خانه / شعر های عاشورایی / غزل / یک نیستان ناله

یک نیستان ناله

آنچه از من خواستی با کاروان آورده‏ ام

یک گلستان گل به رسم ارمغان آورده‏ ام

از در و دیوار عالم فتنه می‏ بارید و من

بی‏پناهان را بدین دارالامان آورده‏ ام

اندرین ره از جرس هم بانگ یاری برنخاست

کاروان را تا بدین‏جا با فغان آورده‏ ام

تا نگویی زین سفر با دست خالی آمدم

یک جهان درد و غم و سوز نهان آورده‏ ام

قصه ویرانه شام ار نپرسی خوش‏تر است

چون از آن گلزار، پیغام خزان آورده‏ ام

دیده بودم تشنگی از دل قرارت برده بود

از برایت دامنی اشک روان آورده‏ ام

تا به دشت نینوا بهرت عزاداری کنم

یک نیستان ناله و آه و فغان آورده‏ ام

تا نثارت سازم و گردم بلا گردان تو

در کف خود از برایت نقد جان آورده‏ ام

تا دل مهرآفرینت را نرنجانم ز درد

گوشه‏ ای از درد دل را بر زبان آورده‏ ام

 

محمدعلی مجاهدی

 

telegram

همچنین ببینید

واج نیزه ها

بعد از هجوم خنجر و تاراج نیزه ها آرام رفته بود به معراج نیزه ها ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.