خانه / با کاروان حسینی / دوازده تا هجده ذی‌القعده: ورود عبیدالله زیاد به کوفه

دوازده تا هجده ذی‌القعده: ورود عبیدالله زیاد به کوفه

  • یزید به عبیدالله‌بن زیاد – حاکم بصره- با حفظ سمت مأموریت حکومت کوفه داد و به او گوشزد کرد که یا مسلم را به قتل برساند، یا از کوفه و بصره دور کند. یزید، نامه را به ‌وسیله‌ی مسلم‌بن عمرو باهلی فرستاد. این مأموریت را یزید با مشورت سرجون- غلام مسیحی معاویه- انجام داد. عبیدالله مأموریت داشت سریع و بی‌درنگ این کار را انجام دهد و نعمان‌بن‌بشیر را به شام بفرستد.[۱]
  • عبیدالله زیاد – حاکم بصره- به ‌محض دریافت نامه‌ی یزید، دستور داد فردا آماده حرکت باشند. وی پس از کشتن سلیمان‌بن‌رزین- سفیر امام حسین(ع) به بصره- و سخنرانی تهدیدآمیز در بصره و گماشتن برادرش عثمان‌بن‌زیاد به جانشینی خود، همراه با مسلم‌بن‌عمرو باهلی، شریک‌بن‌اعور و ۵۰۰ تن از نزدیکان و اطرافیان رهسپار کوفه شد. شتاب او چنان بود که در قادسیه غلام وی مهران از اسب فرو افتاد و زخمی شد. عبیدالله به او گفت: اگر با این وضع خودت را به ما برسانی، یک صد هزار درهم به تو خواهم داد. قصد عبیدالله رسیدن به کوفه، قبل از ورود امام حسین(ع) بود.[۲]
  • عبیدالله‌بن‌زیاد شبانه با عمامه‌ی سیاه، نقاب بر چهره، در هیئتی شبیه به اباعبدالله الحسین(ع)، سوار بر استر، وارد کوفه شد. همگان به گمان آن‌که امام حسین(ع) است می‌گفتند: خوش آمدی ای پسر پیامبر! او تنها جواب سلام می‌گفت تا به دارالاماره رسید. نعمان‌بن‌بشیر را صدا زد. نعمان نیز به گمان این‌که اباعبدالله الحسین(ع) است، گفت: من امانت را به تو تسلیم نمی‌کنم و به کشتنت نیز نیازی ندارم. عبیدالله نزدیک‌تر شد و صدا زد: در بگشا، که خدایت گشایش ندهد که شبت دراز بوده! مردم دریافتند که فریب خورده‌اند و این عبیدالله است نه اباعبدالله. مردم پراکنده شدند و عبدالله به قصر درآمد.[۳]
  • زمان ورود عبیدالله به کوفه: عبیدالله نزدیک کوفه درنگ کرد تا شب فرا رسد. آن شب، ماهتابی بود (حدود دوازدهم تا هجدهم ذی‌القعده) و عبیدالله با استفاده از تاریکی شب، برای ناشناخته ماندن به کوفه درآمد. ورود عبیدالله روز جمعه بوده است. [۴]قول طبری(ج۵، ص ۳۶۰) که عبیدالله یک روز بعد از مسلم به کوفه رسید دقیق نیست.
  • روز بعد، عبیدالله، دستور داد مردم در مسجد جمع شوند. به منبر آمد و تهدید کرد که درصورت مخالفت، با مخالفان از زهر کشنده‌تر خواهم بود. مراقب جان خود باشید. او در‌حالی سخنرانی کرد که شمشیرش را بر کمر بسته و عمامه‌اش بر سر بود. بعد از سخنرانی به قصر بازگشت.[۵]
  • برنامه‌ی عبیدالله زیاد در کوفه با ارعاب و تهدید و تطمیع سران قبایل آغاز شد. او اعلام کرد هرکس مخالفان در قبیله‌اش را معرفی نکند خون او مباح، حقوقش از بیت‌المال قطع و بر در خانه‌اش به دار آویخته می‌شود و خانواده‌اش به عمان زاره تبعید می‌شوند.[۶]
  • برنامه‌های مسلم‌بن عقیل پس از آمدن عبیدالله زیاد:

۱- بیرون آمدن از منزل مختار و رفتن به منزل هانی‌بن عروه مرادی. هانی نگران پذیرش او بود امّا او را پناه داد و خود را ملزم به دفاع از او دانست.

۲- پنهان‌کاری و مراقبت در روابط و رفت ‌و ‌آمدها[۷]

حوادث پس از مخفی شدن مسلم:

  • بیماری هانی‌بن‌عروه و آمدن عبیدالله‌بن زیاد به عیادت وی. عماره‌بن‌عبد سلولی به مسلم پیشنهاد کشتن عبیدالله را داد. هانی خوش نداشت که این حادثه در خانه‌اش رُخ دهد. مسلم‌بن عقیل، علی‌رغم داشتن فرصت برای قتل عبیدالله او را نکشت. مهران غلام عبیدالله احساس خطر کرد. دست او را فشرد و عبیدالله به ‌سرعت از منزل خارج شد. [۸](این ماجرا را به بیماری شریک‌بن اعور هم نسبت داده‌اند.)

نوشته‌اند شریک بیمار و در منزل هانی بستری گردید. عبیدالله قصد عیادت او کرد و شریک از مسلم‌بن‌عقیل خواست تا این فرصت را مغتنم بشمارد. وقتی عبیدالله کنار بستر شریک نشست، او چند بار آب طلب کرد (آب رمز مناسب بودن زمان حمله به عبیدالله بود)، مسلم از مخفیگاه بیرون نیامد و عبیدالله با اشارت مهران از خانه خارج شد. شریک به مسلم گفت چرا نکشتی؟

مسلم گفت: به دو دلیل یکی آن‌که هانی خوش نداشت کسی در خانه‌اش کشته شود و دیگر آن‌که علی(ع) از پیامبر روایت کرده که ایمان مانع قتل غافل است. شریک(یا هانی)گفت: اگر او را کشته بودی یک فاسق فاجر کافر و خائن را کشته بودی نه یک مؤمن را.[۹]

  • سه روز بعد شریک‌بن اعور درگذشت. عبیدالله زیاد بر او نماز گزارد و بعدها که ماجرای برنامه‌ریزی او را برای قتل خود دریافت، سوگند یاد کرد که دیگر بر جنازه‌ی هیچ عراقی نماز نمی‌گزارم و اگر مزار پدرم زیاد در عراق نبود قبر شریک را می‌شکافتم.[۱۰]
  • کشف مخفیگاه مسلم‌بن‌عقیل توسّط جاسوس ویژه‌ی عبیدالله، معقل. وی با کیسه‌ای که در آن سه هزار درهم بود به مسجد درآمد و به مسلم بن عوسجه گفت: من مردی شامی‌ام و می‌خواهم این پول را به فرزند عقیل برسانم. معقل با فریب مسلم‌بن‌عوسجه و ظاهرالصلاح نشان دادن خود به مخفیگاه مسلم راه یافت و همه‌ی اطلاعات را در طول روز دریافت می‌کردو شبانگاه به عبیدالله گزارش می‌داد.[۱۱]
  • پس از آن‌که ابن زیاد دریافت که مسلم در خانه‌ی هانی است. اسماء بن خارجه و محمّد بن اشعث را برانگیخت تا او را به دارالاماره بیاورند. عمروبن حجّاج که خواهرش روعه همسر هانی‌بن‌عروه بود نیز همراهی کرد. هانی نگران رفتن بود امّا آن‌ها او را مجاب کردند. هانی لباس پوشید و بر استر نشست و عصرگاه به کاخ عبیدالله درآمد. عبیدالله گفت من زنده ماندنت را می‌خواهم و تو مرگ مرا؟ هانی گفت: منظور چیست و مگر من چه کرده‌ام؟

عبیدالله ماجرای پنهان شدن مسلم در خانه‌ی وی را مطرح کرد و با حضور و شهادت معقل، معلوم شد که او به دام افتاده است. هانی گفت: هم‌اکنون باز می‌گردم و او را از خانه‌ام بیرون می‌کنم. عبیدالله گفت: باید او را نزد من بیاوری. هانی گفت: مهمان و پناهنده را تسلیم نخواهم کرد. ابن‌زیاد با خیزران بر صورت هانی زد و بینی‌اش را شکست و ابرویش را زخمی کرد و دستور داد زندانی‌اش کنند.[۱۲]

  • خبر دستگیری هانی به قبیله‌اش، مذحج رسید. آنان برای آزادی هانی قیام کردند امّا عبیدالله با نیرنگ و بهره‌گیری از شریح قاضی آنان را آرام کرد.[۱۳]
  • عبیدالله در مسجد خطبه خواند و به تهدید مردم پرداخت. هنوز از در مسجد بیرون نیامده بود که خبر قیام مسلم‌بن عقیل را دریافت کرد.[۱۴]

 

[۱] . تاریخ طبرى: ج۵،ص ۳۹۵،البدایه و النهایه: ج۸، ص۱۶۸،بحار الانوار، ج۴۴،ص۶٫

[۲] . تاریخ طبرى:ج۵،صص ۳۴۸ – ۳۵۷،شرح الاخبار:ج۳، ص۱۴۷، الفتوح: ج۵، ص۶۱،مقتل الحسین خوارزمى: ج۱،صص ۱۹۸ – ۱۹۹،البدایه و النهایه: ج۸،ص۱۵۲،اعیان الشیعه،ج۱،ص

[۳] . تاریخ طبرى:ج۵، ص ۳۵۸، الفتوح:ج۵، صص۶۴ – ۶۵، کامل‌ابن اثیر: ج۳، ص ۶۸ ، مقتل ابى‌مخنف:ص ۲۴مقتل الحسین مقرم: صص ۱۶۹ – ۱۷۰، ابصار العین: ص۶٫

[۴] .تاریخ طبرى:ج۵، صص ۳۵۸ – ۳۶۰، الفتوح: ج۵، صص ۶۵- ۶۶، مقاتل الطالبین: ص۶۳، اعیان الشیعه: ج۱، صص ۵۹۰-۵۹۱، مروج الذهب: ج۳، صص ۶۶-۶۷، تهذیب التهذیب: ج۲، ص۴۹

[۵]. مقتل ابى‌مخنف: صص ۲۴-۲۵، البدایه و النهایه: ج۸، ص۱۵۳، کامل‌ابن اثیر:ج۳، صص ۲۶۸-۲۶۹، اعیان الشیعه: ج۱، صص ۵۹۰-۵۹۱، مقتل الحسین مقرم: صص ۱۷۰-۱۷۱٫

[۶] . تاریخ طبرى: ج ۵، صص ۳۵۸-۳۵۹، الفتوح: ج۵، صص۶۶-۶۷، مقتل الحسین خوارزمى: ج۱، ص۲۰۰، کامل ابن‌اثیر: ج۳، ص۲۶۹٫

[۷] . نفس المهموم: ص۹۴، اعیان الشیعه: ج۱، ص۵۹۱، البدایه و النهایه:ج۸، ص۱۵۴، تجارب الامم: ج۲، صص۴۲-۴۴، کامل‌ابن اثیر: ج۳، ص۲۶۹٫

[۸] .بحار الانوار: ج۴۴، صص۳۴۱-۳۴۲، اعیان الشیعه: ج۱، ص۵۹۱، کامل‌ابن‌اثیر: ج ۲، ص ۲۶۹، مقتل الحسین خوارزمى: ج۱، ص۲۰۰، مقتل ابى‌مخنف: صص ۲۵-۲۶

[۹]. مقتل ابى‌مخنف: صص ۲۶-۲۸، تاریخ طبرى:ج۵، ص۳۶۳، البدایه و النهایه: ج۸، ص۱۵۴٫

[۱۰]  نفس المهموم: صص۶۹-۹۷، بحار الانوار: ج۴۴، ص۳۴۴، اخبارالطوال: صص ۲۳۵-۲۳۶، تاریخ طبرى: ج۵، ص۳۶۳، الفتوح: ج۵، صص ۷۱-۷۴٫

[۱۱] .مقتل الحسین عبدالرزاق مقرم: ص۱۷۶، کامل ابن‌اثیر:ج۳، ص۲۷۰، تاریخ طبرى: ج۵، صص ۳۶۳-۳۶۴٫

[۱۲] تاریخ طبرى: ج۵، صص ۳۴۸-۳۹۱، الفتوح: ج۵، صص ۶۹-۷۵، ارشاد: ج۲، صص۴۳-۴۴

[۱۳] تاریخ طبرى: ج۵، صص۳۴۹-۳۶۱، مقاتل الطالبین: ص۶۶، بحار الانوار: ج۴۴، صص ۳۴۵-۳۴۶٫

[۱۴] تاریخ طبرى:ج۵، صص ۳۴۹-۳۵۰، نفس المهموم: ص۱۰۴، ارشاد: ج۲، صص ۴۹-۵۰، مثیر الاحزان.

 

telegram

همچنین ببینید

با کاروان حسینی، یکم صفر سال ۶۱ هجری،ورود کاوران اسرا به شهر دمشق

با کاروان حسینی یکم صفر سال ۶۱ هجری ورود کاوران اسرا به شهر دمشق چند ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.