ای شیر وشکر شسته شمیم دهن ات را
بگذار ببوسیم حریر بدن ات را
بگذار به دور تو بگردیم و بگرییم
ای ماه؛ شکوه مژه برهم زدن ات را
هنگامه ی تیر است مبادا که بگیرد
این خشم دمادم رگ گلبرگ تن ات را
دلواپس آنیم که ناگاه ببافد
این حرمله در ذهن، خیال کفن ات را
درحوصله ی اشک نباشد که بخواند
گیرم بنویسم غم پرپرشدن ات را
گیرم گذرد ساعت و تقویم بگردد
این دل چه کند ثانیه ی سوختن ات را
قنداقه ی خونین تو غوغای قیامت
یوسف چه کند آینه ی پیرهن ات را
شاعر: سودابه امینی