هر پادشاه بر درِ درگاه او گداست

هر گام او قرینه‌ی هر گام احمد است

صوت خوشش چو صوت و نوای محمّد است

آن نیم‌روز گرم که دل‌ها کباب بود

اکبر به فکر گریه‌ی طفل رُباب بود

در کربلا بگوی پیمبر چه می‌کند؟

آن عاشق یگانه‌ی داور چه می‌کند؟

سرگرم  جنگ بود که عمرش به سر رسید

با ضربه‌ای تمام قد و قامتش خمید

از روی زین چو بر زمین افتاد آن سوار

گوئی که چرخ بود که افتاد از مدار

وقتی پدر رسید به بالین اکبرش

می‌دید پر ز خون شده رخسار انورش

مولا نشست و گفت که ای راحت روان

بعد از تو خاک بر سر دنیا و این جهان

قدّش خمید آن گل گلزار مرتضی

با حزن و غم، هاشمیان را زده صدا

که اینک برای بردن اکبر کمک کنید

طاقت ندارد این دلم دیگر، کمک کنید

محمّدرضا مجیدی‌نیا  


غزلی نذر اسطوره‌ی صبر

از نگاهت خوب فهمیدم که بار آخرست

این که می بینم تو را. آری! بهار آخرست

چشم در چشم تو می دوزم، تو می گویی به من

با زبان بی زبانی این قرار آخرست

صبح فردا از ترک های زمین خون می‌چکد

با خَطِ خون می‌نویسم انتظار آخرست

می روی و در غبار حادثه گم می شوی

می رسی و می نویسم این غبار آخرست

بر مدار درد می چرخی و می اُفتی زمین

درد می گوید که برخیزی! مدار آخرست

عشق می ریزد زمین از گوشه ی چشمان تو

چشم هایت قسمتی از شاهکار آخرست

قسمتی دیگر کبود بغض های زینب ست

آینه در آینه این یادگار آخرست

شعله می پاشند روی خیمه ها، روی دلم

گفته بودی در غزل! این شعله زار آخرست

روی خاک افتاده خورشید و نگاهم می کند

از نگاهش خوب می فهمم که بار آخرست… 

شاعر: حسین سنگری

 

 به مناسبت شهادت حضرت زهرا(س):

زد شعله تا به فلک، آتش از خانه‌ی تو

دود و خاکستر و خون، رنگ کاشانه‌ی تو

شده یاس جوانت از هجوم صاعقه پرپر

زده مُهری زخون بر سینه‌اش، طوفان ز میخ در

کشیده پر           پرستویت           از این لانه                  شکسته بال

بَرَد سوغات       به آن دنیا           دلی پرخون                ز هجده سال

***

سرباز کوچک تو،‌شش ماهه بوده ولی

گفته من محسنم و،‌ من هستم یارعلی

ای پدر جان مخور غم که منم یاور برای تو

هم‌چو زهرا کنم جان را به پشت در فدای تو

تو ای بابا          دعا کن که            شهیده راه تو گردم

که شاید با         چنین کاری            بگویم با تو همدردم

******

باغ و بستان تو شده در بستر هم‌چو خزان

پژمرد از غصه و درد، قدّ او گشته کمان

اشک غم‌ریزد آهسته، بخواند این دعا بر لب:

«خشته‌ام من از این دنیا، رسان مرگ مرا یارب»

خداوندا                         شکایت‌ها                  به درگاه تو آوردم

تو شاهد باش                 که من نفرین             برای قاتلم کردم

 

مرضیه بشاورد

 

 

به مناسبت اربعین امام حسین(ع):

 

« بوی حسینم می‌رسد از سرزمین کربلا

یک اربعین من، مانده‌ام دور از غریب نینوا»

من زینب خونین جگر، می‌آیم از راه سفر

تا قبر تو گیرم به بَر، خاک تو را ریزم به سر

گویم برایت مو به مو،‌ از قصه‌ای پرشور و شر

از شام و کوفه، از خرابه تا زمین کربلا

آن‌جا میان قتل‌گه، ‌تو بودی و شمر لعین

من در نظاره آن‌طرف، با ناله و آهی حزین

پر شد فضای کربلا، از بانگ مادر این‌چنین:

« مظلوم مادر، ‌یا حسین واغربتا واغربتا»

مادر وصیت کرده بود در لحظه‌های آخرش:

«وقتی حسینم می‌شود از تن جدا ماه سرش

زینب! به جای من ببوسی تو بریده حنجرش»

آری برادر! زده‌ام بوسه رگ خون خدا

ای جان خواهر یا حسین، بعد از تو ما تنها شدیم

بی‌کس،‌ غریب و دربه‌در آواره‌ی صحرا شدیم

در شام  و آن ویرانه‌اش،‌ همسایه‌ی غم‌ها شدیم

بعد از تو دیگر شده دنیا تیره پیش چشم ما

 

مرضیه بشاورد

 

 

 

 

telegram

همچنین ببینید

بیست و یکمین جلسه ی انجمن ادبی برگزارشد.

بیست و یکمین جلسه ی انجمن ادبی برگزارشد.Reviewed by Admin on Jul 21Rating: روز جمعه ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.