خانه / شعر های عاشورایی / غزل / اشکی‌در عاشورا(سید ضیاءالدین شفیعی)

اشکی‌در عاشورا(سید ضیاءالدین شفیعی)

خونی‌چکید و حنجره‌ی‌خاک‌جان‌گرفت‌

بغضی‌شکست‌و دامن‌هفت‌آسمان‌گرفت‌

آبی‌که‌دستبوس‌عطش‌بود شعله‌زد

آتش‌، سراغ‌خیمه‌ی‌رنگین‌کمان‌گرفت‌

ابری‌برای‌گریه‌نیامد ولی‌زسنگ‌

خون‌، غنچه‌غنچه‌خاک‌تو را در میان‌گرفت‌

«اسبی‌زسمت‌علقمه‌آمد»، دگر بس‌است‌

تیری‌، امام‌آینه‌ها را نشان‌گرفت‌

مانده‌است‌در حکایت‌این‌سوگ‌، شعر من‌

چندان‌که‌جسم‌سوخت‌و آتش‌به‌جان‌گرفت‌

***

از آخرین‌شراره‌ی‌شعرم‌شنیدنی‌است‌:

«باید تقاص‌عافیت‌از کوفیان‌گرفت‌»

سید ضیاءالدین شفیعی

telegram

همچنین ببینید

واج نیزه ها

بعد از هجوم خنجر و تاراج نیزه ها آرام رفته بود به معراج نیزه ها ...