وب سایت موسسه فرهنگی هنری فرهنگ عاشورا – دزفول عاشورا و امام حسین
نوشته های مرتبط
به همت موسسه فرهنگی هنری فرهنگ عاشورا اثر دکتر محمدرضا سنگری به نام آیت شگفت به چاپ رسید.
این کتاب شامل یازده متن ادبی با عنوان های زیر می باشد:
حسین(ع) آیت شگفت، شبیه مادر، یک مشرق و دو آفتاب، هزار آیینه تماشا،بابا دمی درنگ، دست های کوچک من! ، یادگار دشت عطش و آتش، ببخش عمه جان، آیینه ی عاشورا، زخم های تو را نمی توان شمرد، کوچک معصوم حسین
این کتاب شامل ۲۲۴ صفحه و در قطع رقعی می باشد.
علاقمندان جهت تهیه ی این کتاب می توانند به موسسه فرهنگی هنری فرهنگ عاشورا واقع در طبقه دوم کتابخانه علامه مخبر مراجعه و یا با شماره تلفن ۴۲۴۲۷۷۷۷ تماس حاصل فرمایند.
… ایستاده بود و دشمن در بهت میدان نظاره‌گر او. جبرئیل آمده بود و می‌گفت: یا حسین، رهایش کن که خداوند در بهشت شیرش می‌نوشاند.خوشا به حالت برادر، در آغوش زهرا بودی، در آغوش پیامبر، در بهشت. می‌گویی گریه نکنم باشد عزیزم…
تو را بابا آورد. یک گام پس می‌رفت و دو گام پیش و من از روزنه خیمه دیدم که تو را پشت خیمه‌ها آورد به دست عمه زینب سپرد. با خنجر قبر کوچکی ساخت، بر تو نماز خواند و من از پشتِ بارانِ اشک وپرده‌ی تارِ چشم می‌دیدم و می شکستم.
عزیز فداکار عاشورا، سرباز کوچک بابا، می‌بوسم و می‌بویم در این شب غریب، مزار کوچکت را. تو نبودی که قتلگاه غریب غروب را شاهد باشی. خوب شد نبودی تا لهیبِ برخاسته از خیمه‌ها را ببینی، خوب شد نبودی عزیزم اصغر تا تازیانه خوردن مادرت رباب و عمه‌ام زینب را ببینی، خوب شد نبودی تا سنگینی سیلی و ربایش گوشواره و چنگ انداختن در موی دخترکان پیامبر را ببینی. اگر ایمان و آرمان نبود این همه شکیبمان نبود.
خوب شد نبودی اصغر، هر چه گفتم این گوشواره یادگار باباست، گوش نکردند، نیزه بود که بر شانه می‌نشست و تازیانه که خطی کبود بر بازوان و کمرها می‌نشاند.
خوب شد نبودی اصغر! خوب شد نبودی. ببخش خواهرت را که در این شام غریبی و تنهایی، آرامشت را شکست.
کاش بر می‌خاستی عزیزم، در آغوشت می‌گرفتم، به قتلگاه، کنار بابایت می‌بردم و یا بر زانوان خسته‌ی عمه‌ات زینب می‌نشاندم تا تسلای خاطر و مرهم زخم‌هایش باشی.
کاش بر می‌خاستی عزیزم، آب هست تا کمی لب‌هایت را به چند قطره می‌نواختم. کاش …
خداحافظ عزیزم، نماز عمه – نماز نشسته‌ی شکسته‌اش- تمام شده است. نباید نگرانش کنم. باید بروم…
خداحافظ عزیزم اصغر، خداحافظ قهرمان کوچک عاشورا، مزارت را می‌بوسم و می‌روم. نمی‌دانم آیا بار دیگر زائر مزارت خواهم بود؟
خداحافظ اصغرم … خداحافظ…
