خانه / شعر های عاشورایی / متن ادبی / ده روز تا عاشورا(گام چهارم) (ابراهیم قبله آرباطان)

ده روز تا عاشورا(گام چهارم) (ابراهیم قبله آرباطان)

روز چهارم:

این خبرهای بی شمار است که یکی پس از دیگری می رسد؛

عبیداللّه‏ بن زیاد مردم کوفه را در مسجد جمع کرده و سخنرانی کرده است که مردم را برای جنگ با شما ترغیب کند؛

۱۳ هزار نفر در قالب ۴ گروه به کربلا وارد شده اند؛

بچه ها را نوازش می کنی و گاهی هم قنداق علی اصغر را تکان می دهی تا راحت بخوابد. نمی دانی چه بر سرتان خواهد آمد. هر کس به کاری مشغول است و تو هم چنان بی تاب و بی قرار منتظر ایستاده ایی…

این فرداها کی به پایان می رسد؛ آن روزی که علی اکبر و قاسم، شانه به شانه هم در خیابان قدم بزنند و تو به خودت ببالی، به قامت شمشادگونه جوانان… به لبخند ملیح علی اصغر و به صولت ابوالفضل…

فرداها تو را با خود به تماشا برده اند و در غروبی گرم، صدای دل انگیز اذان علی اکبر، چونان آبی خنک، بر روان آدمی می نشیند.

خودت را به این خیمه و آن خیمه می رسانی و دلشوره ای نهان در نگاه همه احساس می کنی…

فردا حتما خبر مهمی در راه است…

ابراهیم قبله آرباطان

telegram

همچنین ببینید

داستان غدیر به روایت دکتر سنگری

داستان غدیر آفتاب درآبگیر اگر آن روز-هجدهم ذی الحجه سال دهم هجرت- بودیم، چه می‌‌دیدیم؟ ...