خانه / قلم های سوگوار / مصاحبه با آقای عبادی

مصاحبه با آقای عبادی

واحد ادبیات موسسه فرهنگی هنری فرهنگ عاشورا با برخی شاعران و نوحه‌سرایان شهرستان دزفول مصاحبه هایی را انجام داده است..
متن زیر برگرفته از مصاحبه‌ای است که با جناب آقای عباس عبادی، معلم و شاعر پیشکسوت شهرستان صورت گرفته است…
 
IMG_0043در ابتدا لطف کنید در چند جمله شرح مختصری از بیوگرافی خودتان را بیان بفرمایید؟
اینجانب عباس عبادی هستم و در ۱۸ مرداد سال ۱۳۳۶ برابر هفتم محرم در شهرستان رامهرمز متولد شدم به همین دلیل، هم نامم را عباس گذاشتند. تحصیلات ابتدایی را در همین شهرستان گذراندم و بعد به دانش‌سرای مقدماتی رفتم و معلم شدم. سال ۱۳۶۸ به دزفول منتقل شدم. تحصیلاتم کارشناسی ادبیات فارسی است و در مرکز تربیت معلم و آموزش ضمن خدمت فرهنگیان و دانشگاه آزاد اسلامی مشغول تدریس بوده‌ام. در سال ۱۳۸۶ از آموزش و پرورش بازنشسته شدم و در حال حاضر مشغول تدریس در دانشگاه آزاد هستم.
    از چه زمانی شروع به سرودن شعر، به‌خصوص شعر عاشورایی نمودید و آیا اولین شعری که سرودید یادتان هست؟
شاید تاریخ دقیق سرایش شعر را نتوانم عرض کنم، حدود سال ۱۳۵۰ معلم ادبیاتی داشتم که به شعر علاقه‌مند بود و خود ایشان باعث شد که من حس کنم می‌توانم چیزهایی بگویم و شروع به نوشتم کردم. اولین شعر من در بهار سال ۱۳۵۱ در مجله‌ای با عنوان دختران، پسران چاپ شد.
در دوران کودکی با بچه‌های محله، هیئت کوچکی تشکیل دادیم و طبعاً بزرگترها هم، ما را خیلی جدی نمی‌گرفتند. ما هم دوست داشتیم خودمان نوحه‌ بگوییم و سینه بزنیم. از جمع بزرگترهای محله پیرمردی بود به نام “بابا محمود” که هر وقت می‌خواست از مسجد به خانه برود ما جلوی او را می‌گرفتیم و از او می‌خواستیم که برای ما نوحه بگوید. او هم همیشه می‌گفت: بگویید:« مرحبا حر شهید / هزار لعنت به یزید» و سینه بزنید. کمی که بزرگتر شدیم حدود کلاس پنجم،ششم دبستان بودم که با خود گفتم، خودم نوحه‌ای بگویم و نوحه‌ای هم سرودم ولی الآن یادم نیست. شعر رسمی عاشورایی را شاید از سال ۷۰یا۷۱ سروده‌ام و اولین شعر عاشورایی من این بود که:« محتشم محتشم محتمشان/ سلطان سلاطین سلاطین جهان».
به نظر شما ملاک‌هایی که باید در شعر عاشورایی رعایت شوند چه ملاک‌هایی هستند؟
این بحث دامنه‌دار است و بارها مطرح شده‌است. مخصوصاً در سلسله بحث‌های استاد و سرور عزیزمان جناب آقای دکتر سنگری به شکلی به این بحث پرداخته شده‌است و بدون این‌که بخواهم اغراق کنم باید بگویم پیش از این هیچ‌کس و هیچ جای ایران به آن نپرداخته است. اما اگر نخواهیم خیلی تخصصی صحبت بکنیم، به گونه‌ای که چند نفر شاعر عاشورایی و چند نفر ذاکر دور هم نشسته و حرف بزنند و بخواهیم بسیار ساده بگوییم فکر می‌کنم دو، سه محور را نباید فراموش کنیم چیزی که با کمال تأسف الآن رایج شده و محورهای حرکتی ما باید مانع رشد آن شود یعنی گرفتن اشک و گرم کردن محفل است! البته این خوب است اما نه به هر قیمت. محور اولی که بسیار لازم است یک شاعر عاشورایی به آن توجه داشته باشد شأن اهل بیت است، تحت هیچ شرایطی نباید خدای نکرده شأن و جایگاه ایشان مورد اهانت، تعریض یا حتی ابهام قرار گیرد. چیزی گفته شود که شنونده حس کند مثل این‌که این حرف دون شأن این بزرگان است. اصل دوم این‌که شئونات خود عزاداران هم باید رعایت شود. یعنی این‌که آن چیزی که متأسفانه اخیراً مرسوم شده شخص عزادار یا ذاکر خود را به درجات خیلی پست و دون در حد حیوانات پایین می‌آورد. این، هم توهین به عزاداران و هم توهین به آن بزرگواران است. اهل‌بیت هم حتماً به این راضی نیستند. اصل سوم؛ ارزش ادبی کار است. کاری‌که عرضه می‌شود باید ارزش ادبی داشته باشد. یعنی بنده‌ی نوعی وقتی می‌خواهم هدیه‌ای برای همکارم یا فامیلم آماده کنم اگر کوچکترین خدشه‌ای داشته باشد آن را پس می‌دهم یا نمی‌برم. پیش آمده تا دم خانه‌ی کسی رفته‌ایم هدیه از دستمان افتاده معیوب شده، در را نزده و برگشته‌ایم. شأن ائمه ورای این حرف‌هاست که یک شعر سبک و تکراری، حتی گاهی متقلبانه و با گرته‌برداری از شعرهای دیگران تحویل ائمه بدهیم و انتظار پذیرش هم داشته باشیم. اصل چهارم، نگاه و توجه به ساختار اجتماعی امروز ما، تاریخ تمدن ما و فرهنگ ما است؛ ستیز با عناصر فرهنگ بومی نتیجه‌ی خوبی نخواهد داشت. بهتر است حتی تلفیقی ایجاد شود؛ ما سابقه‌ی آن را داریم بخشی از فرم و شکل عزاداری امروز ما از سوگ سیاوش گرفته شده است و سوگ سیاوش و سوگ ایرج، سوگ‌هایی بوده که ایرانیان باستان داشته‌اند و انجام می‌داده‌اند و به همین دلیل هم، تشیع به راحتی مورد پذیرش ایرانیان قرار گرفته است، چون در ذات خود زمینه و خمیر مایه‌ی آن را داشته‌اند و از آن استفاده کرده‌اند. آن‌چه توانستند از دیروز به امروز آورده‌اند و با حفظ چارچوب‌ها به آن محتوای شیعی دادند. با توجه به همین مسأله‌ من فکر می‌کنم باید توجه و عنایت بیشتری روی این مسأله شود. مخصوصاً بعضی از اشعار و نوحه‌ها که دوستانی در بعضی از مناطق مخصوصاً مرکزی می‌گویند آدم احساس می‌کند که هجومی به فرهنگ ایرانی دارد.
از این نظرگاه آیا شما شعر نو را در ارتباط با عاشورا نمی‌بینید؟ آیا تجربه‌ای هم در این زمینه داشته‌اید؟
شعر نو فرزند دنیای مدرنیته است. شاید این حرف‌ها را در هیچ محفلی نگویم چون خودم یکی از مرتکبان شعر نو هستم. شعر نو فرزند دنیای مدرنیته و عاشورا فرزند دنیای سنت است. جمع ضدین معمولاً خیلی چیز خوبی از آب در نمی‌آید. این را صراحتاً عرض می‌کنم. از زمان سابق و قبل از انقلاب آن چیزی که در خاطر من هست مرحوم “مهدی سهیلی” به طرف شعر نو رفت. یکی، دو قطعه برای حضرت رسول‌الله(ص) و برای ائمه(ع) سروده است. آقای “موسوی گرمارودی” کارهای خوبی دارد، مثل “خط خون” و “در سایه‌سار نخل ولایت”. هم‌چنین “مرحوم سلمان هراتی” چند تا شعر دارد. مرحوم “حسن حسینی”، “گنجشک و جبرئیل” را دارد. ولی واقعیت این است که بعید می‌دانم سطری از این شعرها در ذهن عامه‌ی مخاطبان مانده باشد. این به معنی نفی آن نیست. شعر نو، شعر سپید و نیمایی هم بخشی از مسأله است. وقتی ما می‌بینیم که یک شاعر فرانسوی یا یک شاعر انگلیسی مثل آرمان رِنو برای امام حسین(ع) شعر می‌گوید بی‌انصافی است اگر شاعران هم‌وطنمان را بگوییم که نمی‌توانی بگویی! اما آن‌چه که از سؤال شما برداشت کردم ساری و جاری بودن این شعر است. یعنی تا چه حد این شعر می‌تواند نفوذ داشته باشد. شعر نو ویژگی دنیای مدرن است با آن ضرب‌آهنگی که در آن وجود دارد، عجله و سرعت جزء ویژگی‌های آن است و شاید نتوان با آن‌چه که سنت و آئین مراسم آئینی است خیلی عاطفی و جفت و جور شود، بیشتر احساس ساخته شدن به انسان دست می‌دهد تا جوشش، حتی زیباترین‌شان که شعر آقای “گرمارودی” است، من در آن یک حالت تصنعی حس می‌کنم. خود من برای شهدا شعر نو و شعر سپید گفته‌ام. برای موضوعات مختلف هم شعر نو دارم اما تا به حال برای عاشورا به سمت شعر نو نرفته‌ام.
جناب آقای عبادی در شعر آئینی ما چه آفت‌ها و آسیب‌هایی می‌بینید که ممکن است بر آن حادث شود؟ چه اتفاقی افتاده که شما نگران شعر آئینی ما هستید؟
شعر آئینی را از دو منظر می‌شود نگاه کرد؛ از درون و از بیرون. من اول این را عرض کنم که موافق آن نیستم که بعضی‌ها شعر آئینی را به همین چند قرن اخیر محدود می‌کنند. بعضی شعر آئینی را از دوره‌ی صفویه به بعد می‌دانند. واقعیت این است که شعر آئینی شعری است که بیانگر انسان در درون یک مناسک و آئین ها‌ است. به همین دلیل گات‌های اوستا هم شعر آئینی است. یعنی از آن منظر وقتی انسان در مقابل آفریدگار خودش سخن می‌گوید، شعر آئینی شروع شده است. به همین دلیل افق را باید خیلی باز بگیریم اما آن‌چه که ما به‌طور خاص درباره‌ی آن حرف می‌زنیم و قطعاً منظور حضرت‌عالی است شعر آئینی به منظور خاص آن؛ شعر آئینی شیعی است که چندین شاخه دارد. اولاً یکی از آفت‌هایی که حتی در جاهایی که تخصصی با آن موضوع برخورد می‌شود، وجود دارد این است که متأسفانه خوب شناخته نشده و خوب بررسی نشده است. یعنی تقسیم‌بندی دقیقی انجام نگرفته است. (به عنوان نمونه ما یک حرکتی را می‌خواستیم با یکی دو نفر از دوستان در قم شروع کنیم. طرح اولیه‌ی آن این بود که شعر نبوی که جناب آقای مجاهدی زحمتش را تقبل کردند، بعد از آن جلد دوم شعر علوی، شعر عاشورا، شعر رضوی و شعر انتظار یا موعود که شاخه‌بندی درستی انجام نگرفته است و مباحث آن خیلی جدی گرفته نشده است.) این‌ها بحث بیرونی مسأله است. آفات بیرونی دیگری هم وجود دارد مثل: جشنواره‌ای شدن و مناسبتی شدن. متأسفانه بعضی از دوستانی که در این زمینه‌ها شعر می‌گویند حتماً باید یک جشنواره‌ای باشد و یک سکه‌هایی هدیه داده شود تا سراغ کار بروند. قبلاً این گونه نبود یعنی شاعر آئینی شعر را می‌گفت چوبش را هم می‌خورد.
اما آفت اصلی، بحث آفت درونی شعر است. شعر آئینی گفتن مثل راه رفتن روی شمشیر دولبه است. چرا که ما یک ترکیب داریم که یک پارادوکس می‌سازد. در تعریف شعر آئینی می‌گوییم که لحظات وحی گونه، جوشش درونی شاعر و تعاریف مختلفی که از ابتدایی‌ترین تعریف‌ها، تعریف افلاطون تا تعریفی که مثلاً دکتر شفیعی کدکنی می‌کند به نوعی مخیّل بودن جزء اصلی شعر است. از طرفی آئین دارای چارچوب‌های مشخص است و نمی‌شود از این چارچوب‌ها عبور کرد و باید آن‌ها را رعایت کرد. یک گام آن‌طرف‌تر از چارچوب می‌تواند بدعت باشد و خیلی مسائل دیگر را به دنبال داشته باشد. خوب حالا شاعر آیینی ما چگونه شعر بگوید که هم تعریف شعر حفظ شود یعنی شعر بودن سرجای خود باشد و هم آئینی بودن را بتواند به مقصد برساند؟ این آفت اصلی ماست. اکثر شاعران ما (البته همه) معتقد هستند و چون معتقد هستند هیچ‌گاه به سمتی نمی‌روند که شائبه‌ی بدعت گذاری یا سخنی نامناسب مطرح شود. به همین دلیل همیشه شعر بودن شعر فدا می‌شود. آفت اصلی شعرهای آئینی ما یک مقدار خروج از معیارهای شعری و نظم‌سازی بعضی از شاعران است. ما مجموعه‌ی خیلی وسیعی از شعر به عنوان شعر آئینی داریم. اگر بخواهیم از بین این مجموعه انتخاب کنیم، دوستان کارهای خیلی خوبی را انجام داده‌اند. یکی، دو سال پیش آقای قزوه مجموعه‌ای از شعر شاعران بزرگ از کسایی مروزی تا امروز را جمع‌آوری کرده که ممکن است بیشتر از دوازده شعر به شما چنگ نزنند. بقیه‌ی اشعار حس می‌کنید یک نفر پشت میز خطابه قرار گرفته و دارد پند و اندرز می‌گوید، نصیحت می‌کند، ذکر می‌گوید، اما چیزی به نام شعر اتفاق نمی‌افتد که تکانی به روح ما بدهد، تلطیف احساسی صورت بگیرد. به نظر من مهم‌ترین آفت درونی در کنار آفت بیرونی که اشاره شد همین است.
یک شاعر آئینی، بالاخص شاعر عاشورایی تا چه حد به مطالعه نیاز دارد و اگر بخواهد مطالعه کند شما چه زمینه‌هایی را واجب می‌دانید که مطالعه کند؟
جا دارد من مقداری بحث را به سمت دیگر ببرم احساس خوبی به من دست نمی‌دهد مثل این‌که من رفته‌ام بالای منبر و دارم نصیحت‌گونه حرف می‌زنم در صورتی‌که خود من بیشتر به کسی احتیاج دارم که به من یاد بدهد و نصیحتم کند. اجازه بدهید من سؤال شما را به شکل دیگری جواب بدهم که این شائبه حداقل برای خودم پیش نیاید. حقیقت این است که شعر به طور اعم اگر قرار است که شعر باشد باید یک چیزی درونی شود و بعد به بیرونی بریزد. اگر بنده با خواندن مثلاً شعر حافظ یک هفته، ده روز درگیر شوم و دائم غزل حافظ بخوانم بعد قلم را بگیرم و شروع به شعر گفتن کنم، می‌توانم به تقلید از حافظ به طور عاجزانه غزل‌هایی بگویم که البته کلمات مال حافظ است و فقط مونتاژ آن مال من‌است. واقعیت این است که درونی شدن مسأله، مهم‌ترین جزء کار است. یعنی اگر بحث، درونی شد، آن وقت جوشش صورت می‌گیرد. به عنوان یک تجربه یا خاطره عرض می‌کنم. سال ۷۰ یا ۷۱ بود در سالن دبیرستان کوثر جشن بعثت را برگزار کردند. دوست عزیزمان حاج آقا “کاج” مسئول و متصدی و پی‌گیر قضایا بود و فکر می‌کنم از طرف بسیج یا امور فرهنگی سپاه هم برگزار می‌شد. مرا دعوت کردند و گفتم که شعری در این مورد ندارم و واقعاً هم نداشتم. گفتم در مراسم شرکت می‌کنم ولی مرا صدا نکنید. ایشان اصرار کردند اما من شعری نداشتم. آن شب خوابیدم و صبح که بیدار شدم قلم و کاغذ برداشتم و آن لحظه یک بیت در ذهنم آمد بیتی که بعداً کامل شد و غزلی شد که در همین کتاب شعر نبوی هم چاپ شده است:
 خیال از تو سرودن نداشتم به خدا/ مرا خیال جمالت چنین غزل‌خوان کرد. این بیت را گفتم و بعد هم یک غزل کامل شد. یعنی یک آن لازم دارد آن، “آن” باید باشد. البته شاید انتظار هم هست که من این‌جور جواب بدهم که باید مقاتل را مطالعه کنیم باید واقعه‌ِ کربلا را کامل بدانیم، باید مقداری روایت شناس باشیم. مسائل ساختگی را تشخیص بدهیم آن چیزهایی که به عنوان آفت‌های عاشورا یا بدعت‌های عاشورا است و یا سخنرانی معروف شهید مطهری را با دقت بخوانیم. این‌ها الفبای کار است. من فکر می‌کنم همه‌ی بچه‌ شیعه‌ها که سالی یک بار ایام دهه را به مسجد بروند این چیزها را شنیده‌اند به کرات هم شنیده‌اند و آدم طبعاً دارای عقل است و مقداری قوه‌ی تشخیص خاص خودش را هم لازم دارد و می‌تواند تشخیص بدهد که با منطق امام حسین(ع) و یارانش جور در می‌آید یا نه، این‌ها الفبا هستند و من پله را بالاتر از این بحث گذاشته‌ام که عرض کردم بهتر است مقداری درون افراد متوسل به این بزرگان باشد  و گاهی شاید خیلی نیاز به فکر کردن هم نداشته باشد. بعضی وقت‌ها هم طوری می‌شود که مثل قناری‌ها که می‌گویند در”لک” رفته در لک می‌رود و هر چه سعی می‌کند نمی‌تواند.
به نظر شما یک شاعر عاشورایی چه خصوصیات اخلاقی و اجتماعی باید داشته باشد؟ از نظر اخلاقی و اجتماعی چه انتظاری از او می‌رود؟
باز هم این صحبت من بی‌ربط به حرف قبلی‌ام نیست تصور یک تصویر ساخته شده از یک شاعر عاشورایی از نظرشکل و شمایل ظاهری را نه تنها مثبت نمی‌دانم بلکه منفی هم می‌دانم. هیچ اشکال ندارد که شاعر عاشورایی چهره‌ی متفاوتی داشته باشد. مثلاً آقای “بیابانکی” باشد. لازم نیست حتماً محاسن بلند و شکل و شمایل خاصی داشته باشد. شاید به نوعی متفاوت بودن چهره‌ها در جوان تر‌ها، علاقه ایجاد کند. آن‌چه که شاعر عاشورایی نیاز دارد باز همان بحث درونی بودن است. اولین اصل این است که یک شاعر عاشورایی در محفلی که مسائل دینی مخصوصاً ائمه(ع) خیلی جدی مطرح نمی‌شوند یا بین طنزها و صحبت‌ها نامی از ایشان برده می‌شود، یا نمی‌نشیند یا اگر نشست، ساکت نمی‌‌نشیند. اصل دوم این‌که یک شاعر عاشورایی اگر در محفلی نام و عنوان او مطرح شود سعی می‌کند که این عنوان را ثبت کند. ما همه ساله به همت عزیزانی که بخش عمده‌شان این‌جا تشریف دارند نمایشگاه روز دهم را داریم. در این شهر هم شاعر زیاد داریم که اکثراً شاعر عاشورایی هستند. وقتی شما با من تماس می‌گیرید خیلی دلم می‌خواهد دوستانم را در غرفه ببینم و این رنجم می‌دهد که علی‌رغم این‌که با آن‌ها تماس می‌گیرم اما آن‌ها را نمی‌بینم. بعضی‌ها هم مشکل دارند. گرفتاری دارند. قطعاً همین جور است ما انتظار زیاد نداریم ولی شاعر عاشورایی باید وقتی تابلوی او بالاست زیر تابلو هم بنشیند نه این‌که فقط اسمش شاعر عاشورایی باشد. شاعر عاشورایی باید سیر و سلوک و اخلاقش با اطرافیان جوری باشد که علامت سؤال در ذهن کسی ایجاد نکند. منظور من این است که شاعر عاشورایی اگر لباس مشکی یا سورمه‌ای نپوشیده بود، اشکال ندارد، خیلی مهم نیست بلکه مهم‌تر رعایت شئونات است.
شما شعر عاشورایی را مختص چه زمانی می‌دانید و آیا باید مقطعی و در تاسوعا و عاشورا و یا محرم و صفر به عاشورا پرداخت؟ و یا این‌که بر طبق این گفته که: کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، باید همیشه و در طول تمام سال‌ها و دوران‌ها به عاشورا پرداخت؟
در این زمینه دو عامل مطرح است عشق و عقل. عقل فرمایش شما را تأیید می‌کند می‌گوید کل یوم عاشورا و حضرت اباعبدالله(ع) مختص یک دهه و یک ماه خاص نیست. اما عشق به گونه‌ای دیگر حرف می‌زند. دو نفر از دوستانم که من همه ساله به آن‌ها نوحه می‌دهم آقای “حاجی‌طالب” ذاکر هیئت مسجد امام حسین(ع) و آقای “براتی” ذاکر کلانتریان هستند. گاهی پیش آمده که روز تاسوعا ساعت ۷ غروب تماس گرفته‌ام که فلانی، نوحه‌ات آماده است. یعنی دقیقه‌ی نودی هستند. مخصوصاً نوحه‌ها را عرض می‌کنم که برای این سخن من، به عنوان سند هستند. در طول سال‌ها ما با عقلمان درباره‌ی امام حسین(ع) فکر می‌کنیم و در آن یک ماه، دو ماه مخصوصاً در آن ده روز با قلب‌هایمان فکر می‌کنیم. و منطق‌های معمول خیلی جواب نمی‌دهد، حتی گاهی دو، سه ماه قبل از محرم نوحه و سینه‌زنی در ماشین گوش می‌کنم که در فضای محرم قرار بگیرم، ولی خیلی در آن فضا قرار نگرفته‌ام؛ اما شب اول محرم از بچه‌های کوچه صدای اولین طبل را که شنیده‌ام آن حال و هوا شروع می‌شود. این تجربه‌ی من است و نمی‌دانم تا چه حد درست است.
به نظر شما می‌توان بین شعر عاشورایی و دیگر اشعار مثلاً دفاع مقدس پیوندی دید؟ یا پیوندی ایجاد کرد؟
این پیوند قطعاً وجود دارد به خاطر این‌که اولاً یک خط نامرئی و پر رنگ به نام شهادت هر دو را به هم متصل می‌کند و نوع شهادت‌ها هم خیلی به هم شبیه و نزدیک است. شباهت‌هایی که در نحوه‌ی شهادت رزمندگان و جوان بودنشان و حتی مسائل خیلی ساده‌تری مثل اسم‌ها، مکان شهادتشان و غیره وجود دارد عواملی است که خود به خود دفاع مقدس را به عاشورا پیوند می‌دهد. علاوه بر این خیلی از دوستانی که در دفاع مقدس نقش داشته‌اند کسانی هستند که از کودکی در ایام محرم و صفر تکیه داشته‌اند و سینه‌زن و عزادار بوده‌اند و بعد از پایان جنگ هم تکیه دارند. سینه می‌زنند، عزاداری می‌کنند، خادم هستند. در تکایا و مساجد و حسینیه‌ها کار بر دوششان است، یا در مراکزی مثل همین مرکزی که در خدمت شما هستم مشغول انجام کار هستند. یعنی از هم جدا کردنشان تقریباً محال است، و این ارتباط وجود دارد و بعضی از دوستان شاعر هم این ارتباط را خیلی پررنگ کرده‌اند. یعنی در شعرهایی که سروده‌اند پیوند بین عاشورا و دفاع مقدس را پررنگ کرده‌اند. از جمله آقای “محمدحسین جعفریان” در مثنوی معروف “شرمساری”، آقای “قزوه”و آقای “نادر بختیاری”.
– چه کسانی بیشترین تأثیر را در اندیشه و شعر شما داشته‌اند؟
از نظر وراثتی شعر گفتن از پدربزرگ مادر‌ی‌ام به ما رسیده است. پدربزرگ مادری من ملا , روضه‌خوان بود و پدرش هم همین طور بود. هنوز هم اگر بگویید “ملا محمدحسین”، همه او را می‌شناسند.
پدربزرگ خودم که پسر “ملامحمد حسین” بود، به “شیخ زاهد” معروف بود. در بهبهان آن روز، ایشان را به این نام می‌شناسند. هم شعر می‌گفت و هم نوحه می‌خواند و گاهی هم سر شوخی‌اش گل می‌کرد و شعر طنز هم می‌سرود. اولین جرقه‌ها با نشستن نزد این پدربزرگ به ذهن من زده شد که من هم بتوانم مانند ایشان شعر بگویم. اما این حرف دوران کودکی است ولی نمی‌توانم تأثیرش را منکر شوم حداقل در پیدایش یک نگرش تأثیر داشته است. ولی در مورد کسانی که تأثیر اساسی داشته‌اند مثل همه‌ی هم‌نسل‌های بنده در شهرهای کوچکی مثل دزفول، رامهرمز، بهبهان، شوشتر و … ما معلمی نداشتیم و خودمان کورمال کورمال ادبی کردیم. و به همین خاطر است که شاید خیلی دیر راه افتادیم شاید اگر کسی بود که شعرهای ما را می‌خواند و راهنمایی و نقد می‌کرد و نظر می‌داد، زودتر راه می‌افتادیم. به همین دلیل شاید تناقض باشد که من بگویم سال۵۱ اولین شعرم چاپ شد، ۵۲ در فلان روزنامه شعر چاپ کردم، در گل چرخ ضمیمه اطلاعات که آقای موسوی گرمارودی آن موقع می‌داد، من تعدادی رباعی در سال ۶۱-۶۰ چاپ کردم ولی مجموعه شعرم را سال ۸۵ چاپ کردم این تناقض است. علت این تناقض هم این است که معلم و راهنمای مستقیمی نبود. من هر چه فکر می‌کنم که بگویم در آغاز کار چه کسی روی من تأثیر گذاشت به اسمی نمی‌رسم مثلاً بگویم خواندن مجموعه شعر فلان شاعر.
بخش دوم؛ یعنی از سال‌هایی که عمدتاً در دزفول شکل گرفت، در این بیست و چند سالی که در دزفول هستم جدی شد. حضور در محافل و آشنایی با دوستان شاعر که اولین تأثیرات را “دکتر سنگری” در همان سال‌هایی که در دزفول و در تربیت معلم تشریف داشتند روی من گذاشتند. تأثیر متقابلی با آقای “سعیدی‌راد” دوست عزیزمان داشتیم. با آقای “شوکتی نیا” هم تأثیر متقابل داشتیم. ولی هیچ کدام از عزیزانی که نام بردم مستقیم تأثیرگذار نبوده‌اند. یک ارتباط محفلی بوده و روی هم تأثیر گذاشته‌ایم. ولی از نظر خلق و خوی ارتباط، مرحوم “سید محمدعلی امام” در آن چند جلسه‌ای که در خدمت ایشان بودم خیلی روی من تأثیر گذاشت. اخلاق و ادب ارتباط را شاید من از ایشان یاد گرفتم. پیش از این به گونه‌ای دیگر برخورد می‌کردم.
فعالیت‌های عاشورایی و به خصوص فعالیت دینی، آئینی در زندگی شخصی شما اثر مشهود و روشنی داشته است؟
طبعاً انسان کار ذوقی را موقعی انجام می‌دهد که خوشش می‌آید. نه اداره‌ای است که موظف به انجام آن باشد که اگر نرفت غیبت بخورد نه دست مزد ظاهری مادی است که اگر نرفت قطع شود و فقط علاقه و ذوق است. این علاقه و ذوق یک رضایت روحی به آدمی می‌دهد و آن رضایت روحی، دست‌مزد ماست. نقل شده وقتی که شاه طهماسب به سلطنت رسید مرحوم محتشم قصیده‌ای غرّا گفت و برای او خواند. وسط قصیده خواندن محتشم، شاه طهماسب آن را قطع کرد و گفت: این‌هایی که می‌گویی ما نیستیم، دیگر هم از این شعرها نگو. اگر به امید صله‌ می‌گویی آن دوره گذشت. من اهل پول دادن به شعرا نیستم. برای ائمه(ع) شعر بگویید، صله از روح آن بزرگواران بگیرید. ما هم به شما کمک مالی می‌کنیم. این عین عبارتی است که شاه طهماسب به محتشم می‌گوید. اصل همان صله‌ای است که آدم از روح آن بزرگواران بگیرد. اما رضایت و رغبت دنیوی هم برای خود آدم دارد. من این را بی‌اغراق عرض کنم وقتی برای نوحه به دوستان قول می‌دهم به جرأت می‌گویم که این باری است روی دوشم. وقتی نوشته تایپ شده‌ی آن را به دستشان می‌دادم خیلی سبک می‌شوم. این احساس رضایتی که به آدم دست می‌دهد فکر می‌کنم اولین و مهم‌ترین تأثیر آن است و اگر آدم مقداری هم اهل مشیت و تقدیر باشد خوب چرخیدن امور برای او بی‌ارتباط با این مسأله نیست. این نیست که بگویم فلان شب من فلان خواب را دیدم این عین واقعیت است.
از تعداد اشعاری که سروده‌اید و از مجموعه شعری که به چاپ رسانده‌اید، برای ما بفرمایید و آن شعری را که به آن تعلق خاطر دارید، اگر امکان دارد برای ما بخوانید؟
تعداد اشعار عاشورایی یا کلی بگویم آئینی زیاد است. اشعار آئینی من به صورت مستقل چاپ نشده‌اند. مقداری از اشعار آئینی من در مجموعه‌های «احساس سبز«۱و۲»، یک آفتاب این طرف‌ها شعر امروز خوزستان، شروه‌های شیدایی، هفتاد و دو یاس، مهاجران فلق و سیری در شعر نبوی» چاپ شده است.
یک مجموعه شعر مستقل به نام«استعاره‌های بی‌گناه» از من چاپ شده که جناب دکتر سنگری روی طرح و جلد کتاب نقد بسیار زیبایی داشته‌اند و در آن سیب را نماد عاشورا گرفته‌اند و خیلی زیبا توصیف کرده‌اند. اما شعرهای عاشورایی را به صورت مجموعه‌ی مستقل چاپ نکرده‌ام، چون شعرها دارای افت و خیزهای زیادی بوده است.
زمانی که در اداره‌ی آموزش و پرورش مسئول آموزش راهنمایی بودم، در مراسمی که در نمازخانه‌ی آموزش و پرورش برگزار شده بود یک غزل خواندم. بعد از برنامه یکی از بزرگان که از خدمت‌کاران اداره بود گفت این که شعر عاشورا نیست این چه شعری است که اسمی از امام‌حسین(ع) در آن نیست. این غزل‌هایی که ما کار می‌کنیم خیلی صریح نیست. جاداشت که این‌جا شاعر دلخور شود. عجیب حرف او روی من اثر گذاشت. محرم بود و فرصت زیاد بود. یکی دو هفته بعد از این شعر، یکی دو بیت جوشش کرد و من نوشتم و کامل کردم و بعد از نماز ظهر به او گفتم که من می‌خواهم شعر بخوانم بیا که شعر خوبی است و این یکی بد نیست و این شعر را خواندم غزلی است به نام چشمه‌ی جوشان حق:
این چشمه‌ی جوشان حق مولا حسین(ع) است/ این شهسوار یکه و تنها حسین است/ این کهکشان علم و تقوی و شرافت/ فرزند زهرا، ماه بی‌همتا حسین است/ این تک سوار عرصه‌ی عدل و شجاعت/ مولود پاک مکه و بطحا حسین است/ این پیشوای راستین کز همتش شد/ بر پا قیام سرخ عاشورا حسین است/ این شعله‌ی سوزان خشم مرتضایی/ در خانمان دشمن رسوا حسین است/ این سرو قامت کیست با قد خمیده/ بر دست دارد اکبر لیلا، حسین است/ این جسم عریان در میان نیزه و تیر/ افتاده بی‌سر در دل صحرا حسین است/ این سر که روی نیزه‌ها جا دارد امروز/ آئینه‌ی رخشان ثارالله حسین است/ این صوت قرآن بر لبان کیست جاری/ کز عرش آید آه و واویلا حسین است/ دانم که فرمان شفاعت را عبادی/ آن کس که فردا می‌کند امضا حسین است.
البته من تخلص ندارم و بر خلاف قاعده‌ی شعرهای دیگر باز به حرمت آن شخص عزیز من حتی نامم را هم در بیت آخر آوردم.
آقای عبادی آخرین سروده شما که این روزها سروده‌اید چیست؟ آیا به تازگی سروده‌ی عاشورایی یا غیر عاشورایی داشته‌اید؟
دیشب یک شعر سپید غیر عاشورایی کوتاهی داشتم ولی عاشورای همین محرم گذشته یک غزل و چند دو بیتی سروده‌ام که من یک دوبیتی را برای نمونه می‌خوانم:
دلی بی‌تاب و پر غم دارم امروز/ درون سینه ماتم دارم امروز/ حسین از مکه سوی کربلا رفت/ محرم در محرم دارم امروز.
توصیه شما برای جوانانی که صدا یا تصویر شما را در سایت مرکز می‌بینند و می‌شنوند و علاقه‌مند هستند در زمینه‌ی عاشورا فعالیت کنند‌، چیست؟
اصل اول برای شاعر شدن قریحه است. اگر کسی، دوست عزیزی می‌خواهد خدمتگزار حضرت اباعبدالله(ع) باشد متفاوت با شرایط خود می‌تواند از چای دادن در تکایا و سینه‌زنی تا مراتب بالاتر خدمت که دوستان مشغول هستند، خدمت بکند. اما شعر گفتن و نشتن یک بخش ذوق دارد که خدادادی است. کسی که توان آن را دارد می‌تواند این کار را انجام دهد. با تحصیل و درس خواندن و دانشگاه رفتن کسی شاعر نمی‌شود، گاهی هم می‌بینید کسی مانند “حیدر یغمای نیشابوری” معروف به “یغمای خشت‌مال” که سواد خواندن و نوشتن نداشت ولی چون قریحه شعر گفتن را داشت، شعر می‌گفت و دخترش برایش می‌نوشت که مجموعه شعر او را نیز چاپ کرده‌اند.
انسان متحیر می‌ماند که یک نفر سواد ندارد اما این همه ذوق و استعداد دارد. کسی هم می‌بینید دکترا می‌گیرد ولی یک بیت شعر هم نمی‌تواند بگوید. حالا اگر ذوق دارند و می‌خواهند به عنوان شاعر به عاشورا و فرهنگ عاشورا خدمت کنند، مستلزم آن است که به اول بحث برگردیم. خودشان اول یک مقداری این فرهنگ را درون خودشان بسازند و خودسازی کنند بعد از آن شعر به دنبال آن خواهد آمد. علاوه بر داشتن قریحه‌ی شعر مطالعه هم لازم است. خواندن یک کتاب در زمینه‌ی مبانی شعر از جمله کتاب “روزنه‌ی محمد کاظم کاظمی” را به جوانان علاقه‌مند به عرصه‌ی شعر توصیه می‌کنم. هم‌چنین خواندن اشعار دیگران و نقد اشعار آن‌ها هم لازم است.
آقای عبادی از شاعران پیشکسوت استان برای ما بفرمایید؟
وقتی که صحبت از شعر عاشورایی می‌شود بیش و پیش از همه به یاد مرحوم “سید محمد سید” شاعر بهبهانی می‌افتم. ایشان شاعر، ذاکر و تعزیه‌خوان بود و دو، سه تا مجموعه شعر هم به لهجه‌ی بهبهانی و هم فارسی دارد. ایشان یکی از خدمتگزاران فرهنگ عاشورا بود. با این‌که سواد ایشان شاید کمتر از دیپلم و مغازه‌دار بود، ولی شعرهای بسیار زیبا و شیرینی دارد. ایشان در سال ۱۳۸۶ فوت کردند. از دیگر شاعران عاشورایی بهبهان “مرحوم محمدحسین مرتّب” را می‌توان نام برد که ایشان نیز در سال ۱۳۷۰ فوت کردند.
از دیگر عزیزان مرحوم “شوقی بهبهانی” که شاعر عصر ناصرالدین‌شاه بوده است و با گروه تعزیه‌اش در تکیه دولت در جلوی ناصرالدین شاه تعزیه‌خوانی کرده و در تاریخ تعزیه ثبت شده‌است. نوحه‌های خیلی شیرینی دارد و بعضی از نوحه‌هایی که خیلی معروفند مثل: علمدار، سپهدار، امیر عربستان، شه باوفا ابوالفضل. مجموعه‌ی شعرش را دوست عزیزم آقای “خیرالله محمدیان” گردآوری کرده و نوحه‌ها را هم در آن آورده است.
در زمینه‌ی تعزیه و نوحه می‌توان از آقای “معلمی” که مقیم اهواز هستند، نام برد. شهرستان دزفول هم که نیازی به وصف ندارد. از شاعران درگذشته‌ی دزفول می‌توان مرحوم “ضیایی” و مرحوم “ناهیدی” را نام برد. کسانی هم که در قید حیات می‌باشند معرف حضور شما هستند.
شما چه‌قدر با مرکز پژوهش و نشر فرهنگ عاشورا آشنا هستید و چه توصیه‌ای برای اعضای مرکز خصوصاً دوستانی که در واحد ادبیات و مداحی فعالیت می‌کنند، دارید؟
از همان اولین روزهای افتتاح مرکز به‌گونه‌ای با آن ارتباط داشته‌ام. البته هر چند خیلی کم‌کار بوده‌ام. ولی در حقیقت قلب من در مرکز است. مثلاً همین چند شب پیش جایی دعوت بودیم یکی از همکاران سابق که در شب شعر امسال نمایشگاه بود می‌گفت: که فلانی آن شب خیلی خوب بود تصاویر آن را از کجا می‌توانم بگیرم و شما چه روزهایی در مرکز هستید؟ تصور خیلی‌ها این است که من یک روزهایی در مرکز هستم. خوشبختانه این تصور به نفع من است. ولی حقیقتاً از آن ابتدای فعالیت وقتی که تابلوی مرکز را دیدم خوشحال شدم و تا حدودی هم دورادور از طریق صحبت‌هایی که جناب دکتر سنگری می‌کردند، در جریان فعالیت دوستان بودم. وجود چنین مرکزی ضرورت داشت و چه‌قدر خوب که این مرکز در دزفول افتتاح شد و در این چند ساله مرکز فعالیت خوب و چشمگیری داشته است. فکر می‌کنم اگر کسی خواهان این است که در این زمینه کار کند بهترین راه، بهترین الگو و آماده‌ترین جا با وجود کتابخانه‌‌ی تخصصی، و امکانات دیگر مرکز است. توصیه می‌کنم کسانی که علاقه‌مند هستند در این زمینه فعالیت کنند حتماً با مرکز همکاری خیلی وسیع و نزدیکی داشته باشند. با بخش مداحی متأسفانه من زیاد آشنا نیستم و این هم برای من ضایعه‌ای است. اخیراً آقای حاجی طالب به من گفت آیا به نظر شما خوب نیست نوحه‌های خودمان را به مرکز بدهیم؟پرسیدم چرا؟ ایشان گفتند: که مرکز واحد مداحی و سایت دارد و نوحه‌ها را هم به صورت نوشتاری و در سایت قرار می‌دهند و هم صدا می‌گذارند. گفتم پی‌گیری می‌کنم ان‌شا‌الله می‌گویم که نوحه‌های ما را بگذارند. در این حد آشنا هستم. IMG_0090
  
 
IMG_0037
 
IMG_0036
 
IMG_0086
telegram

همچنین ببینید

مصاحبه‌ با آقای محمدحسین پورحیدری

   واحد ادبیات موسسه فرهنگی هنری فرهنگ عاشورا با برخی شاعران و نوحه‌سرایان شهرستان دزفول ...