خانه / ویژه ها / وقایع اربعین

وقایع اربعین

باسمه‌تعالی

از دو سو شتاب و بی‌تابی بازگشت، حاکم است؛ هم یزید نگران بیداری و آگاهی و خیزش مردمی است و هم کاروان اسیران پس از آن همه رنج و درد و سوگ و خاطرات تلخ شام، به خروج از شام می‌اندیشند. یزید به نعمان بن بشیر دستور داد تا با تجهیزات و امکانات کامل اسیران را تا رسیدن به مدینه راهبری و همراهی کند۱.

برای سفری چنین طولانی و مهم، مقدمات و تمهیداتی لازم بود که یزید پس از مشورت با بزرگان بنی‌امیه و سران و مشاوران نزدیک و امام سجاد(ع).، به تدارک و آماده سازی نیازها پرداخت، هرچند برای تبرئه‌ی یزید و ساختن چهره‌‌ای رئوف و مهربان از وی در این موقعیت تلاش فراوان شده است و تاریخ نگاران اموی کوشیده‌اند تا بگویند که کجاوه‌های آراسته، زیراندازهای ابریشم و غذا و اموال فراوان به اسیران بخشیدند۲، اما معلوم می‌شود که وضع و امکانات کاروان قابل قیاس با زمان ورود به شام نیست. زمان خروج از شام در همان حدود هفتم یا هشتم صفر باید باشد و قطعاً- بر مبنای آنچه پیش‌تر گفته شد- اقوال توقف در شام به مدت یک‌و نیم ماه(قول قاضی نعمان) و یک ماه(سید بن طاووس) و بیست روز( شیخ رضی‌الدین علی بن یوسف حلی و کفعمی و شیخ طوسی و شیخ مفید) دقیق نیست.(۳)

*کاروان اسیران

به درستی و قطعی نمی‌توان آمار و نام کاروان اسیران را معین و مشخص کرد. آیا همه‌ی آنان که در کاروان وارد شام شدند- جز حضرت رقیه- همسفر این کاروان بودند اشاره‌ی روشن در تاریخ نیست. قرائن و حوادث نیز چیزی را روشن نمی‌کند، اما نام‌های زیر را می‌توان جزء کاروان بازگشته از شام دانست.

۱- حضرت علی بن‌الحسین(امام سجاد)، بر اساس آنچه در مسیرالاحزان آمده است امام سه خواسته‌ی خود را با یزید در میان گذاشت که یکی از آن‌ها این بود که اگر آهنگ کشتن مرا داری، کسی را با این زنان همراه کنی تا آن‌ها را به حرم جدّشان بازگرداند و یزید گفت: از کشتن تو چشم پوشیدم.۴

۲- زینب کبری(س)دختر امیر‌مؤمنان علی(ع).

۳- ام‌کلثوم(س)دخترامیرمؤمنان علی(ع).

۴- سکینه(س)دختر امام حسین(ع).

۵- رباب(س)همسر امام حسین(ع)، گزارشی درباره‌ی سوگواری او در شام آمده است۵.

۶- فاطمه صغری(س)دختر امام حسین(ع).

۷- امام محمدباقر(ع). که در این هنگام تقریباً پنج ساله است.

۸- حسن بن حسن( حسن مثنی) که به نقل ابن‌نما در مجلس یزید گفت: نسل سمیه به اندازه‌ی ریگ بیابان گردید اما دختر رسول خدا نسلی ندارد۶. او در کربلا زخمی شد اما نجات یافت.

۹- عمر بن حسن(ع).. وی یازده ساله بود و براساس برخی تاریخ‌های معتبر۷، یزید از وی خواست که با فرزندش خالد بن یزید کشتی بگیرد. عمر از کشتی امتناع کرد اما گفت: کاردی به من و کاردی به او بده که با هم بجنگیم و یزید که جان پسرش را در خطر می‌دید این بیت را خواند که: این خود سرشتی است که از احزم می‌شناسم. مار جز مار نمی‌زاید!

۱۰- خدیجه که مادر سعد و عقیل بوده است.

۱۱- رقیه‌کبری همسر مسلم بن عقیل و مادر عبدالله بن مسلم و محمد بن مسلم که در کربلا شهید شدند.

۱۲- رقیه مادر عاتکه( عاتکه هفت ساله بود که در کربلا به شهادت رسید)، رقیه را ام حبیب یا صهبا یا ثعلبیه نیز گفته‌‌اند.

۱۳- لیلی دختر مسعود دارمیل.

۱۴- فضه نوبیه خدمتگزار حضرت فاطمه(س).

۱۵- قفیره یا ملیکه (البته هیچ قرینه‌ای در همراهی وی با کاروان اسیران به شام نیست).

۱۶- فاکهه کنیز امام حسین و خدمتگزار حضرت رباب که فرزندش قارب در کربلا به شهادت رسید( به درستی معلوم نیست که در سفر کوفه، در کوفه مانده است یا با کاروان شام همراه شده است).

۱۷- جمانه دختر ابی‌طالب مادر عبیدالله بن ابی‌سفیان( در همراهی وی نیز تردید وجود دارد).

۱۸- ام کلثوم صغری دختر زینب کبری(س)( همسر قاسم بن محمد بن جعفر بن ابی طالب).

۱۹- روضه زنی که روش‌های برخورد با پیامبر و اهل بیت را به دیگران آموزش می‌داد.

۲۰- ام رافع زن ابی رافع قبطی(هرمز غلام پیامبر).

۲۱- میمونه مادر عبدالله بن یقطر.

۲۲- حسنیه که فرزندش منحج که در کربلا به شهادت رسید.

۲۳- ملیکه همسر عقبه بن سمعان( نامه‌رسان امام حسین که در کوفه به شهادت رسید).

۲۴- کبشه خدمتگزار ام اسحاق همسر امام حسین.

۲۵- ام بشر دختر مسعود انصاری مادر ام الحسن و ام‌الحسین.

۲۶- رمله مادر عمرو بن‌الحسن، قاسم بن‌الحسن و عبدالله‌بن‌الحسن که در کربلا شرکت داشت.

۳۰،۲۹،۲۸،۲۷- مادر ابوبکر بن حسن و مادر زید بن‌ حسن و عبدالرحمان بن حسن که نامشان نامشخص است و ام اسحاق همسر امام حسین و ام قضاعه( همسر امام حسین) از دیگر نام‌های ذکر شده است. گفتنی است که عمده‌ی این نام‌ها احتمالی و غیرقطعی است.

همراهان دیگر(جز قافله‌ی اسیران)

معلوم کردن آمار دقیق همراهان- جز خود اسرا- کاری است دشوار و به سبب اشارات کلی تاریخی و ذکر برخی نام‌ها، تقریباً ناممکن.

اما گروه‌ها و افراد زیر را می‌توان جز همراهان کاروان در بازگشت از شام به کربلا و مدینه دانست.

۱- نعمان بن بشیر: وی پیش‌تر حاکم کوفه بود و با آمدن عبیدالله بن زیاد به کوفه، به شام رفت. مسئولیت اصلی کاروان را وی عهده‌دار بوده است.۸ یزید به نعمان بن بشیر دستورداد تا نیازمندی‌های کاروان را تهیه کند و مردی امین ازاهل شام را با گروهی مسلح با آنان همراه کرد و به پیک همراه سفارش کرد که اهل بیت را به گونه‌ای حرکت دهند که از نظر دور نباشند هرگاه فرود آیند با همراهان ازآنان کناره بگیرند و پیرامونشان نگهبانی بدهند. نعمان همواره حالشان را می‌پرسید و با آنان مهربانی می‌کرد و درحرکت سخت نمی‌گرفت تا وارد مدینه شدند.۹

۲- محرزبن حریث کلبی: شخص مورد اعتماد یزید و مقبول نزد مردم شام بود. که قافله را در بازگشت

همراهی کرد.۱۰وی به قدری خوش رفتاری کرد که ام‌کلثوم به حضرت زینب گفت: خواهرم! این مرد شامی در همراهی با ما نیکی کرده است. اگرمایلی به او انعامی بدهیم و حضرت زینب فرمود: ما جز زیورهایمان چیزی نداریم آیا همین زیورها را بدهیم! گفت آری. و گردنبندها و دست‌بندها را گشودند و نزد او فرستادند و از او عذرخواهی کردندو گفتند: این پاداش خوش‌رفتاری شماست. مرد شامی گفت: اگرکاری که کرده‌ام برای دنیا می‌بود زیورهای شما خوشنودم می‌کرد ولی به خدا سوگند من این کار را جز برای خدا و خویشاوندی شما با رسول خدا نکرده‌ام.۱۱

۳- سواری ازشهر بهرا: جز محرزبن حریث کلبی مردی فاضل از شهربهرا- بدون ذکر نام- همراه کاروان نوشته‌اند.۱۲

۴- یک دسته یا سی سوار یا یک لشکر: هرچند همه‌ی اینها را نوشتا‌اند اما معلوم است که این همه همراه نه معقول است و نه معمول. این سی سوار پیشا‌پیش کاروان اسیران حرکت می‌کردند. و در هنگام توقف، دور از آنها فرود می‌آمدند.۱۳

کار این گروه مراقبت از کاروان و دفاع ازآنان در صورت بروز حادثه بوده است.

۵- محبان اهل بیت و بنی‌هاشم: به درستی معلوم نیست آیا این گروه در شام بودند و همراه کاروان شدند یا آنگونه که نوشته‌اند از مدینه و به دعوت یزید به شام آمده بودند. با در نظرگرفتن فاصله‌ی شام و مدینه و رفت و برگشت پیک، بعید به نظر می‌رسد که این قول درست باشد که گروهی از بنی‌هاشم و سالمندان آل علی آن هم به دعوت یزید! به شام آمده باشند.۱۴ احتمالاً این همراهان در شام بوده‌اند.

۶- گروهی از محبان ابوسفیان: نوشته‌اند گروهی از دوستداران ابوسفیان(وابستگان اموی) نیز با کاروان همسفر شدند.۱۵

مجموع افراد کاروانی که از شام حرکت می‌کردند به بیش از صد نفر نمی‌رسید. این کاروان با آزادی، توشه و زاد کافی، تجلیل و تکریم از شام خارج شد. در الفتوح آمده است هنگامی که یزید فرمان داد زاد و توشه‌ی فراوان به آنان بدهند و به مدینه ببرند، همین که از دمشق فاصله گرفتند ندایی از میان آسمان و زمین شنیده شد که می‌گفت: ای قاتلان و بیدادگرانی که حسین را کشتید شما را مژده باد به عذاب و شکنجه. آسمانیان بر شما نفرین می‌کنند. فرستادگان الهی و فرشتگان و شهیدان، موسی و داود و حامل انجیل شما را لعنت می‌کنند.۱۶

تغییرمسیر

همانگونه که پیش‌تر- با دلایل و قرائن- اربعین اول اثبات شد، کاروان درخواست کرد که از راه کربلا به مدینه باز گردند تا با حسین تجدید عهد و دیدار کنند.

نوشته‌اند که امام و زنان کاروان از راهنما یا مسئول اصلی- نعمان بن بشیر- خواستند که بگذارند به کربلا بروند. آنان گفتند: تو را به حق پروردگار، ما را از راه عراق ببر، راهنما پذیرفت و چنین کرد تا به کربلا رسیدند.۱۷

انتخاب مسیر میان‌بر، شتاب در حرکت، امکانات مناسب سفر مانند اسبان و شتران راهوار، دستور یزید در

اجابت درخواست کاروان که هرجا تمایل داشته‌باشند متوقف شوند و هر زمان را برای حرکت انتخاب کنند پذیرفته شود، تسلیم راهنما و همراهان را توجیه می‌کند. سرانجام کاروان در روز اربعین- بیستم ماه صفر- به کربلا رسیدند. زمینی که چهل روز پیش شاهد حماسه‌ی حسین و شهادت و پاکبازی و مظلومیت یاران آن بزرگوار بود. در نتیجه طول سفر را باید حدود دوازده روز دانست.

در طی این فاصله، متأسفانه هیچ گزارشی در دست نیست. اگر در سفر به شام، گزارش‌های دقیق و جزئی از منازل، گفت‌و گوها و حوادث وجود دارد از این بازگشت هیچ اطلاع و گزارشی در دست نیست جز همان گزارش خوش‌رفتاری و آزادی عمل اهل‌بیت.

در اینجا چند مبحث مهم پیش‌روست.

۱- نخستین کسانی که پس از شهادت اباعبدالله به کربلا آمدند که بودند و کی و چگونه به کربلا آمدند؟

۲- جابربن عبدالله انصاری و عطیه کوفی که بودند و چرا به کربلا آمدند؟ همراهان آنان چه کسانی بودند؟

۳- کاروان اسیران در بازگشت از شام چگونه وارد کربلا شدند؟

نخستین آمدگان به کربلا

در مقاتل و در روایات تاریخی، نخستین آمدگان به کربلا را افراد گروه‌های زیر معرفی کرده‌اند.

الف- پیامبر، اهل‌بیت و جبرئیل که پیش از این اشاره شد.

ب- جنّیان و فرشتگان و موجوداتی چون پرندگان که در بسیاری مقاتل اشاره شده‌است.

ج- سلیمان بن قته عدوی، هم پیمان بنی‌تمیم که سه روز پس از شهادت امام حسین و یارانش از کربلا گذشت. او را باید نخستین شاعر عابر از کربلا بدانیم. معلوم می‌شود که چندان درنگی در کربلا نداشته است و به سوگ سروده و توقفی کوتاه در کربلا بسنده کرده‌است. سلیمان در ضمن شعر خویش می‌گوید:

مروتُ علی ابیات آل‌محمد                                                           فلم ارها امثالها یوم حلّت

الم قرآن‌الشمس اَفحت مریضهً                                                       لفقد‌الحسین و البلا و اقشعّرت

و کانوا رجاء قم افعوا رزیهً                                                             لقد عظمت تلک الرزایا و جَلَّت

بر خانه‌های خانواده پیامبر گذشتم اما آن‌ها را همچون روزی که به این سرزمین کوچیدند ندیدم آیا نمی‌بینی که خورشید در شهادت حسین رنگ پریده و بیمارگونه است و زمین خشک و ترک خورده؟

آنان کانون امید مردم بودند و اما اکنون به مصیبت و رنجی عظیم دچار شده‌اند.

در آخرین بیت این سروده که تا هشت بیت ذکر شده است. سلیمان گفت: بدانید که شهیدان خاندان هاشم در کربلا گردن گردنکشان قریش را فرو‌کوبید و به خواری نشاند. و عبدالله بن حسن بن حسن به وی گفت: وای بر تو چرا نگفتی گردن مسلمانان را فرو‌کوبید و خوار کنید.

در باب این سروده‌ نکات زیر قابل طرح است:

۱- از فعل مررت در می‌یابیم که سلیمان از کربلا عبور کرده است و توقفی نداشته است.

۲-از هیچ جای شعرزمان دقیق به دست نمی‌آید حتی ممکن است عبور یک سال یا چند سال بعد باشد.

۳- معلوم است که عبدالله‌ بن حسن که پاسخ سلیمان را می‌دهد لااقل باید نوجوان باشد در آن صورت با عنایت به این که حسن‌مثنی در کربلا حدود ۱۷- ۱۵ سال سن داشته است، فرزند او به فرض آن که ازدواج حسن به حسن(حسن‌مثنی) را با فاطمه دختر اباعبدالله یک سال بعد از کربلا بدانیم، حادثه‌ی عبور سلیمان از کربلا حداقل در سال ۸۰ هجری باید رخ داده باشد.

۴- نخستین بار در مسیر‌الاحزان ابن‌نما به آمدن سلیمان، سه روز بعد از شهادت امام حسین اشاره شده‌است و دیگران فقط به آمدن و سوگواری و سوگ سروده‌اش اشاره کرده‌اند.

بر این اساس، سلیمان را نمی‌توان نخستین زائر قبر امام حسین(ع) دانست.

د- عبدالله بن حر جعفی. عبدالله از شاعران و اشراف و چهره‌های شجاع کوفه بود که در منزلگاه قصر بن مقاتل امام او را دعوت کرد اما با بهانه، از توفیق همسفری و شهادت بازماند. او پس از شهادت امام شرمسار و پشیمان به کربلا آمد و قصیده‌ی چهارده بیتی( قصیده‌ی بلندی که چهارده بیت آن باقی مانده است را سرود). زمان آمدن عبدالله بن حر جعفی به کربلا دقیقاً معلوم نیست اما قرائن نشان می‌دهد که با فاصله‌ای اندک پس از حادثه‌ی عاشورا به کوفه بازگشت. ابن‌زیاد او را به کاخ خود دعوت کرد امام عبدالله بن حر با ترفند و نیرنگ از دست او گریخت و به کربلا آمد. به درستی نمی‌توان گفت این آمدن بعد از اربعین یا پیش از آن بوده است. یکی از سروده‌های عبدالله که احتمالاً در کربلا سروده است این مرثیه است:

فیالک حسرهً ما دُمتَ حیّاً                                               تردَو بین صدری و التراقی

حسین حسین یطلب بذل مضری                                     علی اهل‌الضلاله و النفاق

ولو انی اواسیه بنفسی                                                     لَنِلتَ کرامهً یوم‌التلاق(۱۹)

آه از اندوهی که تا زنده‌ام میان سینه و حنجره‌ام جریان دارد.

اندوه همراهی نکردن حسین، آن‌گاه که برای ستیز با گمراهی و دورویی مرا به یاری طلبید.

اگر آن روز در رکابش جان‌فشانی می‌کردم، در هنگامه‌ی رستاخیز به جایگاه و پایگاه بزرگ دست می‌یافتم.

ه: جابربن عبدالله انصاری. جابر پانزده سال پیش از هجرت در مدینه متولد شد یعنی هنگام وقوع کربلا ۷۶ ساله بود. او ۱۷ سال پس از کربلا نیز زنده بود و در ۹۳ سالگی درگذشت. درباره‌ی جابر نکات زیر گفته شده‌است:

۱- او فرزند شهید است پدرش در احد به شهادت رسید.

جابر در ۱۹ غزوه از جمله بدر شرکت داشته‌است.

۳- در جنگ صفین در رکاب علی شرکت داشت.

۴- تنها صحابی که لوح نام‌ها را نزد حضرت زهرا(س) دیده بود. ( لوح نام ائمه‌ علیهم‌السلام)

۵- جزء هفتاد تنی است که در عقبه با پیامبر بیعت کرد.

۶- آخرین نفر از هفتاد یار بزرگ پیامبر بود.

۷- روایات نقل شده از زبان وی را ۱۵۴۰ روایت داشته‌اند او را مفسر فقی و فقیه معرفی کرده‌اند.

۸- عبدالرحمن بن سابط درباره‌اش می‌گوید: همراه جابر بودم که حسین بن علی داخل شد و گفت: هر کس دوست دارد به مردی از اهل بیت بنگرد به وی- جابر- نگاه کند. گواهی می‌دهم که من این سخن را از زبان رسول خدا شنیدم.

۹- جابرعمامه سیاه می‌بست و در کوچه‌ها می‌خواند: علیٌّ خیر‌البشر.

۱۰- در مسجد می‌نشست و بر سر عمامه‌ی سیاه می‌بست و می‌گفت: یا باقرالعلوم( ای شکافنده‌ی دانش) و با این جملات که می‌گفت از اهل بیت دفاع می‌کرد. حجاج کاری به او نداشت چون پیرمرد بود.

۱۱- پیامبر خدا به او فرموده بود تو آن قدر عمر خواهی یافت که فرزندم باقر را که نام او را در تورات و انجیل است دریابی. جابر حامل سلام رسول خدا به امام باقر(ع) بود.

۱۲- جابر را حافظ سنت‌های پیامبر دانسته‌اند.

۱۳- از نخستین کسانی بود که به سمت امیرمؤمنان علی برگشت و با او بیعت کرد.

۱۴- او نخستین کسی است که از مدینه به کربلا آمد و امام حسین را در روز اربیعین زیارات کرد.

۱۵- امام باقر فرمود: جابر در زندگی‌اش دروغ نگفته‌است.

۱۶- در هنگام ورود به کربلا نابینا بود(۲۰)

۱۷- از اعضا‌ی شرطه خمیس( اصحاب برگزیده علی) بود.

و: عطیه بن سعد بن جناده عونی. این شخصیت جوان که همراه جابر به کربلا آمد دارای ویژگی‌ها و خصوصیات زیر بود:

۱- نام او را امیرالمؤمنین علی عطیه نامیده بود. نقل است که پدرش سعد بن جناده در کوفه نزد علی آمدو گفت: یا امیرالمؤمنین، خداوند پسری به من عطا کرده‌است نامش را شما انتخاب کنید.

حضرت فرمود: هذا عطیه‌الله. و پس از این عطیه نامیده شد. مادرش رومی بوده‌است.

۲- عطیه رنج دیده و کتک خورده در دفاع از علی(ع( است. او با ابن‌اشعث در عصر حجاج قیام کرد. حجاج به محمد بن قاسم ثقفی دستور داد عطیه را دستگیر کن اگر حاضر به سبّ علی(ع) شد او را رها کن و گرنه سر و ریشش را بتراش، چهارصد ضربه شلاق بزن و در شهر بگردان. و عطیه سبّ را نپذیرفت و مجازات شد. این حادثه در فارس اتفاق افتاد.

۳- او تفسیری در پنج بخش دارد. عطیه هفتاد بار قرآن را بر ابن‌عباس خواند و سه ‌باراز بعد تفسیری قرآن را نزد ابنعباس به پایان برد.

۴- در عصر قیتبه بن مسلم در خراسان، عطیه نزد او رفت و مدت‌ها در خراسان ماند و با شروع حکومت عمر بن هبیره در عراق، او او خواست به عراق بازگردد و همین که اجازه یافت به کوفه بازگشت و در سال ۱۱۱ وفات یافت.

۵- در زمان آمدن جابر به کربلا حدود ۲۵-۲۲ سال بوده‌است. اگر ولادت او را در سال۳۶ ( آغاز حضور امیرمؤمنان در کوفه) بدانیم حدود ۲۵ ساله بوده‌است.

۶- عطیه را وی خطبه‌ی فدکیه حضرت زهرا(س) بوده است. او این روایت را از عبدالله بن حسن دریافت کرد.

۷- روایات فراوانی از زبان عطیه نقل شده‌است. بسیاری از این روایات حاوی فضایل امیرمؤمنان علی(ع) است.

۸- هنگامی که عبدالله زبیر قیام کرد و از محمد بن حنفیه و ابن‌عباس دعوت به همراهی کرد. عطیه با هشتصد نفر بر عبدالله زبیر شوریده و وارد مکه شده و با تکبر پسر زبیر را وادار به فرار کرد.

۹- او را ثقه و مورد اعتماد در حدیث دانسته‌اند. تنها ساجی سخنانش را حجت نمی‌داند. زیرا علی را بر همگان ترجیح می‌دهد(۲۱)!

این شخصیت جوان و پرشور، همراه جابر به کربلا آمد هر چند معلوم نیست که همسفر جابر از مدینه تا کربلا بوده است یا از کوفه خود را به کاروان جابر و همراهان رساند و وارد کربلا شده‌است.

نحوه ورود جابر و عطیه به کربلا

۱ – همراه جابر و عطیه جمعی از بنی هاشم وارد کربلا شدند.

۲ – جابر از عطیه خواست نخست او را کنار فرات ببرد تا غسل کند و پس از غسل وارد زمین کربلا شد.

۳ – جابر به شیوه زیارت کعبه، احرام پوشید؛ یک لباس دور کمر و دیگری بر شانه نهاد و به سمت مزار اباعبدالله (ع) حرکت کرد.

۴ – او بسته ای از سعد – ماده ی خوشبو – همراه داشت. آن را گشود. خود را خوشبو کرد و حرکت کرد.

۵ – قدم ها را آهسته برمی داشت و با نهایت ادب و احترام به سمت قتلگاه اباعبدالله (ع) حرکت کرد.

۶ – در حال حرکت ذکر می گفت. نزدیک قبر امام حسین سه بار الله اکبر گفت.

۷ – به عطیه سپرده بود وقتی به قبر نزدیک شدیم دستم را بر قبر بگذار.

۸ – وقتی به مزار رسید سه بار گفت یا حسین و بی هوش شد عطیه آب بر رویش پاشید و به هوش آمد.

۹ – همین که به هوش آمد خطاب به امام حسین گفت: «جیب لا یجیب حبیبه؟» و چون جوابی نشنید خودش به خودش گفت چگونه جواب دهی حال آنکه رگ های گردنت را بریده ند و میان پیکر و سرت جدایی افکنده اند من شهادت می دهم که تو پسر خاتم پیامبرانی و پسر امیرمومنانی و پسر هم پیمان تقوا و فرزند هدایتی، پنجمین اصحاب کسایی، پسر سرور نقبایی، پسر فاطمه برترین زنان جهانی. چگونه چنین نباشی و حال آنکه پرورده ی دست سرور پیامبرانی و در دامن پارسایان پرورش یافتی و از پستان ایمان شیر نوشیدی و با اسلام از شیر بریده شدی. پاکیزه زیستی و پاکیزه رفتی. اما دل های مومنان در فراق تو دردمند است. در حالی که در خوبی حال تو تردیدمان نیست. سلام و خوشنودی خدا بر تو باد. من گواهی می دهم که تو بر همان راه رفتی که برادرت یحیی بی زکریا رفت. (تو نیز به شیوه ی حضرت یحیی به شهادت رسیدی.)

۱۰ – پس از زیارت مزار اباعبدالله، جابر همراه عطیه به سمت مزار شهدا رفت و گفت: «السلام علیکم ایتها الارواح التی حلت بفناء قبر الحسین و انا خت ترجله و…» سلام بر شما که در رکاب حسین و در راه او شهید شدید. نماز را به پا داشتید و زکات را پرداختید و امر به معروف و نهی از منکر کردید و آنقدر خدا را عبادت کردید تا مرگتان فرا رسید.

۱۱ – سپس گفت به خدایی که محمد را به پیامبری برگزیده سوگند ما نیز در آنچه (شما شهدا) انجام دادید شریکیم.

۱۲ – عطیه شگفت زده از این سخن گفت: ای جابر چگونه؟ در حالی که ما در این دشت فرود نیامدیم و از کوهی بالا نرفتیم و شمشیری نزدیم اما این گروه سر از بدنشان جدا شده و فرزندانشان یتیم و همسرانشان بیوه شده اند. جابر پاسخ داد: ای عطیه من از رسول خدا شنیدم که فرمود: «من احب قوما حشیر معهم و من احب عمل قوم اشرک فی عملهم». هر کس گروهی را دست بدارد با آنان محشور می شود و هر کس فعل و کار قومی را دوست داشته باشد در آن شریک است.

به خدا سوگند نیت من و یارانم همان نیتی است که حسین و یارانش بر آن بودند.

۱۳ – پس از زیارت سیدالشهدا و شهیدان، جابر از عطیه خواست تا او را به سمت خانه های کوفی ببرد. پس از اندکی راه رفتن جابر به عطیه گفت: گمان دارم پس از این سفر تو را نبینم، آیا می خواهی تو را وصیتی کنم. آنگاه گفت:

«احبب محب آل محمد ما احبتم و ابغض مبغض ال محمد ما ابغضهم و ان کان صواما قوما و ارفق. محب (محمد و) آل محمد فانه ان تزله له قدم بکثره ذنوبه ثبتت له اخری. بمحبتهم یعود الی الجنه و مبغضهم یعود الی النار».

دوستدار دوستان آل محمد باش تا آنگاه که بر این حجت باقی و پابرجا باشند و دشمن دشمنان آل محمد باش تا آنگاه که بر این دشمنی پای بفشرند؛ هرچند فراوان روزه بگیرند و نماز بگذارند. با دوستان و دوستداران آل محمد و مهربان باش چون اگر در اثر فراوانی گناه پایشان بلغزد پای دیگرشان به سبب همان دوستی اهل بیت، استوار و ثابت می ماند. بی تردید دوست ایشان به بهشت بازمی گردد و دشمنشان به آتش. (۲۲)

سلام جابر در کربلا

در مصباح الزائر کیفیت زیارت جابر به همان گونه که پیش تر گفته شد – با اندکی تفاوت آمده است. کیفیت سلام دادن جابر پس از به هوش آمدن این گونه ذکر شده است:

سلام بر شما آل الله! سلام بر شما برگزیدگان خداوند! بر شما سلام باد ای برگزیدگان آفریدگان خدا. سلام بر شما ای سید و سرور سروران. سلامتان باد ای شیرهای بیشه ی شجاعت. سلام بر شما ای کشتی های نجات امت. سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو باد یا اباعبدالله.

سلام بر تو ای وارث علم پیامبران. سلام بر تو ای آدم برگزیده ی خدا. سلام بر تو ای وارث نوح پیامبر. سلام بر تو ای وارث ابراهیم خلیل، سلام بر تو ای وارث اسماعیل ذبیح. سلام بر تو ای وارث موسی کلیم. سلام بر تو ای وارث عیسی روح الله. سلام بر تو ای وارث محمد مصطفی (ص). سلام بر تو ای فرزند علی مرتضی. سلام بر تو ای فرزند فاطمه زهرا. سلام بر تو ای شهید و فرزند شهید. سلام بر تو ای شهید و فرزند شهید. سلام بر تو ای ولی خدا و فرزند ولی خدا. سلام بر تو ای حجت خا و فرزند حجت خدا بر بندگان.

گواهی می دهم که نماز را برپا داشتی و زکات را پرداختی و امر به معروف و نهی از منکر کردی. با پدر و مادرت نیکی کردی، با دشمنانت جنگیدی، گواهی می دهم که تو سلام را می شنوی و به آن پاسخ می دهی. گواهی می دهم تو حبیب، برگزیده و پسر برگزیده ی خدایی.

تو را با اشتیاق دیدار و زیارت کردم. پس نزد پروردگار شفیع من باش ای آقای من، من به واسطه ی جد تو سرور پیامبران و پدرت سرور جانشینان و مادرت سرور زنان جهان نزد خداوند شفاعت می طلبم. خداوند لعنت کند آنان را که تو را کشتند و بر تو ستم کردند و دشمنی ورزیدند و از سر کینه بر تو تاختند خداوند اولین و آخرینشان را لعنت کند.

پس از این «زیارت نامه» جابر گونه ها را بر تربت امام گذاشت و گریست. آنگاه برخاست و چهار رکعت نماز به جا آورد و خود را به پایین پای امام بر مزار علی بن الحسین (علی اکبر) رساند و گفت:

سلام بر تو ای مولای من و پسر مولای من! خداوند بکشد کشنده ی تو را. خداوند بیدادگر بر تو را بکشد. من با دوستی شما به پیشگاه پروردگار تقرب می جویم و از دشمنانتان نزد خدا بیزاری می طلبم.

جابر به خال افتاد و مزار علی اکبر را بوسید، آنگاه رو به مزار شهدا گفت:

سلام بر جان های پاکی که در جوار اباعبدالله (ع) اقامت گزیده اند. سلام بر شما شیعیان خدا و رسول و امیرمومنان و حسن و حسین (ع)، سلامتان باد ای پاکیزگان. سلامتان باد ای راهنمایان، سلامتان باد ای نیکان. سلام بر شما و فرشتگانی که گرداگرد مزارتان می گردند. امیدوارم خداوند در جایگاه رحمتش ما و شما را در زیر عرش قرار دهد.

آنگاه جابر همراه عطیه کنار قبر عباس بن علی (ع) آمد و با او این گونه سخن گفت:

سلام بر تو ای ابالقاسم! سلام بر تو ای عباس بن علی! سلامت باد ای فرزند امیرمومنان. گواهی می دهم که تو ناصح و خیرخواه برادر بودی. امانت را ادا کردی. با دشمن خود و دشمن برادر جهاد کردی. درود خدا بر روان پاکت و خداوند به تو پاداش بهترین برادر را عنایت فرماید.

آنگاه کنار مزار عباس (ع) دو رکعت نماز به جا آورد و به سمت کوفه حرکت کرد. (۲۳)

جابر پس از این زیارت به سمت کوفه بازگشت. بر اساس احتمال می توان گفت که جابر از مدینه به قصد زیارت حسین (ع)، همراه عطیه به کربلا آمده است. (عطیه از کوفه به مدینه رفته است)

نکته مهم دیگر آن است که همراه جابر جمعی از بنی هاشم نیز به کربلا آمدند و به سوگواری پرداختند، حضور بنی هاشم در کربلا همزمان با حضور جابر این حدس را تقویت می کند که سفر جابر و بنی هاشم همزمان از مدینه به کربلا بوده است.

در کربلا هیچ گزارشی از ملاقات امام سجاد (ع) و کاروان اسیران با جابربن عبدالله انصاری داده نشده است.

از قرائن معلوم می شود که دو قافله – جابر و عطیه و بنی هاشم – و قافله ی اسیران در همان نخستین اربعین به کربلا رسیده اند و سر امام حسین (ع) در همین سفر به بدن ملحق شده است.

بازگشت سر مبارک امام حسین (ع)

یکی از مسائل مورد اختلاف در نهضت حسینی، تعیین جایگاه دفن سر مبارک امام حسین است. اقوال مشهور در محل دفن به شرح زیر است.

۱ – سر به کربلا بازگردانده شد و به بدن ملحق گردید.

۲ – سر در نجف اشرف کنار قبر امیرمومنان است.

۳ – در بازگشت قافله به مدینه، سر را در بقیع دفن کردند. (کنار مزار مادرش (س))

۴ – در شام دفن شد. در محل دفن در شام چند قول وجود دارد:

– در دارالاماره قصر الخضراء یزید دفن گردید. (کنار مسجد اموی)

– در گورستانی در دمشق

– در قبرستان مسلمانان دمشق در عصر سلیمان بن عبدالملک دفن گردید

– کنار باب الفرادیس دمشق دفن شد (کنار برج سوم در مشرق باب الفرادیس)

– در مسجد رقه بر ساحل فرات دفن شد

– داخل مسجد جامع شهر رقه

– بیرون دروازه ی توما

– در مصر و در شهر قاهره (یک قول آن است که در عسقلان دفن شد و سپس به مصر منتقل شد.) (۲۴)

این دوازده قول مشهورترین اقوال در محل دفن سر مبارک اباعبدالله الحسین (ع) اند.

معتقدان به الحاق سر در کربلا

از میان اقوال پیش گفته، اکثریت مقتل نویسان و تاریخ نگاران عاشورا بر ایم باورند که سر مبارک امام حسین سرانجام به کربلا بازگردانده و در کنار بدن دفن شده است. برخی از مشهورترین اقوال و منابع عبارتند از:

۱ – در امالی شیخ صدوق به نقل از فاطمه بنت علی (ع) آمده است که سر امام را سیدالساجدین علی بن حسین به کربلا بازگرداند. (۲۵)

۲ – در روضه الواعظین همین نظر و به نقل از شیخ صدوق ذکر شده است (۲۶) که معلوم شود نیسنده یکتاب ابن قتال نیشابوری – بر همان باور است.

۳ – در تسلیه المجالی نیز آمده است که سر امام حسین (ع) به کربلا بازگردانده شد و با پیکرش دفن گردید. (۲۷)

۴ – شیخ طبرسی با اندکی تردید ولی با تصریح معتقد است سر امام را از شام به کربلا بازگرداندند و به بدن ملحق کردند و خدا دانا است. (۲۸)

۵ – علامه مجلسی در بحارالنوار می نویسد: قول مشهور امامیه آن است که سر را امام زین العابدین به کربلا بازگرداند و با پیکرش دفن شد. (۲۹)

۶ – در اللهوف نیز سیدبن طاووس معتقد به بازگرداندن سر و الحاق به بدن در کربلاست. (۳۰)

۷ – در ثقل خوارزمی آمده است که سر در صندوق خانه های بنی امیه تا عصر سلیمان بن عبدالملک ماند و سپس بیرون آوردند و خوشبو کردند و سرانجام به کربلا فرستادند و با جسد دفن شد. (۳۱)

۸ – در منیر الاخران ابن نمامی حلی پس از ذکر اقوال گوناگون محل دفن در مدینه، دمشق و مصر می گوید قول قابل اعتماد من برگرداندن سر، پس از گرداندن در شهرها، به کربلا و دفن در کنار بدن مطهر است. (۳۲)

۹ – سبط ابن جوزی همین نظر را با اندکی تفاوت مطرح می کند که مشهورترین قول این است که سر مبارک همراه اسرا به مدینه آورده شد و سپس به کربلا بازگردانده و در کنار بدن به خاک سپرده شد. (۳۳)

۱۰ – شخصیت های دیگری چون شبراوی الاتاف یحب الاشراف، ابوریحان بیرونی در الاثار الباقیه شبلبخی در نورالابصار، شیخ بهایی در توفیع المقاصد همین قول مشهور پیوستن سر به بدن در کربلا را باور دارند. (۳۴) حتی گاه کسانی که اقوال دیگر را مطرح کرده اند با اندکی احتیاط گفته اند: قول مشهور بازگرداندن سر به کربلاست. عمده ی تاریخ نگاران، آورنده ی سر را امام سجاد (ع) ذکر کرده اند.

سوگواری اهل بیت در کربلا

روز اربعین از کدام سو، کاروان اسیران به کربلا رسید به درستی معلوم نیست. می توان احتمال داد که از همان ساحل فرات قدم به زمین کربلا گذاشته باشند. زمینی که چهل روز پیش شاهد شهادت یاران، غارت و آتش زدن خیمه ها و به اسارت گرفتن داغدیدگان و وارثان شهدا بوده است. در هنگام ورود صدها یاد و نشان، خاطرات گذشته و داغ های پیشین را تازه می کند.

همان گونه که گفته شد هیچ گزارشی از دیدار و گفتگوی دو کاروان – کاروان اسیران باز آمده از شام و کاروان جابربن عبدالله انصاری – گزارش نشده است اما همین که زمین کربلا پیدا شد، همگان خود را از مرکب ها فرو افکندند. گزارش تاریخی این است که: «فقد ذالک نظروا فی کربلا فجددوا الاخران و شفقوا الجوب و نشروا الشعور و ابدوا ما کان مکتوما من الاخران والمصائب و اقاموا عنده اماما ثم رحلوا منها و قصد المدینه». (۳۵)

در این هنگام چشم ها دیگر بار با خاک کربلا آشنا شد. غم ها تازه گردید و زخم های پیشین سر باز کرد همگان گریبان چاک زدند، موها پریشان کردند و گدازه های اندوه پنهان از دل ها سر برآورد چند روزی در آنجا ماندند و آنگاه به مدینه سفر کردند.

درنگ کاروان را در کربلا سه روز نوشته اند. نیز نوشته اند زنانی از اطراف – احتمالا زنان بنی اسد – به کربلا آمدند و حضرت زینب و ام کلثوم در میان آنان آمدند. شاید اینان همان کسانی بودند که ۳۷ روز پیش در دفن شهدا امام سجاد (ع) را یاری دادند.

حضرت زینب در میان این زنان می گریست و می گفت: «وا اخاه، وا حسنیاه، وا حبیب رسوا الله، و ابن مکه و منی و ابن فاطمه الزهراء و ابن علی المرتضی».

در کنار حضرت زینب، ام کلثوم، زینب کربلا را مرور می کرد و خود را کنار مزار برادرش حسین رساند و گفت: «الیوم مات جدی محمد المصطفی».

و زنان دردمندانه و سوگمندانه با هم، همصدا می گفتند: «وا مصیبتاه، وا حسناه، واحسنیاه».

هنوز نشان از خیمه های سوخته، باقی بود. گودال قتلگاه چشم در چشم بازآمدگان داشت. زمین از نیزه ها و تیرها و شمشیرهای شکسته نشان داشت. کودکان با مشاهده ی این صحنه ها بلند بلند می گریستند. سکینه می گفت: «وا محمدا، وا جدا».

حضرت زینب و ام کلثوم همراه با زنان و کودکان گرد مزار اباعبدالله حلقه زدند. هر یک به زبانی ماجرای رفته را باز می گفت: یکی از کربلا و سوزها و اشک ها و سوختن ها و تازیانه ها می گفت و دیگری از اسارت و تلخی راه و رنج های مجلس عبیدالله و یزید.

ام کلثوم مزار برادر را در آغوش گرفت و گفت: «جعلت فداک، قتلوک فما عرفوک و ترکوک عریانا و ذبوحک عطشانا و لم یوجد احد ان یرحمک و یرحم عیالک»

فدایت شوم برادر، تو را کشتند و جایگاه و عظمتت را درنیافتند. بدنت را برهنه رها کردند و تو را شهید کردند در حالی که لب هایت خشکیده و کامت تشنه بود و هیچ کس در آن لحظه بر تو و خانواده ات ترحم روا نداشت. (۳۶)

در این سفر چند نکته گفته شده است:

۱ – هم زمانی ورود دو قافله – جابر و امام سجاد به کربلا

۲ – تعدادی از زنان بنی هاشم از مدینه همراه جابر به کربلا آمدند

۳ – سه روز عزاداری در کربلا برگزار شد

۴ – حضرت رباب پس از سه روز با قافله بازنگشت و در کربلا ماند و یک سال بعد در کربلا درگذشت. او در سایه نمی نشست و آب خنک نمی نوشید چرا که به یاد تن عریان حسین زیر آفتاب و لب های تشنه ی او بود.

۵ – جمعی از زنان اطراف – بادیه – در سوگ و داغ و درد زنان بنی هاشم را همراهی می کردند.

۶ – در این سوگواری جنیان نیز همراهی می کردند آنان می خواندند.

مسح الرسول جبینه       فله بریق فی الخدود
ابواه من علیا قریش               جده خیر الجدود

خاتم انبیاء در مصیبت شهید کربلا خود را بر خاک می مالید آن سان که آثار اندوه و درد بر گونه های نازنینش ظاهر می شد. پدر و مادر حسین از بزرگان قریش اند و جد او بهترین اجداد است. (۳۷)

۷ – از این شعر منصوب به حضرت زینب معلوم می شود که در فرصت سه روز حضور در کربلا، کاروان اسیران میان مزار اباعبدالله و ابوالفضل العباس و دیگر شهدا حرکت می کردند.

فقدنا ها هنا قمرا مضیئا                     بنور هداه یهدی التائهینا

فقدنا ها هنا روحا و روحا                   و ریحانا و زیتونا و تینا

هنا من الحراب علوج حرب               هنا شئت خیول الحرب خنیا

هنا ذبح الحسین بسیف الشمر       هنا قد تربوا منه الجبنیا

هنا العباس فی یوم عبوس               حیال الماء قداصی رهینا

هنا ذبحوا الرضیع بسهم حقد           فما رحموا صغار المرضغینا

هنا قد طیرت اسیاف جور             اکف القانتین المنفضینا

هنا صبغت نواحینا دماء                 یذبح بنی امیرالمومنینا

هنا علوا رووس بنی علی                 رووس بنی عقیل العاقلینا

هنا حرقوا الخیام واحد قوما           و قسم فیئنا فی الخائنینا

شعر، سوگنامه ی کربلاست و مرور همه ی حوادث دشوار و غمبار آن

«این جاست که ماه تمام سرگشتگان وادی گمراهی غروب کرد.

این جاست که روح و راحت مومنان و گل باغ پیامبر و تین و زیتونی – که خدا بدان ها سوگند یاد کرده است. از ما گرفته شد.

همین جا بود که فرزندان حرب – بنی امیه – آتش جنگ برافروختند و اموال ما را غارت کردند.

همین جا بود که شمر با شمشیر حسین را ذبح کرد و پیشانی روشن او را با خاک آشنا کرد.

همین جا بود که در روزی تلخ و ناگوار عباس را در کنار فرات دست بریدند.

همین جا بود که تیر بر حنجره ی علی اصغر بی رحمانه و کینه توزانه نشست.

همین جا بود که شمشیر بیداد دست هایی را که به دعا افراشته بود یا به بخشش گشاده از تن جدا کرد.

در همین سرزمین، گیسوان ما و پیشانی ما از خون شهیدان ارغوانی و گلگون شد.

در همین سرزمین سر فرزندان امیرالمومنین علی (ع) و سر فرزندان عقیل را بر نیزه کردند.

در این جا خیمه ها را به آتش کشیدند و هرچه داشتیم به بیداد و جنایت غارت کردند.»

زبان و لحن و درون مایه ی اشعار به زبان شعری شاعران فارسی زبان نزدیک است اما می تواند واگویه و زبان حال کاروان اسیران در کربلا باشد.

نکته ها و آموزه ها

۱ – اربعین بازگشت قافله ای است به کربلا که حدود ۲۱۵ روز آرامش به خود ندیده است و چهل روز سخت و دشوار و غمبار را پشت سر گذاشته است؛ قافله ای که باید در اوج شکستگی باشد. اینک سرفراز و پیروز بازمی گردد؛ شرنگ شکست را در کام عبیدالله زیاد و یزید ریخته است. قدرت غاصبانه ی آنان را به باد انتقاد گرفته است و پرده ی فریب و دروغ و تزویر را پس زده است تا تماشای حقیقت را ممکن سازد. اربعین تجسم رسوایی ستم است و پیروزی حق مظلوم.

«اربعین انتهای جاده ی اسارت است و ابتدای اسارت ستم. اگر نگاهی از جنس حقیقت آن سوی اربعین را می دید سی و سه هزار زنجیری را می دید که پیشاپیش آنان یزید و عبیدالله و عمرسعد در ساسله و غل بودند.»

۲ – اربعین، روز پایان حیرت و سردرگمی و بهت و ضلالت است. اربعین، روز باز کردن چشم هاست که در زیارت اربعین می خوانیم «و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک عن الجهاله و حیره الضلاله» حسین خونش را در راه تو بخشید تا بندگان را از جهالت و سردرگمی گمراهانه رها کند.

۳ – اربعین، عدد کمال است؛ کمال تابستان چله ی تابستان است و کمال زمستان چله ی زمستان چهل سالگی سن کمال است و نقطه ی بعثت و برانگیختگی پیامبران، اربعین روز رسیدن به کمال است کمال عاشورا، اربعین است، کمال همه ی رفتن ها، کمال همه ی تکاپوها و تلاش ها. کربلا در اربعین آیینه ی به قله رسیدگانی است که چهل منزل تا مقصد را یک نفس و هم نفس می پیمایند و در این راه رخوت و سکون و عقبگرد نمی شناسند.

۴ – در زیارت نامه ی اربعین می خوانیم: «و قد توازر علیه مَن غَرَّتْهُ الدُّنیا و باع حَظَّهُ بِالارذَلِ‌ الادنی و شری آخرته بالثمن الاَوْکَسِ و تَغَطْرَسَ و تَرَدّی فی هَواهُ و اسخَطَکَ و اسخَطَ نَبیِّکَ و اَطاعَ مِن عِبادِکَ اَهلَ الشِّقاقِ و النِّفاقِ و حَمَله الاوزار المستوجبین النار فجاهَدَهُم فیکَ صابراً محتسباً حتی سُفِکَ فی طاعَتِکَ دَمُهُ». (۳۹)

در آن تاریک دلانی مقابل حسین ایستادند که فریب خودگان دنیا بودند و به فروترین و بی ارج ترین بها خود را فروخته و آخرت خویش را از سر غرور و حماقت به اندک قیمتی به حراج و تاراج سپرده بودند. فریب خوردگانی که واژگون در چاه هوس ها افتاده و خشم حسین و پیامبر را برانگیخته و به پیروی از بی آبرویان و دورویان، جهنم را بر دوش گرفتند و حسین را که صبورانه و عاشقانه مجاهدت می کرد خون ریختند و حرمت حرمش را نامردانه شکستند لعنت وبال آمیز و سنگین بر آنان باد.

اربعین، روز برائت و بیزاری از این خصلت هاست. روز نفرت و بیزاری از هواپرستی، خودپرستی و دنیاپرستی است. اربعین روز دیدن ناکامی دنیازدگان است. روز فهم قیمت انسان. اربعین درک خطی است که باید از آخرت ببریم و این درک خط بی خط کشیدن بر دنیای فریبناک ممکن نیست.

۵ – بازگشت به کربلا نوعی تجدید عهد با شهداست. تکریم و تجلیل شهید و راه شهید است. زیارت شهید، مرور و ذکر راه شهید است.

۶ – در عاشورا، خداوند میراث همه ی انبیاء را به حسین (ع) بخشید (و اعطیته مواریث الانبیا) روز اربعین روز بخشیدن این میراث به تاریخ است. عاشورا نمایشگاه بخشش خدا به حسین و اربعین نمایشگاه بخشش حسین به انسان و تاریخ است.

۷ – سلام، پل پیوند با کسی است که بر او اسلام می دهیم. روز اربعیم روز سلام و پیوند با شهیدان و با آرمان شهیدان کربلاست و این سلام، سلام به فداکاری، ایمان، ایثار، خلوص، آزادگی، عزت، امر به معروف و نهی از منکر است. (۴۰)

اربعین روز سلام به صحابه ی حسینی است. سلام به جان های صیقل خورده است و این سلام یعنی سلام به معرفت، یقین، عبادت، رادی و آزادی و آزادگی. روز اربعین روز بیعت با خوبی و خوبان است. زیارت است و همراهی و هم دلی و همراهی.

اربعین پایان هجران و آغاز وصال است.

روز، روز چشم به حسین و راه او گشودن است و رهنورد راه او بودن هرچند این راه با زخم و درد و طعن و تازیانه و تحقیر و تلخی طی شود.

اربعین همیشه «راهرو» ماندن است.

منابع و ماخذ

۱ – تاریخ طبری: ج ۴، ص ۳۵۳، ارشاد، ج ۲، ص ۲۹۵، الکامل: ج ۴، ص ۸۷، بحارالنوار: ج ۴۵، ص ۱۴۵

۲ – مقتل خوارزمی: ج ۲، ص۷۴، بحارالانوار: ج ۱۰۱، ص ۳۲۴

۳ – اقبال الاعمال: ص ۵۸۹، مصباح الکفعمی، ۴۸۹ و ۵۱۰، منار الشیعه: ص ۴۶، المدد القویه: ص ۲۱۹، مصباح المتهجد شیخ طوسی: ص ۷۳۰

۴ – مثیر الاحزان: ص ۱۰۲، الاحتجاج: ج ۲، ص ۱۳۵، مقاتل الطالبین: ص ۱۲۰

۵ – شرح الاخبار: ج ۳، ص ۱۷۸

۶ – مثیر الاحزان: ص ۱۰۰

۷ – تاریخ طبری: ج ۴، ص ۳۵۲، الکامل فی التاریخ: ج ۴، ص ۸۷، اللهوف: ص ۲۲۳

۸ – مثیر الاحزان: ص ۱۰۶، ارشاد: ج ۲، ص ۱۲۲، اعلام الوری: ص ۲۴۹

۹ – نور الابصار: ص ۱۳۲

۱۰ – عبرات المصطفین: ج ۲، ص ۳۵۱

۱۱ – الطبقات الکبری: ص ۸۴، تاریخ طبری: ج ۴، ص ۲۵۴، مقتل خوارزمی: ج۲، ص ۷۴، الکامل فی التاریخ: ج ۴، ص ۸۴

۱۲ – الطبقات الکبری: ص ۸۴

۱۳ – اخبار الطوال: ص ۲۶۱

۱۴ – الطبقات الکبری: ص ۸۴

۱۵ – بحارالانوار: ج ۴۵، ص ۱۴۵، مقتل خوارزمی: ج ۲، ص ۷۵

۱۶ – الفتوح: ج ۲، ص ۱۸۷

۱۷ – ینابیع الموده: ج ۳، ص ۹۲

۱۸ – تذکره الخواص: ص ۳۷۲، الطبقات: ص ۹۲، مثیر الاحزان: ص ۱۱۰، اللهوف: ص ۳۳

۱۹ – الکامل فی التاریخ: ج ۴، ص ۵۰، ادب الطف: ج ۱، ص ۹۶ – ۹۷

۲۰ – معجم رجال الحدیث: ج ۴، ص ۳۳۰، الاصابه: ج ۱، ص ۲۱۳، بحارالانوار: ج ۱۰۱، ص ۳۲۹، اختیار معرفه الرجال: ج ۱، ص ۳۸، تهذیب الاسماء: ج ۱، ص ۱۴۲، تنقیح المقال: ج ۱، ص ۱۹۹

۲۱ – سفینه البحار: ج ۲، ص ۲۰۵، مقتل خوارزمی: ج ۲، ص ۱۷۶، قاموس الرجال: ج ۶، ص ۲۰۹٫ الاعلام زرکلی: ج ۴، ص ۲۳۷، طبقات ابن سعد: ج ۵، ص ۱۰۲، تهذیب التهذیب: ج ۴، ص ۴

۲۲ – بحارالانوار: ج ۱۰۱، ص ۱۹۵، بشاره المصطفی: ص ۷۴، مقتل خوارزمی: ج ۲، ص ۱۷۶

۲۳ – مصباح الزائر: ص ۲۸۶، بحارالانوار: ج ۱۰۱، ص ۳۲۹

۲۴ – بحارالانوار: ج ۴۵، ص ۱۴۰

۲۵ – امالی شیخ صدوق: ص ۲۳۱، مجلس ۳۱

۲۶ – روضه الواعظین: ج ۱، ص ۱۹۲

۲۷ – تسلیه المجالس: ج ۲، ص ۴۵۹

۲۸ – اعلام الوری: ص ۲۵۰

۲۹ – بحارالانوار: ج ۴۵، ص ۱۴۵

۳۰ – اللهوف: ص ۲۲۵

۳۱ – مقتل خوارزمی: ج ۲، ص ۷۵

۳۲ – مثیر الاحزان: ص ۱۰۶

۳۳ – تذکره الخواص: ص ۲۶۵

۳۴ – الاتحاف بحبّ الاشراف: ص ۷۰، الاثار الباقیه: ص ۳۲۱، نور الابصار: ص ۱۲۳، توضیح المقاصد: ص ۶

۳۵ – مقتل ابی نخف: ص ۲۲۱

۳۶ – مقتل مقرم: ص ۴۸۵

۳۷ – اللهوف علی قتلی الطفوف: ص ۳۵۷ (ترجمه لهوف سوگنامه کربلا: محمدطاهر دزفولی، انتشارات مومنین، چاپ هشتم ۱۳۸۶)

۳۸ – مهیج الاحزان: ص ۷۴۹ – ۷۵۰

۳۹ – زیارت اربعین (مفاتیح الجنان: ص ۸۵۵)

۴۰ – بسیاری از نکات مطرح شده در این بخش برگرفته از کتاب چهل روز عاشقانه نگارنده است که درباره ی اربعین حسینی نگاشته ام.

 

منبع: آیینه در کربلاست/محمدرضا سنگری

telegram

همچنین ببینید

جریان‌شناسی فکری معارضان قیام کربلا

نام کتاب: جریان‌شناسی فکری معارضان قیام کربلا مؤلف: محمدرضا هدایت پناه محل نشر: قم ناشر: ...